به گزارش خبرنگار ساجد، نثری با نام «شهید بیمزار» در وصف احوال شهید «عبدالطیف سالمی» سروده شده است.
تصاویر نثر گفته شده در وصف شهید «عبدالطیف سالمی»
متن نثر گفته شده در احوالات شهید «عبدالطیف سالمی» :
«شهید بیمزار
الا ای مادر محزون و زارم
ز پیشت پَر زدم سوی نگارم
لطیفم طفل دیروز تو مادر
تو پروردی مرا، چون شیر اژدر
نشسته مهر میهن در وجودم
بدی را از وجود خود زدودم
من آن رزمنده دشمن ستیزم
ز خرمشهر آن خاک عزیزم
وجود و عشق و هستی موطن من
لباس رزم دائم در تن من
گرفتم پرچم ایران بدستم
بسوی دشمنان پست جستم
برانیدم ز خاک خویش دشمن
در آن ره کف نهادم جان و هم تن
ز خونم آب دادم خاک سومار
به امیدی شود آن دشت گلزار
گلش را ره گذر چیند زمانی
ببرید، یادم آرد شاید آنی
چو من پروانه واران صد هزاران
به گرد شمع مقصد جان نثاران
تمامی سوختیم در راه مقصود
وطن را جاوندان گفتیم بدرود
من اکنون مادرم رفتم ز دیده
اجل ناگه به سویم پر کشیده
دریغا آرزویم گشته پرپر
ندادم دست هرگز دست همسر
نه فرزندی در این دنیای فانی
نشد ماند زمن نام و نشانی
مزار من دیغا بینشان است
بهاران گل مزار من خزان است
بگور خویش دائم انتظارم
دریغا در حقیقت بیمزارم
برادرها شماها یادم آرید
به هرجای کویری گل بکارید
به امیدی که گور من همان جاست
کویر آباد کردن به چه زیباست
عزیزم، چون پدر، اما برادر
تو ای رزاق بهرم یار و یاور
کریم ای نازنین نزدیک با من
رضا جان ای علی شیران موطن
چو پنج انگشت با هم یار باشید
برای مادرم غمخوار باشید
شما ای خواهران خوب و محزون
چه سود بعد من گردید دل خون
به یاران دوستان هم آشنایان
به صدها عاشق ایران و یزدان
به صادق نور چشم عمه جانم
رفیق و همدمم آن مهربانم
رضا آن نازنین لایق برادر
وفادار و عزیزم تا به محشر
بگویید جمله را خونهای، چون من
بریزید گرچه اندر جبهه دشمن
شود روزی وطن آباد گردد
ز چنگ دشمنان آزاد گردد
ز رود خون گلگون خفتگانش
ز ایثار تمام شاهدانش
گه دشت تمام مرز این بوم
بروید لاله بعد از دشمن شوم
همه آوارگان رسته از شهر
روند سوی وطن با شور دیگر
الاها ما ز جان و تن گذشتیم
تو گفتی لایق حور و بهشتیم
به حق مومنان و اهل جنت
به حق بی کسان پاک طینت
به حق کودکان زار و معصوم
شدند در زیر بمب خصم معدوم
به حق شیرمردان حق اندیش
به گمنامان و مظلومان دلریش
تو ایران را بلند آوازه گردان
به گیتی شهره اش شیرازه گردان
به صدها مادران داغ دیده
به هرکس داغ مرگی را چشیده
بده صبری به سان صبر ایوب
الاهارنج و غم از جانشان روب
لطیف از چرخ گردون شکوه اش نیست
کسی که زنده ماند تا ابد کیست؟
ز. شادیهای دنیایی گذشتیم
نهال راد مردی را بکشتیم
ندیدم رخت دامادی تن خویش
نبوده قسمتم جز مرگ این بیش
حلال من کنید یاران بدرود
لطیف پَر زد سوی محبوب و موعود
خدمتگزار انسانهای بیریای وطن
احمد دولتخواه
۱۳۶۵/۱۱/۲۸»
انتهای پیام/ 900