بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛

دشمنی بزرگ‌تر از شیطان هم وجود دارد؟

در قسمتی از کتاب «سلام بر ابراهیم» چنین آمده است: «همیشه آیه «وجعلنا» را زمزمه می‌کرد. یک‌بار گفتم: آقا ابرام این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است؛ این‌جا که دشمن نیست. ابراهیم نگاه معنی‌داری کرد و گفت: دشمنی بزرگ‌تر از شیطان هم وجود دارد؟»
کد خبر: ۳۰۶۰۸۰
تاریخ انتشار: ۰۵ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۸ - 27August 2018

دشمنی بزرگ‌تر از شیطان هم وجود دارد؟به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌‌پرس، از صدر اسلام تا امروز، دیار سلمان فارسی (ره)، بی‌شمار جوانان رشیدی را که در راه حق جانفشانی کرده‌اند، به خود دیده است. به راستی که تولد «ابراهیم» برگ زرینی در تاریخ انقلاب است؛ زیرا با مطالعه سرگذشت زندگی شهید «ابراهیم هادی» به یک انسان کامل در همه زمینه‌های زندگی می‌رسیم.

شهید هادی چهارمین فرزند خانواده بود. پدرش مشهدی محمدحسین به ابراهیم علاقه خاصی داشت. ابراهیم نیز منزلت پدر خویش را به‌خوبی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت کند.

ابراهیم نوجوانی بیش نبود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آنجا بود که هم‌چون مردان بزرگ، زندگی‌اش را به پیش برد.

در ادامه بُرش‌هایی از کتاب «سلام بر ابراهیم» را می‌خوانید.

«محور همه فعالیت‌هایش نماز بود. ابراهیم در سخت‌ترین شرایط نمازش را اول وقت می‌خواند. بیشتر هم به جماعت و در مسجد. دیگران را هم به نماز جماعت دعوت می‌کرد. مصداق این حدیث بود که امیرالمومنین (ع) می‌فرمایند: هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره می‌گیرد:

«برادری که در راه خدا با او رفاقت کند، علمی تازه، رحمتی که در انتظارش بوده، پندی که از هلاکت نجاتش دهد، سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه.»

ابراهیم حتی قبل از انقلاب نماز‌های صبح را در مسجد و به جماعت می‌خواند. رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی می‌انداخت؛ «به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید وقت نماز است.» بهترین مثال آن، نماز جماعت در گود زورخانه بود. وقتی کار ورزش به اذان می‌رسید، ورزش را قطع می‌کرد و نماز جماعت را برپا می‌نمود. بار‌ها در مسیر سفر یا در جبهه وقتی موقع اذان می‌شد، ابراهیم اذان می‌گفت و با توقف خودرو، همه را تشویق به نماز جماعت می‌کرد. صدای رسای ابراهیم و اذان زیبای او همه را مجذوب خود می‌کرد.

او (ابراهیم)، مصداق این کلام نورانی پیامبر اعظم (ص) بود که می‌فرمایند: «خداوند وعده فرموده موذن و فردی که وضو می‌گیرد و در نماز جماعت مسجد شرکت می‌کند، بدون حساب به بهشت ببرد.» ابراهیم در همان دوران با بیشتر بچه‌های مساجد محل رفیق شده بود. او از دوران جوانی یک عبا برای خودش تهیه کرده بود و بیشتر اوقات با عبا نماز می‌خواند.

سال 1359 بود. برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه‌ها تمام شد. ابراهیم بچه‌ها را جمع کرد. از خاطرات کردستان تعریف می‌کرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده‌دار. بچه‌ها را تا اذان بیدار نگه داشت. بچه‌ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه‌هایشان رفتند. ابراهیم به مسوول بسیج گفت: اگر این بچه‌ها، همان ساعت می‌رفتند معلوم نبود برای نماز بیدار می‌شدند یا نه، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه‌ها را تا اذان صبح نگه‌دارید که نمازشان قضا نشود.

ابراهیم روز‌ها بسیار انسان شوخ و بذله‌گویی بود. خیلی هم عوامانه صحبت می‌کرد. اما شب‌ها معمولا قبل از سحر بیدار بود و مشغول نماز شب می‌شد. تلاش هم می‌کرد این کار مخفیانه صورت بگیرد. ابراهیم هر چه به این اواخر نزدیک می‌شد. بیداری سحرهایش طولانی‌تر بود؛ گویی می‌دانست در احادیث نشانه شیعه‌بودن را بیداری سحر و نماز شب معرفی کرده‌اند. او به خواندن دعا‌های کمیل، ندبه و توسل مقید بود. دعا‌ها و زیارت‌های هر روز را بعد از نماز صبح می‌خواند. هر روز یا زیارت عاشورا یا سلام آخر آن را می‌خواند. همیشه آیه «وجعلنا» را زمزمه می‌کرد. یک‌بار گفتم: آقا ابرام این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است؛ این‌جا که دشمن نیست. ابراهیم نگاه معنی‌داری کرد و گفت: دشمنی بزرگ‌تر از شیطان هم وجود دارد؟

یک‌بار حرف از نوجوان‌ها و اهمیت به نماز بود. ابراهیم گفت: زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم. به محض اینکه خوابم بُرد، در عالم رویا پدرم را دیدم درب خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد. روبروی من ایستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم. نگاه پدرم حرف‌های زیادی داشت. هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم.

از دیگر مسایلی که او (ابراهیم) بسیار اهمیت می‌داد نماز جمعه بود. هرچند از زمانی که نماز جمعه شکل گرفت ابراهیم در کردستان و یا در جبهه‌ها بود. ابراهیم هر زمان که در تهران حضور داشت در نماز جمعه شرکت می‌کرد. می‌گفت: شما نمی‌دانید نماز جمعه چقدر ثواب و برکات دارد. امام صادق (ع) می‌فرمایند: «قدمی نیست که به سوی نماز جمعه برداشته شود، مگر این‌که خدا آتش را بر او حرام می‌کند.»

راویان: جمعی از دوستان شهید

انتهای پیام/ 114

نظر شما
پربیننده ها