گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس: خاطرهنگاری و مطالعه خاطرات بزرگان فرهنگی، هنری و دینی هرکشور همواره مورد توجه ملتها قرار داشته است. دفاع مقدس باعث ایجاد نهضت خاطرهنگاری رزمندگان و فرماندهان از صحنه هشت ساله ملت ایران شد.
موج خاطره نگاری باعث تغییر ذائقه مخاطبین ایران در سیر مطالعاتیشان شده است. از این رو شاید بتوان گفت: در دهه اخیر یکی از پرمخاطبترین گونههای ادبی خاطرات منتشر شده با موضوع دفاع مقدس باشد. کتابهایی که صدها بار به تجدید چاپ رسیده و نزدیک به میلیون تیراژ داشتهاند.
اهمیت این موضوع و هفدهمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس بهانهای شد تا گفتوگویی را با «محمد قاسمیپور» سرگروه داوران بخش خاطره هفدهمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس انجام دهیم که قسمت اول و دوم آن پیشتر منتشر شد و قسمت سوم و آخر آن را در ادامه میتوانید بخوانید:
نوع تفکر و نوع نگاه نویسندگان در آثار خاطره چگونه است؟ دغدغه و رویکردشان بیشتر چه چیزی است و برای پرداختن به این دغدغهها چقدر موفق بودهاند؟
من دغدغه خاصی را به صورت جزئی و خاص احساس نکردم. البته همان دغدغه کلان و درایت و کنجکاوی بیشتر وجود داشته که آدمهایی از رستهها، دستهها و لایههای کمتر دیده شده دفاع مقدس برای سوژه انتخاب شده خیلی خوب و ارزشمند است. این را باید چند سال منتظر باشیم تا متوجه شویم فقط یک اتفاق بوده یا اینکه یک عقلانیت وجود دارد تا همه لایهها دیده شوند و به سراغ همه برویم.
به عنوان مثال احساس میکنم بیشترین نیاز است که به سراغ خاطرات جانبازان دفاع مقدس برویم، چون خاطره گرفتن و سرگرم صحبت شدن و کار ثبت و ضبط خاطره، یک جور احیاگری و انبساط روحی و روانی برای جانباز به همراه دارد.
آنها به دلیل محدودیتهای حرکتی که دارند به خصوص جانبازان قطع عضو، قطع نخاعی و جانبازان اعصاب و روان یک نوع فضای جدید و نوآوری برای زندگی به تکرار و سکون افتاده آنها رقم میخورد. این را خانوادههایشان اذعان میکنند. اگر یک نفر هدفمند وارد فضای خاطرات این عزیزان شود خیلی تاثیرات مثبت روحی و روانی برای آنها به همراه دارد.
هیچ دارو و ماساژی به اندازه این خاطرات، یک جانیاز را احیا نمیکند. از این جهت تک به تک رزمندگان ما که حرفی برای گفتن دارند نیاز به ثبت و ضبط دارند. خاطرات تمام آزادگانی که مثلا هشت سال، 10 سال اسیر بوده اند، نیز باید مورد ثبت و ضبط قرار گیرد و اینها به دلیل ناملایمتها امروز به عصر مقاومت و نقطه عالی و پایمردی ایستادگیشان رسیدهاند. شاید این کار دوباره یک احیاگری ایجاد کند تا آنها کم نیاورند، کوتاه نیایند و بایستند. خاطرهنگاری این هنر را دارد، به خصوص توسط محققان قوی که بتوانند گفتوگوهای قوی بگیرند میتوانند این اتفاق را رقم بزنند.
به قول آن شعر معروف «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» باید قدری محققان جوان را با حقیقت آشنا کرد تا نیاز به افسانه پردازی احساس نکنند؛ و به اسم پرداخت، خاطره را رمان نکنند. حقیقت خیلی قوی و دارای حرکت است به شرط اینکه دقیق مورد شناسایی قرار گیرد. قدرت مصاحبه بالا باشد. قدرت گفتوگوگیری و خاطرهگیری بالا باشد تا تمام رازها و آنچه در سینه دارد را بازگو و افشا کند.
جستجوگری ما در انتخاب راویان، خوب و کامل نبوده است. آنهایی که میخواهد اصل راوی را پیدا کنند باید قدری بگردند و تکاپو و جستجوی بیشتری انجام دهند و یادشان باشد که «خون دل میخورد آنکس که حیایی دارد» باحیاها خون دل میخورند؛ باید بفهمیم و به سراغشان برویم.
چه راههایی برای بالا بردن صحت خاطرات وجود دارد؟
در بحث خاطرات اگر ما خاطرهنگار داشته باشیم. باید گفتوگو و ثبت انجام شود. کسانی هستند که وقتی درباره مستنداتشان سوال میشود عنوان میکنند که دفترچهام را روی پایم گذاشتم و هر چه راوی تعریف کرد را تندنویسی کردم، اما سندی برای صحت مطالبم ندارم. این نوع سبک در عالم خبرنگاری رواج دارد که با اعتماد به تندنویسی انجام میدهند، اما خبرنگاران نیز برای این کار یک اصول و قاعدهای را رعایت میکنند.
یعنی صحتسنجی و راستیآزمایی انجام میدهند. در بحث خاطره نگاری باید کار، علمی دانسته شود. کار یک اصول و قواعدی دارد که تا آموزش ندیده باشیم نمیتوانیم درباره حافظه آدمها، عمق خاطراتشان و عمق حافظه آنها قضاوت کنیم.
طرف در مقام اپراتور روشن کردن ضبط جلوی راوی نشسته و فقط ضبط را روشن کرده و خودش را کنار کشیده است. کسی راوی را هدایت، همراهی و حمایت نکرده و به انگیزه او نیافزوده و در پایان گفته «راوی خاطرهای نداشت و از این گفتوگو چیزی بیرون نمیآید و چیزی نمیتوانست بگوید!».
الزامی نیست راوی حس از درونِ چشمانش بریزد، اما الزام کار این است که به مخاطب بفهمانید که میفهمم. دارم به خاطره شما گوش میدهم و توجه دارم. اگر حین مصاحبهگیری وارد گوشی موبایل خودت بشوی راوی نیز از ریل خاطره جدا میشود.
در روند اصلی خاطرهگیری، خاطرهگیر نقش تعیین کنندهای دارد. او اگر درست و قوی عمل کند راوی را بر سرشوق می آورد تا خاطراتش را بیان کند. اگر خاطرهگیر چنین توانایی را ندارد در عین حال نمیداند که در خاطره زمان و مکان رکن است آنوقت راوی ساعتها حرف میزند و ما مکان را نمیدانیم. جنوب یا شمال؛ غرب یا شرق؛ آبی یا خاکی. یک کلام بپرسید این محل کجاست؟ اگر جنگل است، جنگل چی؟ کدام شهر و استان؟
رفتیم و سه ماه آموزشی بودیم؛ خیلی آموزشی سخت بود. راوی شروع میکند به گفتن سختیهای سه ماه آموزشی، اما ما نمیدانیم کجای این کره خاکی این آموزش برگزار میشود در حالی عنصر مکان در این مورد اهمیت دارد. بپرس او میگوید، اما چون راوی در این سه ماه خیلی اذیت شده، فقط دوست دارد این اذیتها را بازگو کند.
این مکان اگر اردوگاه صدامیان بود حق داشت که بگوید تا 20 روز اصلاً نمیدانستیم کجا آمدهایم و بعد از مدتی فهمیدیم در اردوگاه تکریت هستیم. یعنی تا آخر اسارت هم نفهمیده کجا اسیر بوده است. اینها خیلی مهم است که محققِ خاطرهنگارِ ما که خاطره پژوهی انجام میدهد، عناصر و ارکان خاطره را بشناسد.
ما با درصد قابل توجهی از افراد روبرو هستیم که این هنر را ندارند و در حین گفتوگو به برخی از ارکان که غایباند بی توجه هستند. وقتی مصاحبه تمام میشود متن به دست کسی میرسد که قلم خوبی دارد. وقتی نویسنده میخواهد بنویسند متوجه میشود مواد اولیه کم دارد؛ لذا خیلی مهم است که بدانیم کسانی که کار گفتوگو را انجام میدهند، خاطره را بشناسند.
ما در حوزه خاطرهشناسی، روایت و روایتشناسی که برای مواجهه با راوی خیلی اهمیت دارد، ضعف داریم. راوی 45 دقیقه برای خاطرهنگار گزارش میدهد و خاطرهنویس تشخیص نمیهد که راوی در حال گزارش دادن است در حالی که گزارشهای ما از جنگ منتشر شده است. ما میخواهیم براساس گزارشاتی که منتشر شده به راوی بگوییم شما کجای این واقعه و روز قرار داشتهاید. ما گزارشها و تعداد فرودگاههایی که بمبباران شدهاند را میدانیم و باید بگوییم شما چطور فهمیدید جنگ شده است. بعد میبینیم زاویههای دید هر شخص درباره جنگ فرق میکند. این مسئله آموزش میخواهد وگرنه همه آدمها میخواهند به ما گزارش جنگ بدهند و مبالغ هنگفتی به تحلیل بپردازند و ریشههای آن را بگوییند.
ریشههای انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و شهادت مکتوب است، ما چنین توضیحی از راوی نمیخواهیم بلکه رزمند باید از حضور در معرکه بگوید.
زنی در خانه خود روزی یک بار به مدت هفت سال تنور روشن میکرد و نذر داشت هفتهای یک نیسان نان به جبهه بفرستد. اهالی همت کردند و آرد او را تامین کردند، ولی این زن قبلاً 20 روز یکبار تنور روشن میکرد درحالی که نانپختن برای جبهه به کار روزانه او تبدیل شد.
حالا ما خاطرات روزانه او را میخواهیم. چه کسانی به او کمک میکردند؟ از کجا انگیزه میگرفت؟ به چه دلیل چشماش را به رنج انداخت؟ این آن خاطرات مردمی است که اتفاقاً روایت زندگی است به شرط اینکه خوب، قشنگ و ریز به ریز پرسیده شوند؛ و آنگاه متوجه میشویم دفاع در ذات و جان این زندگی است. لازم نیست چفیه و پوتین داشته باشد و رژه برود. این چیزی است که محقق باید متوجه آن باشد و در واقع یکجور انسانشناسی و زندگیشناسی و تاریخ میخواهد.
کسی که گذشته 40 سال پیش را نشناسد نمیتواند جلوی کسی بنشیند و ضبط روشن کند. بلکه باید مطلع، آگاه و دانا باشد. در بسیاری از شرایط، مختصات و روحیات زندگی آن زمان، تغییرات شگفتی انجام شده است.
مثلا در بحث تلفن و مخابرات، نامه رساندن، رفع عطش و حمل و نقل، انقلابی رخ داده است. همین اتوبوسهای کولرداری که امروز برای سفر وجود دارند اصلا با ماشینهای بنز 1360 قابل مقایسه نیستند. زمان حرکت، متوسط سرعت، مدل شیشه، پردهها همه داستان و خاطره دارند.
امروز وقتی سوار یک اتوبوس میشویم تا به سفر راهیان نور اهواز برویم، میتوانیم در طول مسیر 16 مرتبه با منزل در تماس باشیم. اما در گذشته و با آن شرایط فقط پرداختن به قصه ارتباط مخابراتی یک ماجرای بزرگی است. وقتی یک نامه از کسی دریافت میشد، حدود یک هفته زمان از نگارش نامه گذشته بود، اما امروز آنلاین با یک پیامک خبر سلامت خود را میدهیم.
در مانور بسیج هر یکربع ساعت وانتها بسته آب را به نیروها میرسانند. هوا گرم است، اما آب تگری مدام به سمت نیروها پمپاژ میشود. محقق ما باید بداند این بطریهای آب در دوران دفاع مقدس هنوز اختراع نشده بودند. آب یا در شیشه ریخته میشد که به درد جنگ و کوه نمیخورد؛ یا اینکه قمقمه پلاستیکی داشت که خیلی زود ترکش میخورد و سوراخ میشد یا زود بو میگرفت یا در کلمنهای 20 لیتری بود. یعنی حمل آب و رساندن به خط مقدم مبحثی جدا از بدترین و سختترین مانورهای امروز ما داشت.
اگر یکی از بچههای بسیجی برای ثبت خاطرات برود باید اطلاعات تاریخی داشته باشد، چون قصه عطش و آب در دوران جنگ با قصه امروز خیلی فرق داشت؛ و این را باید آدمی که همهجانبه اطلاع دارد، انجام دهد، چون امروز از ابعاد تاریخی، اجتماعی، انسانشناسانه، پوشاک و پوشش تغییر کرده و تسهیل شده است.
همه ابزار و ادوات باید آن زمانی مورد پرسش قرار گیرد نه این زمانی؛ و اینها را فقط یک آدم مطلع باخبر است. بچه من سوال میکند که وقتی کلاس پنجم بودی مدل گوشی شما چه بود؟ باید به او بگویم آن زمان مخابرات چگونه بوده است. این بچه نمیتواند آن زمان را بفهمد، چون فکر میکند از قبل همه این امکانات وجود داشته است. باید خاطرهنگاری را از آسیبهای سیطره ارتباطات برحذر بداریم و مواظب باشیم.
بیشتر بچههای فعال در عرصه خاطرهنگاری عشق، علاقه، تعهد و سلوک و حُسن ادب دارند و به کار خاطرهنگاری ایمان دارند و به رزمندگان احترام میگذارند، ولی معلومات چیز دیگری است. وقتی یک رزمنده متوجه میشود مصاحبهگیر دانا و باسواد است سرذوق میآید و میفهمد به او حرمت گذاشتهاند و یک شخص دانا برای مصاحبه فرستادهاند. اینجاست که دیگر جوانی عیب نیست.
چطور اصول داستاننویسی را در خاطرهنگاری وارد کنیم و بهگونهای که لطمهای به خاطره وارد نشود؟
داستان و خاطره به عنوان زیرمجموعههای ادبیات وجوه اشتراک و افتراق دارند. باید این وجوه شناخته شوند. اشتراکشان مثلا این گونه است که در خاطره و داستان شخصیت وجود دارد منتهی شخصیت پردازی به آن معنایی که در داستان اتفاق میافتد در خاطره امکان پذیر نیست.
نهایتاً ما بعضی اوقات با سوالاتی که میپرسیم یک پرداخت و پردازشی از شخصیت به عمل میآوریم. یعنی راوی به طور کلی به شخصیت اشاره میکند و ما میتوانیم مقداری خصوصیات و سیمای بیرونی و رفتارش را بیشتر سوال کنیم که یک جور پرداخت است. این با شخصیتپردازی در داستاننویسی که میتوان رنگ چشم را هر طوری که دوست داری بگذاری و موها را حذف کنی و ... تفاوت دارد.
ما در خاطره نهایتاً با سوالاتمان میتوانیم پرداخت شخصیت کنیم یعنی یک اطلاعاتی را از راوی بگیرم. ما در داستان کاملاً میتوانیم توصیف داشته باشیم، اما خاطراه نگاران نمیتوانند وصف کنند بلکه باید روای وصف کند پس هنگام خاطرهنگاری باید حواسمان به توصیف باشد. یعنی رنگ، بو و مختصات را سوال کنیم، چون بعدا وصف، کار خاطره را قشنگ میکند.
وصفها به نوع ادراکات راویان مربوط میشود. این عنصر مشترک داستان و خاطره است. خاطرهگیر باید بداند چیزی به نام وصف وجود دارد. یا روایت عنصر مشترک در داستان و خاطره است.
مصاحبهگر چقدر میتواند نظرات عالمانه خودش را در روند مصاحبه اعمال کند؟
هیچ؛ نظر عالمانه فقط متعلق به شخص مصاحبهگیر است. مصاحبهگر مقابل کسی نشسته است که باید هرچه بلد است را در خدمت بگیرد تا از راوی تراوش بگیرد. یک عکاس خوب وقتی میخواهد عکاسی کند، خاموش و صبور پشت دوربین تمام تلاشش را انجام میدهد که قاب او بهترین باشد. عکاسی که تمام فکرش این باشد که خودش نیز در قاب باشد، عکس نمیگیرد.
عکاس خوب کسی است که اینقدر زیبا عکس بگیرد که همه دنبال او باشند. یعنی جای خالیاش را با کیفیت نشان دهد. خاطرهگیری هم همینطور است. در خاطرهگیری قرار نیست اظهار فضل کنیم و راوی را ضایع و خجل کنیم، نه. ما دانستههایمان را به خدمت میگیریم که راوی بهیاد بیاورد. بهتر و کاملتر و دقیقتر بگوید. ما فقط یک همراه و هدایتگر هستیم که بدون هرگونه اظهار فضلی وظیفه داریم به راوی کمک کنیم تا خاطرات را به یاد بیاورد.
ما تمام تلاشمان را میکنیم تا او دیده شود نه خودمان. یک مصاحبهگر خوب باید بداند که عملاً عنوان یک محقق را نیز یدک میکشد و با کمی احتیاط یک مورخ هم هست. یعنی کاری که انجام میدهد بعدها یک سند خواهد شد که مورد استفاده تاریخنویسان قرار میگیرد. بخواهیم یا نخواهیم این آثار در آینده سند خواهند شد. امروز اسم آن خاطره است، اما فردا این فایلها سند میشوند لذا مصاحبهگیر امروز مورخ است، چون برای تاریخ سند ایجاد میکند. پس نمیتواند بی اطلاع از تاریخ باشد و راوی هر تاریخی که گفت را تایید کند.
پس مصاحبهگیر باید بداند محقق و مورخ است و برای محقق و مورخ خوب بودن باید معلومات زیادی داشته باشد. مصاحبهگیر روانشناسی و مهارتهای ارتباطگری نداشته باشد نمیتواند یک ارتباط خوب با راوی برقرار کند. تاریخ و جغرافیا بلد نباشد نمیتواند از گذشته راوی و مناطق عملیاتها سوال کند. محقق قبل از مصاحبه با راوی باید علوم و مهارتهای پیشنیاز را بداند.
سبکهای تدوین و تنظیم خاطرات چه مزایا و معایبی دارند؟
اسم سبکها و تکنیکهای تنظیم خاطرات وجود دارد، اما عملاً ما با 10، 20 سال کار کردن نمیتوانیم بگوییم سبک و تکنیک دقیقی درآمده و تثبت شده و شکل گرفته بلکه همچنان سالهای آزمون و خطاست. لازم است که یک بررسی دقیق و آسیبشناسی انجام شود و از همه مهمتر در بحث تنظیم و تدوین 2 پارگی وجود دارد. عدهای میل به ادبیات دارند و عده دیگر میل به تاریخ و دسته سوم معتقد به حد وسط هستند.
همچنان هر کسی بر اساس قریحه و سبک خودش عمل میکند. بعضیها معتقدند پژوهش در تدوین و تنظیم خیلی مهم است، اما برخی میگویند نه، هرچه راوی گفت را مرتب و خوشخوان کن.
بعضی به هیچوجه در خاطره پانوشت را نمیپسندند، اما برخی بهشدت به پانوشت تعصب دارند. ارزش افزوده تحقیقی را بعضی برنمیتابند، ولی دیگران معتقد به شرح دادن کلامات و اصطلاحات پیچیده هستند.
این کشمکش همچنان ادامه دارد، اما میتوان پیشبینی کرد که چه نوع کارهایی از نظر زمانی ماندگاراند. چه کارهایی 20 سال بعد هم محل اعتنا قرار خواهند گرفت و خواننده خواهند داشت و چه کارهایی حذف خواهند شد.
این مسائل از نظر نقد و بررسی قابلیت بررسی دارند، اما هنوز برخی از تعاریف مشخص نیست. باید تعریفی انجام شود که ما خاطرات را برای چه میخواهیم. برای تاریخ به عنوان سند برای آیندگان یا برای مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن یا برای همین امروز میخواهیم تهییجی صورت گیرد. این مسائل باید در فضای علمی مورد بحث و گفتوگو قرار گیرد.
مهمتر از همه، جنگ و گرایش شدید بین ادبیات و تاریخ است. اینکه به هرحال خاطرات در حال میل کردن و آمیخته و آغشته شدن به ادبیات داستانی است، غیر قابل انکار است. بسیاری از کارهایی که سیاق پژوهشی ندارند و تنظیم و تدوینهایی مبتنی بر پرداخت داستانی داشتهاند، عملاً ادبیات داستانی هستند. فقط روی جلد نوشته شده «خاطرات»، اما ما در درون کتاب با رمان روبرو هستیم. توصیف، تشبیه، صحنهپردازی، شخصیتپردازی، حوادث، تعلیق، شکست زمان و تمام تکنیکهای داستان به وفور استفاده شده است.
اما بعضی کارها تدوین و تنظیم سادهای دارد و لحن و زبان همان لحن و زبان راوی است. بسیاری از نمونههای موفقی که خیلی مورد توجه قرار گرفته و مشهور شده به لحاظ پارامتر حفظ اصالت زبان راوی، میلنگند. زن بی سواد روستایی هرگز در کتاب زن بی سواد روستایی ظاهر نمیشود. در حد یک کارشناس روایت میکند! این کیست، این نویسنده داستان نویس است و مثالهای این جریان از عدد یک دست رد شده است.
این مسائل از مشکلاتی است که باید روی آن مکث و تامل کرد. البته نمیتوانیم جریان خاطرهنگاری را متوقف کنیم. نهضتی و حرکتی است ملی که گسترده است، ولی کنار آن باید ظرفیتسازی نقد و بررسی انجام شود.
جشنواره، 2سالانه، داوری از جمله محملهایی است که میتواند شتاب عجولانه برای دور شدن از مسیر اصلی را کم کند. در این زمینه میشود امید داشت که این نوع فعالیتها موثر باشد.
نمیتوانیم رسماً تکنیکهای تنظیم و تدوین را ذکر کنیم. هر کسی مدرس است و کارگاه برگزار میکند سبک و سیاق خودش را دارد. از کتابهای چاپ و منتشر شده نیز الگو گرفته میشود. ما امروز نظامنامه حقوقی برای نشان دادن حقوق راوی نداریم. یک روای قدرت سیاسی دارد و میگوید من این عکسها را نمیخواهم. عکسهایی که محقق با زحمت آنها را جمعآوری کرده تا تقویت کننده خاطرات باشد.
راوی دیگری عادی است و قدرت سیاسی ندارد خیلی هم تشکر میکند و عکسها را چاپ میکند و کار را جذاب میکند. امروز این نیست که شخص اصول تنظیم و تدوین را بلد نباشد یا ضمائم برای تعریف نداشته باشد، جایی زور نویسنده نرسیده که ضمائم را چاپ کند.
با این شتابی که پیش میرویم باید به تنظیم و تدوین اصول و مبانی تدوین بپردازیم. تنوع افکار و روشها بد نیست، ولی اینکه روی جلد بنویسم خاطرات و داخل متن داستان باشد، بد است. خاطرات محمل و دستمایه داستان میشوند و آفرینش ادبی از آن بیرون آید، اما روی جلد ذکر شود، روایتی داستانی بر اساس خاطرات.... ولی اگر نوشتیم خاطرات شفاهی و داستان نوشتیم بد است. این اتفاق پرداخت مناسب و زیباسازی و هنر نویسنده نیست.
اختلافات در آموزشهایی که در زمینه خاطرهنگاری برگزار میشود 180 درجهای است. کسی میگوید خاطره مانند موم است در دست تنظیم و تدوین کننده و دیگری معتقد است خاطره امانت راوی در دست تدوین و تنظیم کننده است. بین موم و امانت فرق زیادی است. موم هر شکلی را میپذیرد، اما امانت را نباید دست زد.
ما برای راستیآزمایی و صحتسنجی و اینکه درست یا اشتباه گفته میشود صدها روش آموزش میدهیم. اما یک نظرگاه میگوید راویان ما همه مخلص هستند و دروغگو نداریم! همه کسانی که در کلاس هستند همین جمله را مبنا قرار میدهند درحالی که نقطه مقابل معتقد است هر خاطرهای باید راستیآزمایی شود. این 2 نظرگاه امروز وجود دارد و تدریس میشود.
ما به رزمندگان اعتماد داریم، اما به حافظه کسی نمیتوان اعتماد کامل داشت. یعنی باید تکلیف راستی آزمایی و صحت سنجی و اصالت زبان و بیان و لحن راوی را روشن کنیم. این مسائل خیلی مهم است، چون بسیاری از راویان ما در قید حیات هستند و مردم با آنها حرف میزنند پس باید زبانی که دارند در کتاب قابل لمس باشد. اگر اینگونه نباشد مخاطب کتاب را نمیخواند و اعتمادش نسبت به کتاب را از دست میدهد. بسیاری از نویسندگان لحن و زبان راوی را تغییر دادهاند و لحن و زبان خودشان است. اصلا جایگاه و پایگاه اجتماعیشان تغییر کرده که مثالهای فراوانی دارد.
انتهای پیام/ 121