به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، جریانات پس از انتخابات سال 88 محک خوبی برای شناخت درست آدم هایی بود که عشق به وطن را بر زبان دارند اما در عمل و در خیابان های تهران با شعارهایی که بوی نفاق و دسیسه از آن ها بلند بود زادگاه خود را به بیگانگان فروختند. در مقابل عده ای نیز با در دست گرفتن جانشان معنای واقعی عشق به وطن و اسلام را در ایستادگی تمام قد به نمایش گذاشتند، گمنام هایی که بعدها در جریان دفاع از حریم حرم به شهادت و جانبازی نائل آمدند و بیشتر شناخته شدند.
در اتفاقات سال 88 شهدای مدافع حرم زیادی بودند که با واکنش نسبت به مسائل اتفاق افتاده در روز عاشورای 88 از ولایت و کشور دفاع کردند. در ادامه به معرفی تعدادی از شهدای مدافع حرمی می پردازیم که در روز عاشورای 88 در مقابل فتنه گران ایستادند.
پیکرش را از زخم های روز عاشورا شناختیم
بسیاری از شهدای مدافع حرم در جریان فتنه سال 88 در مقابل فتنه گران ایستادند و از نظام و کشور دفاع کردند.
شهید رسول خلیلی دانشجوی رشته مدیریت بود، سال ۸۸ در جریان فتنه کلا چند روز وسط معرڪه حضور داشت، شوخی که نبود آن ها می خواستند به ولایت و انقلاب ضربه بزنند که خدا را شکر و به یاری امام زمان ناکام ماندند.
پدر شهید می گفت: وقتـی پسرم در سوریه به شهادت رسید و پیڪرش را آوردند چون بدن و صورتش زخم بسیاری برداشته بود قابل شناسایی نبود . من او را از ضربه های چاقوی فتنه۸۸ در بازوی چپش شناختم.
میدان داری مصطفی در روز عاشورا
آقا مصطفی در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شدند؛ بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید، با آن همه جراحت، فتنه گران اجازه نمی دادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زدن آمبولانس کردند و آقا مصطفی با تمام این جراحت و خونریزی از ساعت پنج بعدازظهر تا ۱۲ شب کف خیابان در میدان آزادی تهران افتاده بود، بعد از هفت ساعت خونریزی به بیمارستان منتقل شد. خونریزی آنقدر شدید بود که تا ۲ روز توان ایستادن نداشت. مجروحیت بعدی وی در روز ۱۶ آذر از ناحیه انگشت دست بود که دچار شکستگی شد.
همسر شهید تعریف کرد: صبح عاشورای ۸۸ زمانی که برای نماز صبح بیدار شدم دیدم آقا مصطفی با تسبیح در دستش استخاره میکند، بعد از کلی استخاره موبایل را برداشت و شروع کرد به شماره گرفتن، گفتم: «آقا این وقت صبح...» هنوز حرفم تمام نشده بود که شروع به صحبت با شخص آن طرف گوشی کرد و گفت: «خوبی داداش؟ میای بریم تهران؟ راستش خیلی استخاره کردم که برویم؛ استخاره خیلی خوب آمد. مراسم مسجد بمانیم پشیمانی دارد.»
صحبتش که تمام شد گفتم: «کجا؟ با کی؟ چرا؟ پس مسجد و دسته و مراسمات چه؟» همه پرسش های من را بایک کلمه جواب داد: «دوباره در شبکه های اینترنتی قرار گذاشته اند که جمع شوند؛ هرچه استخاره کردم بمانم نشد.»
بعد که نگرانی من را دید، گفت: «نگران نباش؛ می رویم مراسم سعید حدادیان بعد از مراسم به حق حضرت زهرا (سلام الله علیها) خبری نمی شود و زود برمیگردیم، انشاءلله نماز ظهر عاشورا را هم مسجد خودمان میخوانیم.»
آقا مصطفی رفت. من هم تا ظهر منتظر ماندم. خط تلفن های همراه خراب شده بود و امکان تماس هم نداشتم. مثل هفت ماه گذشته، روز عاشورا با دلشوره و استرس غروب شد. وقتی اخبار۲۰:۳۰ را نگاه می کردم علت تمام دلشوره ها را فهمیدم، عاشورا و شام غریبان تکرار شده بود. علت استخاره های آقا مصطفی برای من مشخص شد.
شب که برگشت از اتفاقات روز عاشورا با یک بغض غیرقابل وصفی تعریف می کرد. وقتی می گفت یکی از بسیجی ها را داخل سطل زباله انداختند و زنده زنده آتش زدند، اشک در چشمانش حلقه می زد، اینکه واقعا تکرار واقعه شام غریبان را با چشم دیده بود. این جمله از ذهنم گذشت که: «کارشان تمام شد، هرکس به خاندان کرم بی حرمتی کند کارش تمام شده است، مردم در برابر بی حرمتی به امام حسین (علیه السلام) سکوت نخواهند کرد.» واقعا به عینه دیدم که در ۹دی ماه مردم در برابر این بی حرمتی چگونه ایستادند.
شیر سامرا، فاتح لانه جاسوسی فتنه
شهید مهدی نوروزی طی ماه ها جریان فتنه که در سال 88 توسط مزدوران و عوامل خودفروخته در خیابان های تهران اتفاق افتاد برای دفاع از کشور حضور فعال داشت.
حتی تصویر او در شبکه های ضد انقلاب به عنوان فردی که از لبنان برای سرکوب اعتراضات مردمی به ایران آمده استفاده شد که پس از شهادت وی در نبرد با داعش مشخص شد این فرد «مهدی نوروزی» بود.
همسر شهید مهدی نوروزی از حضور همسرش در جریان اتفاقات روز عاشورا چنین گفته است: شب تاسوعا کرمانشاه بود. خودش میگفت دلشوره گرفته بودم که امسال عاشورا متفاوت خواهد بود. بعد جریان را از رسانههای بیگانه رصد کرد و متوجه شد اینها دارند برای فردا تبلیغ میکنند برای همین خودش را با یک موتور از کرمانشاه 2 ساعت و نیمه به تهران رساند.
جای زخم فتنه روی صورت هادی
شهید هادی ذوالفقاری در جریان شلوغی های سال 88 بر اثر آجری که به صورتش خورده بود مجروح شد. خواهر شهید تعریف کرد: جای زخم هادی حتی بعد از مدت ها روی صورت بود و وقتی می خندید صورتش گود می افتاد. هادی در آن ایام برای دفاع از مواضع انقلابی نظام، با یکی از دوستانش به میان اغتشاشگران رفته بود و گفته بود باید برویم و جلوی اینها را بگیریم. اما یک آجر سنگین به صورتش زده بودند و سه ساعت بیهوش بوده است. ما نمیدانستیم این اتفاق برایش افتاده. تا یک مدت یک طرف صورت هادی کج شده بود به مرور و با گذشت زمان وضعیتش بهتر شد.
آماده دفاع از ولایت
مادر شهید قاسمی دانا در خاطره ای از روزهای فتنه سال 88 تعریف کرد: خلاصه یک روز در خانه بودم که از اتاق حسن صدای کوبیدن چیزی آمد. به اتاقش رفتم و دیدم درب کمد باز است. حسن لباس نظامی زیاد داشت خیلی هم به لباس هایش اهمیت می داد. دیدم یک میخ برداشته و روى درب کمد می کوبد.
گفتم: چه کار می کنی؟ گفت: نگران نباش ببین دارم چه کار می کنم. در بین لباس ها یک دست لباس نظامی را جدا و به میخ آویزان کرد. پوتینش را هم همان پشت درب کمد آماده کرد.
رو به من کرد و گفت: خوبه؟ پرسیدم: نگفتی چه کار میکنی؟ خندید و گفت: آماده ام تا هر زمان که امام عزیزم دستور داد لحظه ای هم درنگ نکنم. گفت: حتی نمی خواهم به اندازه زمان یک لباس درآوردن از کمد معطل شوم.
انتهای پیام/ 141