گروه حماسه و جهاد دفاع پرس:حسین نه تنها یک برادر بلکه یک حامی بزرگ برای خانواده بود. محبت بسیار وی برای همیشه در ذهنها حک شده است. وی با مهربانی با همه رفتار میکرد. او حتی هنگام خرید منزل، برای کمک به پدر، دوربین خود را فروخت و تمام وجه آن را به پدر سپرد.
زینب، آینه حسین بود و امتداد راه او در کربلا؛ و حالا امروز نام زینب و شیوه زندگی اش الگو و در دنیا ماندگار شده است. خواهران شهدا نیز به عقیله بنی هاشم اقتدا کردند و با صبر و استقامت کار زینبی میکنند. خواهر شهید انصافی از این دسته افراد است. خواهری که در طی مصاحبه با آوردن نام و خاطرات برادر بزرگوارش چندین مرتبه اشک تمام صورتش را فرا گرفت، اما باز هم صبوری کرد و از خاطرات برادر شهیدش گفت. در ادامه گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با «اعظم انصافی» خواهر شهید «حسین انصافی» را میخوانید.
دفاع پرس: در ابتدا برادر شهید خود را معرفی کنید؟
حسین اولین فرزند خانواده و متولد ۱۳۴۵ در تهران بود. فرزندی مستقل، مسوولیت پذیر و باهوش که همواره لبخند به لب داشت. وی در رشته ریاضی مدرسه دارالفنون تحصیل میکرد. روابط اجتماعی بالای وی سبب میشد، دوستان بسیاری داشته باشد.
دفاع پرس: بارزترین ویژگی اخلاقی شهید انصافی چه بود؟
مهربانی، چهره خندان و آرامش حسین زبانزد خاص و عام بود. وی معتقد بود، مسلمان همیشه باید مرتب باشد، به همین خاطر همواره لباسهای آراسته به تن میکرد. تمام نمازهای حسین اول وقت خوانده میشد و حتی نماز شب وی ترک نمیشد. همه اعتقاد داشتند، حسین روزی به شهادت میرسد.
دفاع پرس: فرزند اول خانواده بودن چه تاثیر مثبتی درنحوه ارتباط حسین با خانواده داشت؟
حسین نه تنها یک برادر بلکه یک حامی بزرگ برای خانواده بود. محبت بسیار وی برای همیشه در ذهنها حک شده است. وی با مهربانی با همه رفتار میکرد. او حتی هنگام خرید منزل، برای کمک به پدر، دوربین خود را فروخت و تمام وجه آن را به پدر سپرد. آن روزها نوجوانی ۱۵ ساله بود. همواره میوههای نوبرانه بازار را حسین برای ما میخرید. وی نه تنها در خانواده بلکه هرکسی به کمک احتیاج داشت، اولین فردی بود که به یاریاش میشتافت. پس از شهادت حسین هیچکس نتوانست جای خالی او را برای ما پر کند.
دفاع پرس: از خاطرات دوران نوجوانی برادرتان بگویید؟
سحرهای ماه مبارک رمضان همیشه برای من یادآور روزهای نوجوانی حسین است. زمانیکه شبها در فعالیتهای بسیج و گشتزنیها شرکت و سحر تمام اعضای خانواده را بیدار میکرد. آن روزها اگرچه هنوز به سن تکلیف نرسیده بود؛ اما روزه میگرفت.
دفاع پرس: چه عاملی میتواند زمینه ساز این فعالیتها باشد؟
حسین در خانوادهای انقلابی پرورش یافت. وی از همان نوجوانی به همراه پدر در فعالیتهای انقلابی شرکت میکرد. حسین همانند پدر شجاع بود، وی حتی در شرایط حکومت نظامی و تیراندازی مستقیم طاغوتیها، همراه بزرگترها در اعتراضات حضور داشت. گاهی کتاب به منزل داییمان میبرد و از وی میخواست آنها را برایش حفظ کند. خانواده ما در هر زمینهای که میتوانست به نظام کمک کند، حضور پیدا میکرد. به خاطر دارم مادر چندین مرتبه پتو و ملحفههای نو منزلمان را برای کمک به جبهه هدیه داد.
دفاع پرس: از حال و هوای روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی بگویید؟
دو سه روز به خانه نیامده بود. ۱۵ سالش تازه به پایان رسیده بود. همه نگران بودیم. پدر علاقه بسیاری به حسین داشت و از همه بیشتر بیتابی میکرد. زمانیکه برگشت، گفت، «بسیج یک دوره آموزشی فشرده اطراف تهران برگزار کرد، علاقهمند شرکت در آن بودم، اما نمیدانستم چگونه شما را مطلع کنم. هرچه تلاش کردم نتوانستم به تلفن دسترسی پیدا کنم.» درحالیکه حسین میخواست خود را جهت شرکت در جبهه آماده کند.
دفاع پرس: چگونه راضی شدید به جبهه برود؟
پیش از اعزام حسین، خانواده ما دو شهید تقدیم انقلاب کرده بود. شهیدان «محمد زینعلی» و «رضا زینعلی». حسین با دیدن صبوری ما، برای اعزام بیتابتر شده بود. اولین مرتبه پاییز سال ۱۳۶۱ اعزام شد. همان سال جزیره مجنون را شیمیایی زدند و حسین شیمیایی شد. اما تا سال ۱۳۶۵ این موضوع را به ما نگفت. پس از چهار سال گفت، «اولین مرتبه که شیمیایی زدند باخوشحالی از خمپارهای میگفتیم که عمل نکرده؛ که ناگهان متوجه شدیم، این حمله با حملات گذشته فرق دارد. این بار حمله شیمیایی است. همه به داخل آب رفتیم. سپس متوجه شدیم آب از شدت حملات دشمن مزه تلخ آهن گرفته است. نه میتوانستیم زیر آب بمانیم و نه میتوانستیم خارج شویم. شرایط سختی بود.»
دفاع پرس: چه مدت در جبهه حضور داشت؟
حسین از پاییز سال ۱۳۶۱ تا دی ماه ۱۳۶۵ مستمر در جبهه حضور داشت. پسرداییمان شهید «جعفر صالحی» دو بهمن ۱۳۶۴ به شهادت رسید. پس از شهادت جعفر، تمام آشنایان میگفتند، «شهید بعدی خانواده، حسین است.» همینطور نیز شد. ۲۷ دی ماه ۱۳۶۵ حسین در شلمچه به شهادت رسید و دوم بهمن ۱۳۶۵ به خاک سپرده شد. حسین عزیزترین فرد خانواده بود. درمدت کوتاهی پس از شهادت برادرم تمام موهای پدر سفید و کمر او خم شد. با وجود تمام علاقه ما به حسین، لباس مشکی برای وی به تن نکردیم. معتقد بودیم، برای شهید نباید لباس مشکی به تن کرد. سالیان بسیاری پیراهن خونی حسین که بوی تن او را میداد، مرهمی برای دردهای ما بود.
دفاع پرس: آمادگی شهادت برادر تان را داشتید؟
سال ۱۳۶۵ دائم از خاطرات و نحوه به شهادت رسیدن دوستان شهید خود میگفت. پدر نیز میگفت، «کشور افراد تحصیل کرده نیز میخواهد.»، اما حسین علاقهمند به تحصیل در دانشگاه جبهه بود. حسین پسر باهوشی بود و در مدرسه دارالفنون تحصیل میکرد. اصرار پدر باعث شد، از ابتدای سال ۱۳۶۵ به جبهه نرود و برای کنکور آماده شود. پس از شرکت در کنکور به جبهه رفت. اولین مرتبه بود که حضور وی در جبهه طولانی شد. حسین رفت و دیگر نیامد. طی این مدت تنها از طریق نامه با وی در ارتباط بودیم. هر روز که از مدرسه برمیگشتم، در جستوجوی حسین نگاهم به کوچه خیره میشد. زمانیکه خبر قبولی حسین در دانشگاه آمد، پدر با خوشحالی به پایگاه مقداد رفت تا با ارسال تلگراف این خبر را به وی بگوید. دوستانش نقل میکنند زمانیکه متوجه میشود، فقط میگوید، «انشاءالله در دانشگاه بهتری قبول شوم.» و خیلی زود به خواسته خود میرسد.
دفاع پرس: شهید به چه موضوعی تاکید داشتند؟
حسین معتقد بود، هر فردی باید خود مسیر صحیح را پیدا و انتخاب نماید. هیچ وقت مطلبی را به ما تاکید نمیکرد و همیشه سعی داشت تنها با آگاه کردن، حق انتخاب را بر عهده خودمان بگذارد. اکنون نیز بعضی از مسائل را در خواب و در لفافه برای ما یادآوری میکند. تنها موضوعی که به آن تاکید داشت، حمایت از ولی فقیه بود. حتی در وصیت نامه خود نیز ذکر کرده است که «راه حضرت امام (ره) را دنبال کنید.»
انتهای پیام/ ۷۱۱