بخش دوم/ گفت‌وگوی دفاع پرس با همسر شهید حسین‌پور:

فقط خدا می‌داند روز‌های فراق برما چطور می‌گذرد/ مهدی عملگرا بود

آقا مهدی از هر سخنرانی یک نکته برداشت می‌کرد و در کاغذی می‌نوشت و در جیب پیراهن خود قرار می‌داد تا آن نکته در عمل وی نهادینه شود. چه ذکر و چه نکته اخلاقی. تعداد بسیاری از یادداشت‌های کوچکش را پس از شهادت از جیب‌های پیراهنش پیدا کردم.
کد خبر: ۳۱۷۵۳۶
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۵ - 10November 2018

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: در تاریخ سوم مردادماه ۱۳۶۱ در بابل متولد شد. از همان دوران نوجوانی با فعالیت‌های بسیج آشنا و در پایگاه بسیج شهید خزائی فعال شد. در دوران سربازی جذب سپاه شد و دوره‌های سنگین تکاوری از جمله صعود بالای ۴۰۰۰ متر، ۳۰۰ کیلومتر جنگل‌نوردی، ۵۰۰ کیلومتر کویرنوردی و ۱۲۰۰ متر صخره نوردی و... را پشت سر گذاشت و استاد پرواز با پرنده‌های سبک شد.

آقا مهدی از نوجوانی مقید به شرکت در نماز جماعت بود و تمام نماز‌های خود را اول وقت می‌خواند. وی دائم به ذکر صلوات مشغول بود و مهربانی و گذشت بیش از حد او زبانزد عام و خاص بود.

سرانجام این جوان مومن و انقلابی در ششمین روز از آبان‌ماه ۱۳۹۲ دراثر سانحه هوایی در گرمسار به آرزوی دیرینه خود رسید. پیکر مطهر مهدی در قطعه ۵۰ ردیف ۱۴ شماره ۱۱۴ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران برای همیشه آرام گرفت. از وی یک فرزند دختر به نام «فاطمه» به یادگار مانده است. در ادامه بخش دوم گفت‌و‌گوی خبرنگار دفاع پرس با «مریم باقرعطاری» همسر شهید «مهدی حسین‌پور» را می‌خوانید:

دفاع پرس: فکر می‌کنید رمز موفقیت آقا مهدی چی بود؟

وی از هر سخنرانی یک نکته برداشت می‌کرد و در کاغذی می‌نوشت و در جیب پیراهن خود قرار می‌داد تا آن نکته در عمل مهدی نهادینه شود. چه ذکر و چه نکته اخلاقی، هرچه بود تاثیر آن را در وجود وی احساس می‌کردی. تعداد بسیاری از یادداشت‌های کوچک مهدی را پس از شهادت از جیب‌های پیراهنش پیدا کردم. او با عمل کردن بر روی دیگران تاثیر می‌گذاشت.

دفاع پرس: تنها یادگار شهید چه سالی متولد شد؟

فاطمه خرداد ۱۳۸۹ متولد شد. نام فرزندمان را هم خود آقا مهدی انتخاب کرد.

راهکاری برای نهادینه کردن نکات اخلاقی/ فقط خدا می‌داند روزهای فراق چگونه برما می‌گذرد

 

دفاع پرس: از روز‌های سخت زندگی مشترک‌تان بگویید؟

چند روز پس از عقدمان مهدی به ماموریت رفت. می‌دانستم شغل وی شهادت دارد. با هر خداحافظی بی‌تاب می‌شدم. گریه‌های بی امانم آغاز و تا روزی که مهدی برگردد ادامه داشت. نیروهای‌یگان صابرین هیچ سالی تعطیلات عید را در کنار خانواده خود سپری نمی‌کنند چرا که برقراری امنیت مرز‌ها برعهده آنها است. رفتار خوب و مهربانی بیش از حد مهدی سبب می‌شد جای خالی وی بیش‌تر احساس شود. بیش از نیمی از پنج سال زندگی مشترک‌مان را مهدی در ماموریت بود. زندگی کوتاهی که هرچند طول نداشت، اما پربار بود. 

راهکاری برای نهادینه کردن نکات اخلاقی/ فقط خدا می‌داند روز‌های فراق چگونه برما می‌گذرد

دفاع پرس: از فعالیت‌های شهید آگاهی داشتید؟

خیر، من هیچ‌وقت از کار وی اطلاع نداشتم. آقا مهدی همیشه می‌گفت، «همین حوالی با بچه‌ها والیبال بازی می‌کنیم.» دوستانش یکی یکی به شهادت می‌رسیدند و من متوجه نمی‌شدم. غم صورت خود را با آفتاب سوختگی حین بازی والیبال توجیه می‌کرد. اما من می‌دیدم که مهدی دیگر بیش‌تر مواقع سکوت می‌کند. وی واقعیت را از من پنهان می‌کرد تا نگرانی‌ام بیش‌تر نشود. از شهادت صحبت نمی‌کرد و می‌گفت، «کو شهادت؟!» درحالی‌که هرروز دوستانش از کنارش پر می‌کشیدند. من هیچ شناختی از کارشان نداشتم تا این‌که در اردوی عقیدتی محل کارشان با همسر همکاران آشنا شدم و از طریق آن‌ها اطلاعاتی را کسب کردم. آن‌جا بود که فهمیدم در یکی از عملیات‌های سال ۱۳۹۰ در ارتفاعات جاسوسان طی یک روز ۱۲ همکار مهدی با هم به شهادت می‌رسند و هیچ‌کجا نام آن‌ها آورده نمی‌شود. نیرو‌هایی مظلوم و غریب که هیچ‌کس از خدمت خالصانه آن‌ها آگاه نمی‌شود.

راهکاری برای نهادینه کردن نکات اخلاقی/ فقط خدا می‌داند روزهای فراق چگونه برما می‌گذرد

دفاع پرس: چه زمانی از کارشان آگاه شدید؟

سال ۱۳۹۰ متوجه شدم که نیرو‌های صابرین در شرایط سخت آموزش‌های تخصصی در زمینه‌های گوناگون از جمله نبرد در برف، نبرد جنگل، تخریب، غواصی، پرواز و... می‌بینند و هرکجا که درگیری شود باید حضور پیدا کنند. ماموریت‌ها بیش‌تر شده بود. دیگر آگاهانه‌تر با مهدی خداحافظی می‌کردم. خیلی سخت است که کسی را عاشقانه دوست داشته باشی، ولی هر هفته با وی خداحافظی کنی با این تفکر که شاید هرگز او را نبینی. در هر لحظه این فراق، می‌میری و زنده می‌شوی تا این‌که گوشی زنگ بخورد و بشنوی که نیمه دیگر وجودت در فرودگاه است. حال دوباره جان تازه می‌گرفتم. آقا مهدی خلبان پرنده‌های سبک و دیده بان بود. وی به طور تخصصی در یگان پروازی فعالیت می‌کرد.

راهکاری برای نهادینه کردن نکات اخلاقی/ فقط خدا می‌داند روزهای فراق چگونه برما می‌گذرد

دفاع پرس: حال و هوای آخرین اعزام شهید مهدی چگونه بود؟

آخرین مرتبه‌ای که آقا مهدی رفت، دو روز پس از عید غدیر بود. دکتر‌ها مادر او را جواب کرده بودند. به محض آن‌که گفت، «می‌خواهم به ماموریت بروم»، خواستم بگویم، «مادرت چه می‌شود. حال خوبی ندارد.»، اما حرفی نزدم. آرام و قرار نداشتم. مدام با خود می‌گفتم، نه مهدی شهید نمی‌شود. همیشه در قنوت نمازهایم برایش طلب شهادت کردم، اما نه در جوانی. مهدی باید شهید می‌شد، اما در سنین بالا؛ چرا که حیف بود عاقبتش چیزی به غیر از شهادت باشد. پرسیدم، «کجا می‌روی؟» گفت، «همین حوالی هستیم.» مهدی خداحافظی کرد و رفت. ساعت سه بعدازظهر تماس گرفت و گفت، «من خوبم. نگرانم نباش.» گفتم، «دلم شور می‌زند. مواظب خودت باش!» اضطراب داشتم. مدام راه می‌رفتم و می‌گفتم، «یا فاطمه زهرا (س) مهدی را به خودتان می‌سپارم.» فقط خدا می‌داند حالم چگونه بود. بلافاصله پس از قطع تماس نیز پروازشان سقوط می‌کند و مهدی به آرزوی خود می‌رسد.

راهکاری برای نهادینه کردن نکات اخلاقی/ فقط خدا می‌داند روزهای فراق چگونه برما می‌گذرد

دفاع پرس: چگونه خبر شهادت را به شما گفتند؟

همان شب خبر شهادت مهدی را به پدرش گفته بودند. صبح روز بعد برادرم به منزل مادرم آمد و گفت، «مهدی مجروح شده است. به منزل‌تان برویم تا دفترچه بیمه او را برداریم.» گفتم، «خداروشکر، ان‌شالله قطع نخاع بشود تا دیگر برای همیشه در منزل کنار ما بماند و از نبودن‌های وی راحت بشوم.» زمانی‌که سر کوچه مان رسیدیم، نگاه حسرت آمیز یکی از همسایه‌ها من را متوجه همه اتفاقات کرد. همیشه فکر می‌کردم نمی‌توانم در برابر این داغ صبوری کنم، نمی‌توانم آرام بنشینم، اما خداوند و حضرت زهرا (س) یاری‌ام کردند. فقط پاهایم شل شد و به زمین افتادم. کوچک‌ترین فریادی از من بلند نشد و خیلی زود به اوضاع تسلط یافتم. حالا تنها دلخوشی‌ام گلزار شهدای بهشت زهرا (س) و یک سنگ مزار است.

راهکاری برای نهادینه کردن نکات اخلاقی/ فقط خدا می‌داند روزهای فراق چگونه برما می‌گذرد

دفاع پرس: حضور شهید را در زندگی احساس می‌کنید؟

بله، اوایل حضورش را باور نداشتم، اما آن‌قدر خودش را به ما ثابت کرد که دیگر نمی‌شود حضورش را انکار کرد. همیشه در خواب‌هایم می‌گوید، «من می‌روم، اما برمی‌گردم. من همیشه هستم.» در سفر کربلایی که پس از شهادت آقا مهدی روزی‌مان شد همه جا او را کنار خود احساس می‌کردم و با یقین می‌گویم، «مهدی همه‌جا همراه ماست.»

راهکاری برای نهادینه کردن نکات اخلاقی/ فقط خدا می‌داند روزهای فراق چگونه برما می‌گذرد

دفاع پرس: نکته پایانی ...

من فکر می‌کنم بچه‌های یگان صابرین و شهدای آن‌ها جزو مظلوم‌ترین‌ها هستند. زمان دفاع مقدس و حتی اکنون برای شهدای مدافع حرم در جامعه آگاهی وجود دارد، این آگاهی انگیزش ایجاد می‌کند؛ اما آن روز‌ها همه در آرامش زندگی می‌کردند، هیچ کجا خبری از درگیری و شهادت نبود، اما خانواده‌هایی بودند که باید با عزیزان خود خداحافظی می‌کردند و شاید دیگر او را نمی‌دیدند. این عدم آمادگی روحی سختی‌ها را بیش‌تر می‌کرد. آقا مهدی صبح خداحافظی می‌کرد تا به سرکار برود، ولی ظهر تماس می‌گرفت و می‌گفت، دارد به ماموریت می‌رود. تماس مهدی در طی روز برای من نوعی شکنجه بود. با هر تماسش فرومی‌ریختم. ما حتی نمی‌دانستیم مهدی کجا می‌رود. چه‌کار می‌کند. کی برمی‌گردد. حتی نمی‌توانست با ما تماس بگیرد و فقط خدا می‌داند این روز‌ها چطور برای ما می‌گذشت. پس از شهادت نیز با این‌که همراه تمام همسران شهدا زجر می‌کشیم، ولی شاکر پروردگار هستیم چراکه هدف‌مان بلند است و از کرامت و عنایت بسیار اهل‌بیت (ع) به هیچ‌کس نیازمند نیستیم. زندگی ما جزو شادترین و عاشقانه‌ترین زندگی‌ها بود چرا که همسران‌مان خداپسندانه رفتار می‌کردند. این روز‌ها خیلی سخت می‌گذرد، ولی امید داریم که دنیا دو روز است و این سختی‌ها روزی تمام می‌شود. فقط از مردم می‌خواهیم که زخم زبان و تهمت نزنند و اجازه بدهند فقط به تنهایی و مشکلات فرزندان‌مان برسیم.

انتهای پیام/ ۷۱۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار