به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، 2 روز تا چهلمین روز درگذشت معلّم اخلاقی که سالیانی نه چندان دور، هفتهای یک نوبت از پشت شیشه تلویزیون چشم پدران، مادران و همسران به دهان وی دوخته میشد تا سلوک خانوادگی خود را با اندرزهای او محک بزنند، مانده است که به سراغ فرزندش رفتیم؛ فرزندی که در همان نگاه و برخورد اول، شباهت به پدر در خَلق، خُلق و نطق را به رخ میکشد. با حجتالاسلام سیدامیرحسین موسوی حسینی درباره ابعاد سیاسی، فرهنگی زندگی پدرش در اوج محبوبیت اخلاقی میان مردم و تصمیمگیری به ظاهر پرریسکش برای ورود به مجلس و شایعهای که در آستانه انتخابات مجلس ششم به این محبوبیت ضربه زد به گفتوگو نشستیم. بخش اول این گفتوگو امروز از نظرتان میگذرد و موضوع شایعات درباره آن مرحوم در بخش دوم گفتوگو خواهد آمد:
هرچند که این گفتوگو از سوی گروه سیاسی خبرگزاری فارس ترتیب داده شده است، اما درباره مرحوم حجتالاسلام موسوی حسینی نمیتوان گفتوگو را از ابعاد اخلاقی ایشان آغاز نکرد ...
در ابتدا عرض کنم که ایشان از تعریف و تمجید بسیار گریزان بود. یکبار به یکی از دوستان گفتم که برای ایشان تعریف و یا سرزنش شنیدن مساوی است، اما بعداً فهمیدم که درست نگفتم چرا که تمجید شنیدن برایش بسیار ناگوارتر از سرزنش شدن بود و در برابر آن، یا برخورد تند میکرد، یا سکوت پیشه میکرد و یا اگر ممکن بود از آن جلسه بیرون میرفت و گاهی هم به ما گوشزد میکرد که این تعریف و تمجیدها را درباره من باور نکنید.
نکتهای که در رفتار و اخلاق و مسیر زندگی ایشان رُکن و ملاک بود، این است که آنچه حس میکرد تکلیف است و باید انجام دهد، برایش مهمترین کار دنیا بود، چه نمایندگی تهران باشد و چه امامت جماعت در یکی از مساجد تهران و یا معلمی در آموزش و پرورش. از هیچ هشدار و انذار و سرزنش و تخریبی هم در قبال وظیفهای که بر دوش خود حس میکرد، نگرانی نداشت.
ایشان اصالتاً از سادات تهرانی بودند؟
البته حاج آقا خیلی در برخی مسائلی که تصور میکردند چندان فایدهبخش نیست، پاسخهای روشن نمیدادند، ولی آنچه ما میدانیم این است که ایشان از طرف مادر به سلسله علما وصلاند و دایی ایشان آیتالله سیدمحمدحسین حسینی تهران صاحب 12 جلد کتاب معادشناسی است و مادرشان نیز عالمه بودند و من خود اصول فقه مرحوم مظفر را نزد مادربزرگم خواندم و از اجداد مادریشان یک نفر در منطقه دَرَکه تهران بقعه و بارگاه دارد.
حاج آقای موسوی حسینی متولد تهران در همین محله خیابان ایران و در نزدیکی همین مسجد فائق بودند که البته آن زمان بسیار کوچکتر از اندازه امروزی بود، اما به مرور منازل اطراف به کمک مردم خریداری شد و مسجد به شکل فعلی درآمد.
مرحوم استاد موسوی حسینی که در اوج محبوبیت به واسطه اجرای برنامه اخلاق در خانواده قرار داشتند، چه شد که احساس تکلیف کردند که وارد عرصه سیاست شوند؟ آیا کسی از آشنایان، نزدیکان و یا دوستان به ایشان نگفت که در صورت ورود به عرصه سیاسی ممکن است بهواسطه تخریبهای رقبا از محبوبیت ایشان میان مردم کاسته شود؟
ببینید ایشان پیش از انقلاب در همین مسجد پایگاه مبارزاتی تشکیل داده و پس از انقلاب هم هستههای بسیج را با حضور جوانان راهاندازی کرده و آنها را به میدان تیر میبردند تا آموزش ببینند، پس از آن هم مسئولیتهای مختلف علمی و آموزشی از جمله مدیریت آموزش و پرورش استان تهران را برعهده داشت، بعد از آن برنامه اخلاق در خانواده کلید خورد و در حالی که حضور ثابت روحانیون در سیما منحصر به حجتالاسلام محسن قرائتی در برنامه درسهایی از قرآن بود، برنامه «اخلاق در خانواده» با ابتکارات خود مرحوم حاجآقای موسوی حسینی راهاندازی شد و میان مردم جا افتاد و طبق نظرسنجیهای صدا و سیما یکی از محبوبترین برنامههای تلویزیون شده بود، بهطوری که خیلی از مردم که حتی اسم حاج آقا را نمیدانستند، ایشان را بهعنوان حاج آقای «اخلاق در خانواده» میشناختند.
آقای سیدکاظم اکرمی که از طیف چپ بود به مرحوم موسوی حسینی پیغام داد که شما استعفا دهید، اما ایشان پاسخ داد کسی استعفا میدهد که نمیتواند به مسئولیت خود عمل کند و شما اگر مایل نیستید که من ادامه کار دهم، باید خودتان حکم برکناری من را بدهید، اما آقای اکرمی به علت وجههای که آن مرحوم در آن مسئولیت داشت، نمیخواست خود مستقیم حکم برکناری ایشان را بدهد.
برنامه اخلاق در خانواده به گونهای پیش رفت که محبوبیت فزایندهای برای حاج آقا ایجاد کرده بود و در هر کوی و برزنی که میرفتیم، از ایشان استقبال صورت میگرفت.
گاهی که میخواستیم خانوادگی مشهد برویم، اگر در محل توقفمان میفهمیدند که حاج آقای اخلاق در خانواده همراه ماست، با اصرار از ما دعوت میکردند تا از ما پذیرایی کنند، در نتیجه، به بازه مسافرتمان چند روز اضافه میشد.
شما همیشه همراه ایشان بودید؟
خیر، صرفاً در سفرهای خانوادگی با ایشان بودیم، چون من تحصیلاتم را در قم انجام میدادم و در هنگام ضبط برنامههای اخلاق در خانواده به همراه ایشان نبودم.
در سفرهایی که همراه ایشان بودید چه خاطراتی از استقبالهای مردم برایتان مانده است؟
در برخی سفرها افراد میخواستند با اصرار دست حاج آقا را ببوسند که حاج آقا بعداً برای اینکه برای ما توهمی پیش نیاید و غرور گریبان ما را نگیرد میگفت که این بنده خدا با منِ سیدعلیاکبر کاری نداشت، بلکه به لباس روحانیت ما احترام گذاشت.
این فضای محبوبیت بالا موجب حسادتها و مسائل جانبی نیز برای ایشان شده بود؛ حال در این فضا دیدیم که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شدند.
خود شما شخصاً نظرتان درباره ورود ایشان به سیاست چه بود؟
خود من شاید از اولین کسانی بودم که به ایشان گفتم که شما اکنون که در فضای اخلاقی و آموزشی موفق هستید، در فضای جدیدی که میخواهید در عالم سیاست باز کنید نان و حلوا خیر نمیکنند و زد و خوردها جدی است.
من چون از سمت همسرم نسبت فامیلی با حجتالاسلام سیدعلی اکبر موسوی خوئینیها دبیرکل مجمع روحانیون مبارز دارم، خاطرم هست که در یکی از مهمانیهای فامیلی، ایشان به من گفت شنیدهام حاج آقای موسوی حسینی میخواهند برای مجلس نامزد شوند، اما حیف است، ایشان در همان کار اخلاقی خود موفقتر است؛ بعد ایشان یک تعبیری شبیه این به کار برد که مجلس محل آدمهای «شارلاتان» است و خوب نیست که آقای حسینی با این وجهه اخلاقی وارد مجلس شود.
من بلافاصله به آقای موسوی خوئینیها پاسخ دادم که پدرم اتفاقاً میخواهد کاندیدای ورود به مجلس شود تا اگر بشود حتی یک صندلی را از دست آن شارلاتانها که شما میفرمایید بگیرد.
پاسخ حاج آقای موسوی حسینی به پیغام و پسغامهای دوستان و آشنایان این بود که اگر من امروز محبوبیتی دارم، باید از طریق آن به جامعه خدمتی بکنم و امروز که مسیر مجلس برای خدمتگذاری من در دسترس است، نمیتوانم بگویم چون محبوبیت اخلاقی دارم، از ترس از دست دادن آن از انجام وظیفه در عرصه دیگر خودداری کنم.
در مقابل، تلاشهایی برای ترغیب ایشان نیز جهت کاندیداتوری صورت گرفت؟
از طریق جامعه روحانیت مبارز و شخص مرحوم آیتالله مهدوی کنی به ایشان پیغام رسیده بود که در این شرایط حضور شما در مجلس لازم است و از آنجا که محبوبیت دارید، در صورتی که در فهرست 30 نفره جامعه روحانیت مبارز قرار بگیرد، به واسطه محبوبیتتان کمک خواهید داد که سایر اعضای فهرست نیز حائز اکثریت آراء شوند.
پاسخ حاج آقای موسوی حسینی به مصلحتاندیشیهای دوستان این بود که اگر من امروز محبوبیتی دارم، باید از طریق آن به جامعه خدمتی بکنم و امروز که مسیر مجلس برای خدمتگذاری من در دسترس است، نمیتوانم از ترس از دست دادن محبوبیت اخلاقیام از انجام وظیفه در عرصه دیگر خودداری کنم.
ایشان در نهایت تصمیمشان را گرفتند و براساس احساس تکلیف وارد عرصه شدند، اما به آقای مهدوی کنی گفتند که بدون اینکه بودجهای صرف کنم وارد عرصه خواهم شد، در نتیجه تبلیغات ایشان محدود به همان تبلیغات لیستی جامعه روحانیت مبارز شد، البته من خودم شخصاً روی چند برگ روزنامهای عکس سیاه و سفید ایشان را به همراه چند جمله توضیحات چاپ کردم و در نماز جمعه پخش کردم، اما فراتر از آن دیگر هیچ ستادی برای ایشان راهاندازی نشد.
از صحبتهای شما این برداشت میشود که ایشان کاملاً واقف بود که پا در چه حیطهای میگذارد؟
بله.
ایشان که همه محبوبیت خود را خرج احساس تکلیف سیاسی خود کرد، به این معنا نبود که متوجه گردنهها و خطرات پیش رو در این عرصه نبود، بلکه کاملاً واقف بود که باید محبوبیتش فدای تکلیف و وظیفهاش شود.
پس از ورود به مجلس، ایشان چگونه از بُعد اخلاقی خود در کرسی نمایندگی استفاده کرد؟
موسوی حسینی: ایشان پس از ورود به مجلس هم 2 رویکرد اساسی را در پیش گرفت، اول آنکه اهل باندبازی نبود و هر چه را که به نتیجه میرسید تکلیفش است، در هنگام رأی دادن به طرحها و لوایح عمل میکرد و به هیچ عنوان چشم و گوش بسته به صورت طیفی و تشکلی رأی نمیداد و دیگر اینکه کوشید مسائل اخلاقی را در مسیر نمایندگی مردم حاکم کند؛ یعنی سیاست را با نگاه اخلاقی دنبال کرد، از این رو زمانی که مبادرت به استیضاح وزیر ارشاد وقت در زمان مجلس پنجم میکند، به ابعاد فرهنگی و اخلاقی مدیریتی وی نقد وارد میکند، چرا که اعتقاد داشت ریلگذاری آن وزیر برای آینده اخلاق و دین مردم زیانبار است.
پیش از آنکه بحث این شایعه را جدیتر دنبال کنیم، شما چند جمله قبل از یک سری حسادتها و مسائل جانبی نسبت به مرحوم حاج آقای موسوی حسینی در خلال اجرای برنامه «اخلاق در خانواده» یاد کردید، در این باره آیا مطلبی هست که برای مخاطبان شنیدنی باشد؟
محبوبیت ایشان در جامعه به حدی رسیده بود که به خود ما اطرافیان انذار و هشدار میداد که مبادا از این استقبالهای مردم نسبت به من، شما به خود غره شوید.
سیل نامههای مردمی به برنامه اخلاق در خانواده به حدی بود که هر چند وقت یکبار از صدا و سیما چند گونی نامه به در منزل حاج آقا میفرستادند که پرسشهای آنان را از حاج آقای موسوی حسینی در برداشت و تعدادی هم صرفاً حاوی ابراز محبتهای مردم به ایشان بود.
چند نفری مسئول بررسی نامهها میشدند و آن تعداد که جنبه عمومیتر داشت، در برنامه اخلاق در خانواده مطرح و پاسخ داده میشد و برخی نیز که خصوصیتر بود به صورت خصوصی و مستقیم پاسخها ارسال میشد که بعضی از این پرسشها و پاسخها بعدها به صورت کتابی درآمد.
علت اتمام همکاری مرحوم موسوی حسینی با آموزش و پرورش، اجرای برنامه اخلاق در خانواده بود؟
خیر.
حاجآقای موسوی حسینی مدیر آموزش و پرورش استان تهران بود. آقای پرورش وزیر آموزش و پرورش، تغییر کرد و آقای سیدکاظم اکرمی که از طیف فکری چپ بود مسئولیت وزارتخانه را برعهده گرفت.
ایشان که همه محبوبیت خود را خرج احساس تکلیف سیاسی خود کرد، به این معنا نبود که متوجه گردنهها و خطرات پیش رو در این عرصه نبود، بلکه کاملاً واقف بود که باید محبوبیتش فدای تکلیف و وظیفهاش شود.
وزیر جدید به حاج آقا پیغام داد که شما استعفا دهید، اما ایشان پاسخ داد که من دارم کارم را انجام میدهم و کسی استعفا میدهد که نمیتواند به مسئولیت خود عمل کند و شما اگر مایل نیستید که من ادامه کار دهم، باید خودتان حکم برکناری من را بدهید، اما آقای سیدکاظم اکرمی به علت وجههای که مرحوم موسوی حسینی در آن مسئولیت داشت، نمیخواست خود مستقیم حکم برکناری ایشان را بدهد.
در این میان، حاج آقا که امام جماعت مسجد اداره آموزش و پرروش تهران نیز بودند، تعریف کردند که بین 2 نماز ظهر و عصر دیدم یکی از دوستان قدیمیام که اتفاقاً در مجموعه آموزش و پروش هم نبود، لابهلای مأمومین که همه از کارکنان اداره آموزش و پرورش بودند نشسته است، برایم جالب بود ایشان چرا آمده است آنجا نماز ظهر و عصر خود را بخواند؟ همان میان نماز آمد نزد من و با هم سلام و احوالپرسی کردیم. آن دوست ما با حالتی خجالتزده به من گفت که ببخشید حاج آقا! من را معرفی کردند که به جای شما مدیر کلی را برعهده بگیرم!
یعنی مرحوم پدرتان از مسئولیت استعفا نداده بود، وزیر جدید هم نتوانست حکم برکناری بدهد، اما مدیرکل بعدی را فرستاد که شخصاً به ایشان بگوید به جایش معرفی شده است؟
بله.
مرحوم پدر هم بلافاصله، بلند شد و دست آن بنده خدا را گرفت و به مردم معرفی کرد و گفت که از امروز وی به جای ایشان مدیرکل آموزش و پرورش تهران هستند، یعنی حتی لحظهای درنگ هم نکرد و یا اینکه از مدیر جدید نخواست که فعلاً با هم به اتاق مدیریت بروند و چند کلمهای صحبت کنند و بعد، تغییر صورت گرفته اعلام شود.
هنگام معرفی آن فرد جایگزین هم در مسجد به مردم اعلام کرد که من ایشان را میشناسم، فردی معتمد و امین است و من بعد از اینکه نماز عصر را خواندم و از شما خداحافظی میکنم و میروم.
درباره آن حسادتها چیزی نگفتید ...
بعد که برنامه اخلاق در خانواده اوج گرفت و محبوبیت ایشان به آن حد رسید، بیشک آنها که میخواستند آقای موسوی حسینی از آموزش و پرورش طرد شود و اسمی از او باقی نماند، بسیار احساس خسران کردند، چرا که میخواستند ایشان فراموش شود، اما در عوض به روی آنتن رفت و در همه نقاط کشور شناخته شده و محبوب شد، از این روست که میگویم شاید آن طیفی که میخواستند ایشان در آن مسئولیت نماند، این حسادت و دلگیری نسبت به ایشان برایشان باقی ماند.
البته از سوی دیگر نیز برخی تصور میکردند که موعظههای حاج آقا در برنامههای اخلاق در خانواده سیما قدری دکانشان را کساد کرده است.
برنامه «اخلاق در خانواده» به همراه برنامه «درسهایی از قرآن» 2 برنامه محبوب با اجرای 2 روحانی در سیما بودند. آیا تعبیر رقابت برای محبوبیت میان آقایان موسوی حسینی و قرائتی صحیح است؟
به نظر من و بسیاری از مردم و کارشناسان این 2 برنامه 2 مسیر مکمّل هم را در پیش گرفته بودند و هرکدام مخاطبان خود و بعضاً مخاطبان مشترک هم داشتند.
آقای قرائتی به حالت مزاح به مرحوم پدر ما میگفت: اِشکال کار شما این است که لفظ قلم صحبت میکنید، در صورتی که باید مثل من راحت با مردم حرف بزنید!
من یک بار به حاج آقای قرائتی گفتم: اگر شما یک روز بیایید و در تلویزیون به سبک پدر ما صحبت کنید و یا بر عکس حاج آقا به سبک شما صحبت کند، هیچکدام مخاطب را جذب نمیکنید، چرا که آن قالب خودمانی برای شما مناسب است و این قالب لفظ قلم برای حاج آقا.
این حالت رفاقت و صمیمیت میان این دو بزرگوار تا آخر عمر مرحوم پدر ادامه داشت و آقای قرائتی در ایام بیماری حاجآقا با آنکه خودشان هم کسالت داشتند به عیادت ایشان میآمدند و پس از رحلتشان نیز در منزل ما حضور یافتند.
منبع: فارس