به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، در کتاب «مردم در سیاست ایران» آبراهامیان، هدف مقالهای با عنوان «نقش جمعیتهای مردمی در انقلاب مشروطه» این است که دریابد نقش مردم در این انقلاب مشروطه آنچنانکه گوستاو لوبون در کتابش (جمعیت) مینویسد، «خیلی نازل»، «سبع»، «غیرعقلانی»، «ویرانگر» و «متعصب» است یا چنانکه جورج رود در کتابش (جمعیت در تاریخ) درباره مردم فرانسه و انگلستان گفته جماعتی «فوقالعاده مصمم»اند که دمدمی، صرفاً غیرمنطقی، یا کلاً معتاد به حملههای خونبار به آدمها» نیستند.
علاوه براین، کتاب آبراهامیان میخواهد ترکیب اجتماعی و طبقاتی گروههای شرکتکننده در تظاهرات و شورشهای عمومی را نشان دهد. آبراهامیان در ابتدا میکوشد تا ساختار و بافتار شهر در آستانه انقلاب مشروطه را نشان دهد. او مینویسد که بازار در شهرهای ایران قدیم، مرکز زندگی شهری بوده است. بازار محل وقف مساجد و مکتب بوده است و علاوه بر کارکردهای بدیهی اقتصادی، کارکرد مذهبی و آموزشی داشته است. به بیان آبراهامیان، بازار، «کانون مذهبی» و «قطب آموزشی» بوده است. او در ادامه میافزاید که ساختار سیاسی شهرها برآمده از رابطه پیچیده قدرت میان شاه و بازار بوده است. آنچنانکه هرگاه شاه قوی بود، شیخالاسلامها، امام جمعهها، کلانترها و محتسبها را برمیگزید و هرگاه چنین نبود، سران اصناف، بزرگترهای خودشان را انتخاب میکردند و مجتهدها که پیوندی با حکومت نداشتند، اما در عوض روابط نزدیکی با بازار داشتند، استقلالشان را نشان میدادند و در مقام رقیب برای نظام سیاسی ظاهر میشدند.
به نظر آبراهامیان در توازن قدرت میان شاه و بازار، از آنجایی که شاه، پلیس، تشکیلات اداری و ارتش ثابت و منظم نداشت، تنها با تکیه بر تهدید ایلیاتی و عشایر که به بازار یورش میبردند، میتوانست بازار را مرعوب کند. از آنسو، جامعه بازار که راهی برای اقدامات قانونی نداشت، صرفاً از طریق عریضهنویسی، تظاهرات و بستنشینی در اماکن مقدس که از تعرض حاکمیت مصون بود، منافعاش را حراست میکرد. در نتیجه مذاکرات میان حکومت و بازار، علیالاغلب بهصورت چانهزنی آن هم بهواسطه تجمعها و اجتماعات انسانی بوده است.
ربع آخر قرن سیزدهم این توازن به نفع بازار میشود. آنچنانکه اصناف خودشان بزرگتر و رئیس خود را انتخاب میکردند، کلانتر اهمیت خود را از دست میدهد و در خیلی از شهرها به هیچوجه خبری از محتسب نبوده است.
علاوه بر اینها، غرب هم شکاف میان بازار و شاه را بیشتر کرده بود. شاه قاجار به کرات در جنگ با خارجیها شکست خورده بودند، مشروعیتاش را به منزله کسی که قرار بود حافظ و پاسدار شیعیان باشد از دست داده بود. این شاه که بخشی از خاک کشور را هم داده بود، دیگر قادر نبود ایلات را اجیر کند.
نکته درخشان دیگری که آبراهامیان بدان اشاره میکند این است که شاه به دلیل نیاز وخیم مالی، به استقراض و وام خارجی روآورد و مجبور شد حق انحصار، امتیازنامه و حق قضاوت کنسولی به غرب بدهد. این سبب یک تناقض در دولت قاجار شد؛ از طرفی مجبور بود برای دوامآوردن در عصر امپریالیسم به غربیسازی تن دردهد و از طرفی دیگر، با همین کار بزرگان دین را با خودش بیگانه کرد. این دوگانگی سبب شد تا با مجالدادن ناآگاهانه و البته از سرناچاری به غرب، ریشه حق الهی شاه برای حکومت را زده و عرصه را برای «حقوق الهی بشر» باز کند. این حقوق بشر و مهمشدن فرد در اثر مراوده با غرب، ریشه حاکمیت آسمانی شاه را زد.
صادق زیباکلام هم بهدرستی میگوید که انقلاب مشروطه همین که شاه را از جایگاه آسمانیاش پایین کشاند، دستاورد بزرگی داشته است. جالب است بدانیم این نخست نادرشاه بود که به الوهیت شاه ضربه وارد کرد. نادرشاه (فرزند شمشیر) بود که بساط فره ایزدی و حق الهی حکومت را برچید و از او به این سو، دیگر نیاز نبود کسی مانند سامانیان نسب خود را به بهرام چوبین برساند و قس علیهذا. نادرشاه خطاب به فرزندش نصرالله میرزا که پرسید پدر وقت خواستگاری چه بگویم درباره تبار خود، گفت: بگو من فرزند شمشیر، نوه شمشیر و نبیره شمشیر و ندیده شمشیر هستم.
نادرشاه برخلاف شاهان پیشین خویش، نسب خود را به شاهی نرسانده است. از زمان نادرشاه دیگر هیچ شاهی در ایران برای مشروعیت، چندان نیاز نداشت که خود را منتسب و لاحق به سلسلهای کند؛ بنابراین فره ایزدی تضعیف شد یا به عبارت اخری از نژادگی منفک شد. درعین برچیدهشدن بساط نسب، اما همچنان پنداره «ظلاللهی» پابرجا بود که سعی مشروطه در باژگونی این پنداره بود.
در این شرایط، اصناف در ایران قدرتی بیسابقه مییابند. اولین جمعیت مشروطهخواه (فروردین ۱۲۸۴) از حبلالمتین چاپ کلکته شروع میشود که افزایش قیمت گندم و قند را گردن موسیو نوز بلژیکی میاندازد. این حرکت صنفی را صفوف منظم صرافها و لباسفروشها رهبری میکرد.
آبراهامیان در باره این جنبش (نخستین جنبش) مینویسد: «تجار و صرفانی که ... عریضه نوشتند، بنیادهای حکومت قدیم را تکان دادند، رهبران مذهبی که آذرماه ۱۲۸۴ رفتند به بستنشینی، سازوکار دیرپا را بیشتر تضعیف کردند، و در تیرماه و مرداد ماه ۱۲۸۵ همین دو گروه که حالا مشارکت فعال مردم در بازار را هم داشتند، نظام سنتی را چنان به لرزه انداختند که ویران شد. مردم حدیث پیامبر در خاطرشان بود که «یدالله معالجماعه».
آبراهامیان انقلاب مرداد ۱۲۸۵ را انقلاب قیام تودههای شهری میداند. بهطوریکه تاجر خردهپا، عمدهفروش و دستفروش دورهگرد، دکاندار، علما و طلاب، مسلمان و غیرمسلمان همه با هم علیه دربار شوریدند. معهذا آبراهامیان برخلاف رویه کسانی مانند کسروی و ملکزاده که مخالفان فرمان مشروطه و تجمعهای آنان را تجمع «اوباش اجیر»، «مست سفاک»، «الواط مزدور» و «آدمکش» میدانستند، بهدرستی اذعان میدارد که مرتجعین و دربار هم میان مردم و توده طرفدارانی داشتهاند.
آبراهامیان بهدرستی سال ۱۲۸۶ را نقطه عطفی در تاریخ مذهبی ایرانیان مسلمان میداند. سالی که برای نخستینبار مقالاتی نوشته شد که به صراحت از روحانیت هم انتقاد میکرد و سعی داشت بعد از پایینکشانیدن سلطنت از آسمان، روحانیت را هم از آسمان به زمین بیاورد. در همین سال بود که بحث حقوق اقلیتهای مذهبی و مسئله نقش زنان در جامعه طرح شد. جامعه زرتشتیان به مجلس عریضه نوشتند و خواهان برخورد یکسان با همه شهروندان صرفنظر از کیش و اعتقاداتشان شدند. پس از این گروهی از زنان برای خود انجمنی تأسیس کردند. این اتفاقات و نظایر آن سبب شد تا روحانیت در تبریز به سردمداری حاج میرزاحسن و در تهران به سرکردگی شیخ فضل الله نوری از مسیر مشروطهخواهی فاصله گرفته و دربرابر آن بایستند.
در این میان، لوطیها، زورخانهها، بخش عظیمی از روحانیت، وعاظ و خدمتکاران، سلطنتطلبها، مکتبها، مساجد و موقوفات شیخ فضل الله را همراهی میکردند.
روحانیون ضد انقلاب به همراه خود لوطیها (گردن کلفتها) را به میدان ضدیت با مشروطه آورند. لوطیها نقشی مهم در بلواهای تبریز و در تجمع سلطنتطلبهای میدان توپخانه بازی کردند.
آبراهامیان همچنین اشاره میکند که روحانیون ضدانقلاب در یک گروه دیگر نیز نفوذ داشتند که مردم معمولی شیعه بودند؛ بهخصوص اقشار فقیرتر شهرها مانند رنگرزها، فرشبافها، آجرچینها، شتربانان، دستفروشهای دورهگرد، دلاکها، حمالها و کارگرها.
کسروی که ضد روحانیت بوده است، تصریح میکند که بریدن شیخ فضل الله از مشروطه، مشروطهخواهان را از حیث روحیه به شدت تضعیف کرده است. چراکه به بیان کسروی، نوری و اطرافیاناش «میان مردم ارجی داشتند».
آبراهامیان همچنین به ماهیت صنفی انتخابات شهریورماه ۱۲۸۵ میپردازد و اینکه ترکیب رأیدهندگان (کسانی که حق رأی داشتهاند) و رأیآوردندگان (شصت درصد کرسیهای مجلس را علما و بازاریان مرفه به دست آورده بودند) نشان از ماهیت بهشدت طبقاتی داشته است؛ آنگونه که به تعبیر آبراهامیان «پیروزمندان هیچ تلاشی برای به دستآوردن دل محرومشدگان نکردند.»
علاوه بر اینها، لازم به یادآوری است که در ترکیب رأیدهندگان مجلس اول گروههای بسیاری حق رأی نداشتند که از آنجمله میتوان به زمیندارانی که ارزش زمینشان زیر هزارتومان باشد، تجاری که محل کسب معین نداشته باشند و ... اشاره کرد.
حال به فصل دیگری از کتاب آبراهامیان تحت عنوان «نقش جمعیتهای مردمی در سیاست ایران؛ ۱۳۳۲-۱۲۸۵» میرسیم. این فصل و ادامه کتاب مذکور در بخش دوم این گزارش تقدیم مخاطبان خواهد شد.
منبع: فارس