گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: «پدرم و مادر عزیزم، هرگاه خواستید گریه کنید به یاد آن سالاری گریه کنید که با خون خود کربلا را رنگین کرد و با سخن خود مسلمین را به تحرک درآورد؛ اما نه برای گلی را که با دست خود پرورش دادهاید و به دست خود پرپر شود ناراحت شوید. چرا که خدا میگوید از آنچه دوست دارید در راه من انفاق کنید.»
نوشته بالا فرازهایی از وصیتنامه شهید «حسین انصافی» است. جوان ۲۰ سالهای که در اوج جوانی از تمام تعلقات دنیوی چشم میبندد و به فرمان امام خود راهی دانشگاه جبهه میشود. او فرزند ارشد خانواده و عزیز کرده پدر و مادر است. از ۱۶ سالگی به جبهههای جنگ علیه باطل میشتابد و طی چهار سال حضور در جبهه کارنامه درخشانی از خود به جای میگذارد. حسین نهایتا در بیست و هفتمین روز از دیماه سال ۱۳۶۵ در شلمچه به آرزوی خود میرسد و دوم بهمن ۱۳۶۵ در قطعه ۵۳ بهشت زهرا تهران آرام میگیرد.
«معصومه صالحی» مادر شهید «حسین انصافی» در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرس، درخصوص بارزترین خصوصیات فرزند خود اظهار داشت: مهربانی و زیباییهای ظاهری و باطنی حسین زبانزد عام و خاص بود.
بسیجی شهید حسین انصافی
مادر شهید با اشاره به خاطرات کودکی فرزند خود تصریح کرد: شش، هفت سال بیشتر نداشت. به نانوایی رفته بود تا برای منزل نان تهیه کند. در مسیر برگشت، فردی دوچرخه وی را گرفته و فرار کرده بود. حسین درحالیکه دوان دوان به منزل میآمد، فریاد میزد، «مامان نان را دزدیدند، آن نان حرام است، میخواهند نان حرام بخورند؟» هرچند سنش کم بود، اما غصه دوچرخه دزدیده شده را نمیخورد، بلکه فقط از نان حرام سخن میگفت.
وی ادامه داد: پدرم دوست داشت عبا داشته باشد. حسین که آن روزها نوجوانی ۱۴ ساله بود، دست او را گرفت و با اتوبوس به شهر قم برد تا برای وی هم عبا تهیه کند و هم کتاب. حالا پدر بزرگ بچهها که طالقان به خاک سپرده شده، به واسطه شهادت چهار نوه خود به «پدر شهید» معروف شده است. وی پدر بزرگ شهیدان «محمد زینعلی»، «رضا زینعلی»، «جعفر صالحی» و «حسین انصافی» است.
بسیجی شهید حسین انصافی-در کنار خانواده اش-وداع با خانواده جهت اعزام به جبهه
مادر شهید درخصوص شیوه تربیتی خود بیان کرد: رعایت حرام و حلال تاثیر به سزایی در عاقبت بخیری فرزندان دارد. اگر کسی به من میسپرد؛ زمانیکه غذایم دم کشید، زیر آن را خاموش کنید، حتی یک عدد از برنج غذا را نمیخوردم که متوجه شوم دم کشیده است یا خیر. چرا که معتقد بودم او فقط به من اجازه داده که غذا را ببینم. پدر بچهها نیز اهل رعایت بود.
مادر شهید توضیح داد: یک مرتبه حسین نیمه شب از جبهه برمیگردد و زمانیکه متوجه میشود ما خواب هستیم، با همان لباس فرم دم در روی زمین میخوابد. ترسیده بود که مبادا صدای دربها سبب شود ما بیدار شویم. همه میگفتند، «حسین در میان تمام جوانان، جوان دیگری است.»
مادر شهید در انتها با اشاره به خوابی که از فرزند شهید خود دیده است، افزود: هرروز برای حسین سوره یاسین میخواندم. مشغله بسیار سبب شد مدتی سستی نمایم. یک شب در خواب حسین را با لباس سفید دیدم که کسالت داشت، وقتی جویای احوال وی شدم، گفت، «مادر چند وقتی است در خواندن سوره یاسین اهمال کردی، آن را برایم بخوان که بسیار موثر است.» حسین هنوز هم همانند گذشته خیلی از موضوعات را به طور غیر مستقیم به ما گوشزد میکند.
انتهای پیام/ ۷۱۱