به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، دونالد ترامپ از زمانی که به ریاست جمهوری رسیده است، رفتارش به طرز شگفت آوری دمدمی مزاجانه بوده است، اما در سیاست هایش، بیشتر از آنچه که پیش بینی می شد، ثابت قدم بوده است. غیر قابل پیش بینی بودن ترامپ، عامل تشویش است، اما در کل، او بر اساس قول هایی که در کمپین انتخاباتی اش داده است، عمل می کند.
آخرین چالش این است که متوجه شویم موضع ترامپ در قبال اروپا چیست. او در 28 ژوئن گفت: ما کشور های اتحادیه ی اروپا را دوست داریم. اما قطعا اتحادیه ی اروپا در حال سوء استفاده از آمریکا است. و ما نمی توانیم بگذاریم این اتفاق بیفتد. در طی سفر اخیرش به اروپا، او اتحادیه ی اروپا را دشمن خواند و گفت به بدی چین است. با توجه به خروج انگلیس از اتحادیه ی اروپا، ترامپ گفت، ترزا مِی، نخست وزیر انگلیس، باید از اتحادیه اروپا طلب غرامت کند. سپس در 25 ژوئیه، ترامپ و رئیس کمیسیون اروپا، جین کلود جانکر، توافق کردند که به طور مشترک بر روی برنامه ی تجارت آزاد و اصلاحات سازمان تجارت جهانی، کار کنند.
خب به نظر می رسد که روابط دوباره دوستانه شده است. شاید هم آرامش قبل از طوفان است. اما سوال مهم تر همچنان باقی است: چرا ترامپ مدام به دیرینه ترین و قابل اعتماد ترین متحد آمریکا حمله می کند؟ چرا او تا این حد از اتحادیه ی اروپا تنفر دارد؟ چرا باید آمریکا به جای اینکه به دنبال همکاری های نزدیک تر با اروپا برای حفاظت از منافع اقتصادی و ژئوپولتیکش باشد، سعی در تضعیف اروپا داشته باشد؟
با توجه به اینکه، تبدیل شدن سریع چین به یک دشمن استراتژیک برای آمریکا، مهم ترین مسئله ی امنیت ملی آمریکا است، رویکرد ترامپ در این باره بسیار غیر معمول است. بر خلاف امید هایی که قبلا وجود داشت، چین، نه از لحاظ سیاسی و نه اقتصادی، با غرب همگرا نیست. از لحاظ ژئوپولتیکی، چین در حال جذب مشتری است و می خواهد نوع جدیدی از روابط بین المللی را به وجود بیاورد که با مدلی که آمریکا در قرن بیستم ترویج داد، متفاوت است. از بعد نظامی نیز، دست به ارتقاء چشم گیر قدرت نظامی اش زده است. قطعا، چین، و نه اروپا، مهم ترین چالش پیش روی برتری جهانی آمریکا است.
استراتژی رئیس جمهور پیشین، باراک اوباما، در قبال چین، گفتگو و فشار، به صورت توامان بود. او شروع به ساخت دو اتحاد بزرگ اقتصادی کرد که چین و روسیه در آنها عضو نبودند: یکی همکاری ترانس پسفیک و دیگری پیمان تجارت و سرمایه گذاری ترانس آتلانتیک بود. اما ترامپ آمریکا را از اولی خارج کرد و دومی را، قبل از آنکه به وجود بیاید، از بین برد. سپس ترامپ دست به یک مناقشه ی تجاری با اتحادیه ی اروپا زد و شروع به حمله به اتحادیه و کشور های عضوش از جمله آلمان کرد.
سه توضیح ممکن برای این رفتار ترامپ وجود دارد. دلیل اول علاقه ی عجیب ترامپ به تعادل تجارت دو جانبه است. بر اساس این دیدگاه، از نظر ترامپ، آلمان، سایر کشور های اروپایی و چین، رقبای تهدید کننده ای هستند.
دوم اینکه، ترامپ نمی خواهد اتحادیه ی اروپا طرف سوم یک بازیه ی سه جانبه باشد. اگر آمریکا بخواهد روابطش را با چین به یک نزاع دو جانبه بر سر قدرت تبدیل کند، اتحادیه ی اروپا مانع سر راهش خواهد بود. اما اگر اتحادیه ی اروپا تضعیف و چند دسته شود، آنگاه کشور های اروپایی چاره ای جز دنباله روی از آمریکا نخواهند داشت.
اخر اینکه، اگر از بعد سیاسی به رفتار ترامپ نگاه کنیم، متوجه می شویم که او به دنبال تغییر رژیم در اروپا است. در واقع، او همچنان بر این باور است که اروپا دارد "فرهنگش را از دست می دهد" چون اجازه داده که مسئله ی مهاجرت ساختارش را عوض کند.
مشکل اصلی اروپا، سیاسی است و نه اقتصادی. این مشکل از وقتی آغاز شد که اروپا بین قاره و جزیره، شمال و جنوب، غرب و شرق، تقسیم شد. سوالاتی اساسی مطرح است: چگونه می توان یک ملت را تعریف کرد؟ چه کسی مراقب مرز ها است؟ چه کسی ضامن امنیت است؟ آیا اتحادیه ی اروپا بر اساس ارزش های مشترک بنا شده است یا هر کسی به دنبال منافع ملی خودش است؟
اگر اتحادیه اروپا نتواند جایگاه خودش را در دنیایی که نسبت به ده سال پیش تغییرات اساسی داشته است، تعریف کند، احتمالا نخواهد توانست به عنوان یک نهاد حائز اهمیت به حیات ادامه دهد.
منبع: دیپلماسی ایرانی