به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، کتاب «به صلابت شیرکوه» روایتگر خاطرات سردار «محمدکاظم میرحسینی» است که با قلم «مجتبی قلیپور» نگارش شده است.
«محمدکاظم میرحسینی» معروف به «شهید زنده»، فرماندهای است که تمام یادگاریهای جبهه، اعم از جسم مجروح، ترکش، معنویت، لبخند رزمندگی تا اقتدار فرماندهی را با خودش بههمراه آورده است. وی مجروحیت و جانبازی را در حد اعلی دارد و علاوه بر نشان ایثارگری، روح عاشقی هنوز در درونش موج میزند.
رزمندههای جبهه، وی را «حاج کاظم» میخوانندش و هنوز هم برایشان همان «حاج کاظم» است، فرماندهای با ایمان، مخلص، رشید و نترس.
«حاج کاظم» حتی تا شهادت هم پیش رفت، اما دست حکمت الهی وی را گنجینهای برای دوران سکوت و سجود انقلاب اسلامی و امتش محفوظ داشته است. آثار ترکش روی سمت راست صورتش، دست چپش، پایش، پشت و پلویش هنوز پلاک رزمندگیاش را حیات میبخشد.
کتاب «به صلابت شیرکوه» در ۳۱۹ صفحه و ۱۹ فصل به زندگینامه این سردار سرافراز پرداخته است که در بخشی از آن مخاطبان میخوانند:
موج ترکش هم خورد به پایم و هرچه گوشت و پوست از زانو به بالا بود را برداشت و برد برای خودش. موج یادش نرفت و پارچه شلوار را هم با خودش برده بود. فقط استخوان ران این وسط مانده بود.
طول زخم نیم متر و عرضش به ۱۰ الی ۱۵ سانتیمتر میرسید. کلا شکافته شده بود. ترکش که خورد به کلاه و کلاه رفت داخل گیجگاهم. از هوش رفتم و افتادم داخل گودالی که کنارم بود.
ابتدا نمیدانستم که کجا هستم؟ چه شده؟ کجای بدنم مجروج شده؟ و...
طولی نکشید که خون، رخساره و بدنم را رنگ مالید. حالا نیروها جلوه آمده بودند و رسیدند بالای سرم. کمی متوجه میشدم. یکی میگفت: «شهید شده». یکی میگفت: «رفت پیش خدا» یکی گفت: «فایدهای ندارد، ولش کنید».
بالاخره متوجه شدند که زندهام، حالا نه برانکاردی بود نه آمبولانس و نه حتی جادهای که انتقالم دهند. یک پتو از کولههایشان در آوردند و روی زمین پهن کردند و...
انتهای پیام/