به گزارش خبرنگار ساجد، بسیجی شهید «مسعود ترکان» سال ۱۳۴۵ در تهران چشم به جهان گشود. وی که عضو انجمن اسلامی دانش آموزی بود، سرانجام با حضور در گردان حنظله در عملیات والفجر مقدماتی بهمن ماه ۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تصاویر نامه بسیجی شهید «مسعود ترکان»
متن نوشتهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین. الحمدلله الذی لتوحد بالوحدانیة و تفرد بالالهیة و فطرالعبادعلی معرفة
سلام علیکم، سلام بر پدر و مادر مهربانم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و در پناه خداوند محفوظ و سرافراز باشید. من الان در پادگان دوکوهه در نزدیکی اندیمشک هستم.
این پادگان مقر لشکر حضرت رسول (ص) است. بچههای کرج هم بعضیهاشان اینجا هستند. الان ساعت سه بعدازظهر است. اینجا هوا خوب است. البته شبها سرد میشود، اما به بچهها وسایل و پتو دادهاند.
همین دیشب اینجا باران آمد. دیشب ما را برده بودند مانور (رزم شبانه)، چون نزدیک عملیات است بچهها را آماده میکنند. انشاءالله در این عملیات دیگر صدام خُرد خواهد شد. همه چیز را برای عملیات آماده کردهاند. تجهیزات و توپ و تانک و دیگر وسایل را آوردهاند.
نیروی انسانی هم بسیار است. در این عملیات چند لشکر بزرگ عمل میکنند. سپاه و ارتش باهم. اگر به امید خدا این عملیات به هدف خودش برسد. دیگر کار بصره تمام است. از بصره تا کربلا راهی نیست. انشاءالله به زودی از میدان انقلاب اتوبوس کربلا با بلیط (۳۵ تومان) همه را سوار خواهد کرد. البته اول خانواده شهدا را.
دعا کنید این عملیات خوب انجام شود. انشاءالله به یاری امام زمان (عج) دیگر کم کم کار تمام خواهد شد. ما الان در یک گروهان ویژه هستیم و شاید مأموریتی به ما بدهند یعنی در عملیات گروهان ما هم شرکت دارد. این دفعه میخواهند دشمن را از پشت غافلگیر کنند.
چند روز شنیدم در تهران خانههای تیمی را گرفتهاند. کار این منافقینها هم تمام است. اینجا روحانیون زیادی هستند. هر گروهی و هر گردانی یک روحانی دارد. نمازهای جماعت و دعای کمیل و دعای توسل و ندبه هم برگزار است، جای شما خالی است. اینجا اصلاً حال و هوای دیگری دارد. اینجا انسان معما و مفهوم اسلام را بهتر میفهمد و درک میکند.
همین امروز ظهر بعد از نماز جماعت پیرمرد ۶۰-۷۰ سالهای که پدر دو شهید و یک مجروح بود برای بچهها سخنرانی کرد.
گفت: چون دیگه پسری ندارم تا به جبهه بفرستم خودم آمدم. همه از حرفهای این پیر مرد گریهشان گرفته بود. اینجا اوضاع خوب است در پادگان هستیم.
افشین و رامین و تیموری هم هستند. حال من هم خوب است. انشاءالله بعد از عملیات اگر زنده بودم بر میگردم. به همه سلام برسانید. به اکبر و رضا و منصور و فرزانه سلام برسانید. همینطور به بچه کوچولوی منصور. از دور به همه سلام میرسانم. دعا کنید عملیات به خوبی انجام شود. امام را دعا کنید. اگر شد باز هم نامه مینویسم. خداحافظ همه شما.
مسعود
روز شنبه ۱۳۶۱/۱۰/۲۵
جبهه جنوب- سپاه ۱۱ قدر- لشکر حضرت رسول (ص) - تیپ سلمان فارسی- گروهان صف (شاید گروهانمان عوض شود).
والسلام»
انتهای پیام/ 900