به گزارش خبرنگار ساجد، بسیجی شهید «حسین بیدقی» در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۴۳ در تهران چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۶۱ در منطقه فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تصاویر نامه بسیجی شهید «حسین بیدقی»
متن نامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسمه تعالی
اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.
خدایا روزیم کن شفاعت حسین را روز ورود به آن جهان و ثابت بدار برایم قدم راستی را در پیشت همراه حسین و یاران حسین آنانیکه بذل کردن جانشان را در برابر حسین که بر او باد سلام.
با درود بیکران بر امام مهدی (عج) و نائب بر حق ایشان امام خمینی و با سلام بر تمامی مجروحین و مصدومین و خانواده شهدا و امت حزب الله که در صحنه حق علیه باطل در هر مکان و در هر زمان آماده مبارز با کفر جهانی هستند.
سلام علیکم:
امیدوار هستم که حالتان خوب باشد و هیچ نگرانی نداشته باشی و حال من خوب است و هیچ نگرانی ندارم جز دوری شما و ما به زودی یعنی ۱۹ بهمن به امید خدا مأموریت ما تمام میشود و ما به خانه باز میگردیم. انشاءالله.
راستی با سرمای زمستان و برف چکار میکنید؟ در اینجا هوا مانند بهار هست یعنی شبها خنک و روزهایش گرم است و دو سه روز اینجا باران بارید و هوا سرد شد، ولی حمدالله باز هوا به حالت اول درآمد و شبها مانند هوا بهار است که حتی ما بیرون از اتاق درون بالکون میخوابیم و هوا اینجا خوب است من دوباره توانستم برای شما نامه بنویسم و شما را از حال خودم مطلع کنم راستی از آقا تمجیدی چه خبر برایم نامه بنویسد و از آن جا برایمان بگوید.
من و علی در یک طبقه و در یک اتاق هستیم و پدر همه را در میآوریم یعنی کسانی که بخواهند زرنگی بکند و کاری انجام ندهند و بخورند و بخوابن و من و علی از بچهها دیگر جدا شدیم یعنی آنها در طبقه پایین ما هستند و ما جامان خیلی خیلی خوب است و راحت هستیم و گردان ما همه بچههایش، بچههای نازی آباد هست و خلاصه سر شما را درد نیاورم، تمام چیزهایی که گفتم کمی از اینجا بود و در اینجا جای شماها خالی است.
راستی دیشب آهنگران ساعت ۹ بود فکر کنم آمد و دعای توسل خواند و از بچهها تلویزیون فیلم برداری کرد، ولی یک مشت آدم (ناخوانا) وسط دعا پا میشود دو دست خود را به علامت پیروزی بلند کردن و آبروی هر چی بسیجی را بردن و اول آهنگران گفت: هرکس به خاطر من آمد برود و یک مشت صرفاً به خاطر آهنگران آمده بودن و خلاصه دعا را خواندن و نوحه سرداد و بعد دعا تمام شد و همه به اتاقهای خود برگشتیم و همه با روحیه خیلی عالی خوابیدیم و شب از ساعت یک نصف شب تا ۷ صبح به رزم شبانه رفتیم و یک سر راه میرفتم تا خود را برای حمله آماده کنم و آن حمله که خودتان میدانید بهتر از من به زود زود برگذار میشود.
راستی شهلا به خواهر ما (ناخوانا) بگو که به ما (ناخوانا) بگوید که من گفتم هرچه زودتر میتواند خود را برای حمله جدید آماده کند و به جبهه اعزام شود، زیرا اگر نیاید از دستش رفته است این حمله با تمام حملههای دیگر فرق دارد و انشاءالله به یاری خداوند تبارک و تعالی به پیروزی نهایی دست خواهد یافت و اینطور بگویم این حمله از آن حملههایی است که به کربلا راه پیدا میکند آخرش و خلاصه در سر نماز ما حقیران را دعا کنید و از خداوند تبارک و تعالی خواستار طول عمر امام و پیروزی رزمندگان و شفاء معلوین و مجروحین و صبر برای بازماندگان شهدا و زیارت کربلا باشد در سر نمازها و دعاها و به کبوترها خوب برسید فکر کنم که الان جوجه آنها درآمده باشد و به فنچ و قناری خوب برسید و به تمام دوستان و آشنایان سلام مرا برسانید و فعلاً خداحافظ.
به احتمال قوی حمله پنج شنبه است.
۱۳۶۱/۱۰/۲۶
انشاءالله»
انتهای پیام/ 900