به گزارش دفاع پرس از خرم آباد، شهید «بهمن صحرایی» در روستای چمن سلطان الیگودرز، در خانواده ای متدین چشم به جهان هستی گشود. از همان اوان کودکی در کنار مادر به مجالس عزاداری و روضه رفت و با شنیدن نام زیبای حسین (ع) از دل و جان عاشق وی شد. دوره ابتدایی را در دبستان توحید گذراند و با دریافت مدرک ششم ابتدایی از ادامه تحصیل بازماند. آنگاه به همراه پدر مدتی را به امور کشاورزی پرداخت. سپس به شهرستان اهواز مهاجرت کرد و با فراگرفتن شغل تراشکاری، مشغول به کارشد.
در همان ایام، بهمن با نهضت اسلامی و رهبرکبیر آن آشنا شد و در میان صفوف به هم فشرده مردمی، علیه ظلم و ستم رژیم پهلوی فریاد کشید. گاهی هم برای شرکت در تظاهرات رنج سفر را تحمل و به شهرستان قم مسافرت می کرد. در همین ایام مأمورین رژیم دستگیرش کردند و او را به سیاه چال بردند، اما با ظرافت و زیرکی خاصی توانست از بند رهایی یابد و دوباره به میان مردم برگردد.
با شروع جنگ تحمیلی از تاریخ 1/10 /59 در سه مرحله با لباس مقدس بسیج به جبهه رفت. در سال 1360 با دعوت دوستانش، لباس سبز خدمت را به تن کرد و به جمع سربازان حضرت صاحب الزمان (عج) در سپاه پاسداران پیوست و دو ماه باقیمانده از عمر خود را به عنوان پاسدار در جبهه های حق علیه باطل گذراند.
شهید صحرایی در طول حضور سبزش در مناطق نبرد، مدتی هم در محضر شهید بزرگوار مهندس چمران حاضر شد و درس رزم و شجاعت را بیش از پیش فرا گرفت. سرانجام در تاریخ 12/ 4/1360 درمنطقه کرخه در حالی که مشغول دیده بانی و جمع آوری اطلاعات از استحکامات دشمن بود، هدف خمپاره دشمن قرار گرفت و شهد شیرین شهادت را نوشید. پیکر مطهرش به زادگاهش منتقل و به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید شهید بهمن صحرایی
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای بزرگ، ای عظیم! ای کریم! ای رحیم همه قلبم و همه وجودم برای تو می تپد و سرا پای وجودم را عشق تو فرا گرفته است. خیلی دلم می خواست پیروزی اسلام و مسلمین را ببینم. چون امام خمینی فرموده است: «اسلام پیروز است و ما اگر شهید شویم، پیروزیم هم زنده بمانیم پیروزیم».
پدر و مادرعزیزم! همیشه در طول این چند سال سعی کردم که باعث ناراحتی شما نشوم. امیدوارم وقتی کنار مزارم آمدید، گریه نکنید چون من ناراحت می شوم و جواب حسین (ع) و یارانش را که در عاشورای حسینی لبیک گفتند را چه بدهم.
برادران عزیزم! امیدوارم که همیشه با افتخار و سربلندی زندگی کنید و هیچ وقت حقیقت را قربانی مصلحت نکنید. اگر کسی از من طلبکار است، طلب او را بدهید و هر کس از من ناراحت است مرا حلال کند.
پدر جان! از تو انتظار دارم همیشه با افراد خانواده با کمال خوشرویی و مهربانی رفتار کنی و ناراحت نباش. من خودم خواستم که در پیش امام، اسلام و قرآن رویم سفید باشد و به ندای شهیدان لبیک گفته باشم. درود به رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی.
انتهای پیام/