به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، جاده، همیشه پُر است از ماجرا، هم حکایت آشنا در آن است و هم داستان زندگی، جاده هم میتواند طریق وصل باشد و هم بستر خدمت، اصلا زندگی در جاده جریان دارد، بهویژه اگر این جاده، جادهای باشد از جادههای خراسان که منتهیالیهاش، مکانی باشد بهتر از هر مکان دیگری.
آری! جادههای خراسان، همه بهیک مقصد ختم میشوند و آن، حرم مطهر امام مهربانیهاست.
چه ایام ولادت حضرتش باشد و چه ایام شهادتش، زائر آقا خودش را بهامامش می رساند، اما در روزگار شهادت ایشان، ماجرا کمی متفاوتتر است.
در روزهای منتهی بهشهادت امامالرئوف، هرکس میخواهد بهطریقی عرض ارادت کند بهساحت آن حضرت و آن کس که توفیق، رفیق راهش باشد، کمر همت بسته و پای در جادههای خراسان میگذارد تا قدم بهقدم، شوق و لذت زیارت امامش را مزمزه کند.
جادههای پُرحکایت
راهی جادههای پُرحکایت خراسان میشوم، محور نیشابور-مشهد یکی از معابر اصلی برای زائران پیاده حضرت رضاست، در طول راه، موکبهای بسیاری را از نظر میگذرانم، یکی ایستگاه صلواتی است و دیگری برای اسکان زائران در نظر گرفته شده، دیگری موکب امداد و آن یکی بنا را بر تأمین غذای گرم و پذیرایی از زوار قرار داده است.
۷۰ کیلومتر از مشهد بهسمت نیشابور حرکت میکنم، در حوالی دیزباد بینالود، موکب امداد حضرت معصومه (س) دایر شده، وظیفه این موکب خدمترسانی بهزائران پیاده در حوزه امداد، درمان، ماساژ و پانسمان است، سولهای است عریض که دو ورودی در ابتدا و انتهایش تعبیه شده، یکی برای بانوان و دیگری برای آقایان.
وارد موکب میشوم و فضایش را از نظر میگذرانم، در ابتدای ورود بهموکب، یکی از خادمان مسؤول پذیرش و تریاژ است، زائر در بدو ورودش نخست باید شرح حالش را بهاین فرد بدهد تا مشکل اصلیاش مشخص شود، سپس وارد بخش پانسمان میشوم، چند خادم در دو طرف سوله روی صندلی نشستهاند و مشغول پانسمان پاهای ترکخورده و تاولزدهی زائران پیاده هستند، کمی جلوتر میروم، بخش ماساژ مکانی است برای بهبود دردهای عضلانیِ زائران که در پیادهرویهای طولانی، بین افراد شایع است.
بازهم جلوتر میروم و بهبخش درمانگاه و داروخانه میرسم، مکانی برای درمان سرپایی زائران و درصورت نیاز تجویز دارو بهآنها، دقیقاً پشت درمانگاه، محل استراحت خادمان بوده و باز هم پشت آن، بخس تدارکات و آشپزخانه است، همین بخشها در قسمت آقایان نیز وجود دارد، هر آنچه میتوان از یک درمانگاه کوچک صحرایی انتظار داشت، در این سوله قرار گرفته است.
موکبی کاملاً مردمی!
تصمیم میگیرم از موکب امداد کمی بیشتر بدانم، بنابراین سراغ مسؤولش را میگیرم، محمدرضا زینالی را بهمن معرفی میکنند، شاید بهجرات بتوانم بگویم که سرشلوغترین فرد موکب، او است و لحظاتی کوتاه همکلام شدن با او، خیلی دشوار میسر میشود! اما خب توضیحات مختصری لازم دارم تا از کم و کیف کارشان، بیشتر مطلع شوم.
آقای زینالی شروع فعالیت موکب را سه سال پیش مطرح میکند و میگوید: در این ایام، میزبان قریب به ۳۰ هزار نفر از زائران پیاده حضرتیم، حدود ۱۰۰ نفر از خادمان خانم و آقا، بهصورت شبانهروز، خدمات امداد، پانسمان و ماساژ را بهزائران پیاده حضرت رضا (ع) ارائه میکنند.
او بر مردمی بودن این موکب تأکید ویژه میکند و ادامه میدهد: خدمات موکب حضرت معصومه (س) بهصورت کاملاً مردمی انجام میشود، تأمین مبالغ مالی موردنیاز آن نیز توسط مردم صورت میگیرد و این موکب هیچ نوع وابستگی بههیچ نهاد دولتی ندارد، هزینه خدمات این موکب مبلغی حدود ۶۰ میلیون تومان است که هرسال با عنایت حضرت رضا (ع) و مشارکت مردم خیراندیشمان تأمین میشود.
پیاده میآیم؛ قربةً الیاللّه...
روزهای اوج خدمت است و زائران یکی پس از دیگری وارد موکب میشوند، سراغ یکی از آنها میروم، خانمی است ۳۳ ساله، خودش را «زاهدی» معرفی میکند و نخستین بار است که توفیق پیادهروی بهسمت مشهد را پیدا کرده است، او از روستای گوری که در اطراف سبزوار قرار دارد، همراه با کاروانی ۱۰۰ نفره متشکل از مردان و زنان، راهی مشهد شده است.
این بانوی 33 ساله میگوید: پیش از این سفر، دو سال متوالی، از روستایمان تا امامزاده احمدرضا کوران واقع در حوالی شهرستان اسفراین را همراه با دوستانم پیاده رفتیم، از روستای ما تا امامزاده، حدوداً یک روز راه است، همین قضیه سبب شد که بهمیزان توانایی جسمیام پی ببرم، از آنجا که حال و هوای معنوی این سفر را درک کرده بودم، مشتاق شدم تا تجربه سفر پیاده بهمشهد را نیز کسب کنم.
زاهدی که یک ماه پیش نیز بهزیارت امام رضا (ع) آمده است ادامه میدهد: تصمیم گرفتم وارد این مسیر شوم تا با درک معنویات آن، دلم را صیقل بدهم، دوست داشتم خدا را بهصورت خاصتر ببینم.
او لذت سفرش را اینگونه توصیف میکند: بهنظر من این سفر اصلاً سختی ندارد و همهاش شیرین است، از هر شیرینیای، شیرینتر!
زاهدی میگوید: تنهایی، تجربهای است که من آن را بهدست آوردهام، در طول این مسیر، حتماً بهیاد تنهایی امام زمانمان هستم، با آن حضرت دردودل خواهم کرد و هر قدمم را با یاد سختیهایی که حضرت زینب (س) کشید، بر خواهم داشت.
گفتوگویم که بهاتمام میرسد، متوجه میشوم چندتن از خادمان موکب برای خدمت، عازم روستایی در جادهی تربت حیدریه هستند، فرصت را غنیمت شمرده و همراهشان میشوم، حدود یکساعتی را در جاده طی میکنیم تا بهایستگاه دیگر موکب امداد حضرت معصومه (س) در روستای رباط سفید برسیم، امسال، برای نخستین بار است که این ایستگاه توسط موکب حضرت معصومه (س) دایر شده، نکته جالب اینجاست که همه خادمان این موکب، از اهالی همین روستا هستند و توسط اساتید هلال احمر، آموزشهای لازم امداد را گذراندهاند، گروه امداد موکب، مشغول خدمترسانی میشود و من نیز صحنههای زیبای حضورشان در موکب را با دوربینم ثبت و ضبط میکنم.
دقایقی میگذرد، گروه باید بهسمت مقصد بعدی حرکت کند، یعنی روستای گُل بُقراء، مسیر کوتاهی از رباط سفید تا گُل بُقراء را طی میکنیم و وارد روستا میشویم، ماشین ما جلوی یکی از منازل روستایی توقف میکند، ۷۰ نفر خانم از زائران پیاده که همگی متعلق بهکاروانی از دو روستای قله نو و حشمتآباد رباط سنگ، از توابع تربت حیدریه هستند، در این منزل سکونت دارند.
وارد خانه کوچک اما باصفایی میشوم که افتخار میزبانی از زائران امام رضا (ع) را دارد، خانمها همراه فرزندان خردسال و نوجوانشان آمدهاند، با یکی از زائران وارد صحبت میشوم.
راضیه خانم، همراه پسر جوانش از حشمت آباد آمده، ۱۲ سال است که در همین ایام، توفیق مییابد که از روستایش تا حرم حضرت رضا (ع) را پیاده بیاید.
میگویم: سختتان نیست مادر؟ با لهجه شیرینش پاسخ میدهد: اگر خدا توان بدهد تا خود مشهد را با پای خودم میروم، در غیر این صورت، قسمتی از راه را سوار ماشین میشوم.
راضیه خانم میگوید: غیر از پیادهروی، هفتهای یکبار بهمشهد میآیم، دخترم ساکن مشهد است و یک روز خانهاش میمانم تا حرم را زیارت کنم.
میپرسم: مادرجان! چه چیزی بهشما توان انجام این کار را میدهد؟ پاسخ میدهد: همینکه سمت امام رضا (ع) بروی، دلت قوت میگیرد، عشق به امام رضا (ع) چیز دیگری است.
هربار که پیاده میآید مشهد، در دلش برای همه دعا میکند: با نیت سلامتی امام زمان (عج)، خوشبختی جوانها و سلامتی همه بیماران در این راه قدم برمیدارم.
همه دعوت شدهایم
خدمات سیار گروه امداد موکب که تمام میشود، دوباره بهدیزباد برمیگردیم، اینبار نوبت خادمان است تا کمی پای حرفهایشان بنشینم، در قسمت برادران، چند خادم حضور دارند که از استان گلستان آمدهاند، رضا احمدی، یکی از آنها است، ۲۳ ساله است و اهل گرگان، دومین سالی است که در موکب حضرت معصومه (س) خدمت میکند، برایم جالب است که چطور از این راه دور، با موکب آشنا شده، میگوید: از طریق پیج موکب در اینستاگرام با فعالیت اینجا آشنا شدم، آنزمان مشغول خدمت در منطقهی مرزی بودم، پس از اتمام خدمت، بهمشهد آمدم و در کانال تلگرامی موکب، با ماساژ آشنا شدم.
او خدمتش را از لطف آقا میداند و میافزاید: خودش مرا طلبید، خدمت بهزائران ایشان شور عجیبی در دل آدم ایجاد میکند، عشقی که بهزندگی آدم برکت میدهد.
از فضای حاکم در میان خادمان میگوید: خوشبختانه جوی بسیار عالی بین خادمان موکب حاکم شده، همگی شور و حال عجیبی داریم، خوشحالم که عضو کوچکی از این مجموعه هستم.
او خودش را شرمنده لطف بیدریغ آقا میداند و بیان میکند: زائران بهما خادمان خیلی لطف دارند، گاهی از این همه لطفشان شرمنده میشوم، قدردانی آها در قبال خدمت کوچک ما خیلی هم از سرمان زیاد است! ایها همه از لطف آقاست، همیشه شرمنده ایشان هستم، چون خیلی جاها کوتاهی کردم.
آقای احمدی برای عاقبتبخیری همهی جوانها و فرج امام زمان (عج) دعا میکند و میگوید: همینکه توفیق خدمت بهزائران آقا را کسب کردهام، برایم پاداش بزرگی است، ایشان کریم است و ناگفته، حاجات دل همه ما را میداند، امام بهدرون ما اشراف دارد و خودش از حال ما آگاه است.
اما در بخش خواهران، سراغ دو خادمی میروم که دوستانی صمیمی نیز هستند، ملیکا پروینی و حنانه آقاجاننژاد هردو ۲۰ سال سن دارند و ساکن مشهد هستند.
خانم پروینی از خودش میگوید: از سال ۹۵ تا بهامروز همراه موکب حضرت معصومه (س) بودهام، همان ابتدا آموزشهای لازم را زیرنظر هلال احمر دیدم و در بخش پانسمان مشغول بهخدمت شدم.
انگیزه خدمتش را حل مشکلش میداند و اضافه میکند: نیت کردم بهزائران آقا خدمت کنم تا ایشان هم نگاهی بیندازد و مشکلم را حل کند، خدمتم را نذر کردهام، ازطرفی چون نزدیک آقا هستم، قدر وجودشان را نمیدانستم، برای همین دوست داشتم با دیدن حس و حال زائرانش، حال و هوایشان را درک کنم، بلکه بیشتر قدر وجود امامم را بدانم.
خانم پروینی میگوید: فرق موکب ما با سایر مواکب، مردمی بودنش است، اینجا از هر سنی توفیق خدمت یافتهاند، پیر و جوان و میانسال، همه با شور و حال و نشاط و صمیمیت خوبی کنار هم خدمت میکنیم، شاید این نوع از صمیمت را در گروههای دیگری که حضور داشتم، تجربه نکردهام، اخلاصی بین بچهها است که نمیتوانم بهزبان بیاورمش.
خانم آقاجاننژاد اما بار اولی است که در موکب خدمت میکند، او نیز دورههای ماساژ را زیرنظر هلال احمر گذرانده و اکنون در همین بخش خدمت میکند.
او میگوید: اینجا آمدم تا خودم را بسازم، بلکه بتوانم قدرت صبر و تحملم را در شرایط سخت زندگی بالا ببرم.
آقاجاننژاد هم برای خدمتش نیت کرده است و میگوید: از آقا میخواهم تا هوای من و زندگی آیندهام را داشته باشد تا انشاءالله عاقبتبخیر شوم.
او نیز از جو حاکم بین خادمان راضی است و میافزاید: با اینکه سال اول خدمتم است، رفتار و اخلاص عملی که در دیگر خادمان میبینم، مرا ترغیب میکند تا سالهای بعد نیز برای خدمت بهموکب بیایم، جو اینجا جوری است که من میتوانم در آن هم از نظر روحی و هم علمی رشد کنم، سعی میکنم دوستانم را هم بهموکب بیاورم.
از آرزوهایشان میپرسم، خانم پروینی میگوید: دوست دارم که خیران محترم، هرسال بهاین موکب کمک کنند تا خدمات ما بهزائران امام رضا (ع) بهتر و بیشتر شود، از همه جوانها با هر سطح اعتقادی و تحصیلی دعوت میکنم که حتی برای یکبار هم که شده، چنین فضایی را تجربه کنند، قطعاً ضرر نمیکنند.
آقاجاننژاد نیز میگوید: دوست دارم همه افراد این جمع، یک روزی دستهجمعی بهکربلا برویم انشاءالله.
چه زائر باشیم چه خادم، بیگمان همه دعوت شدهایم بهیک نگاه، بهیک گوشه چشم...
منبع: فارس