به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس به نقل از وطن امروز، پدیده انقلاب بهعنوان بنیادیترین تغییر و تحول ساختاری ممکن در فضای اجتماعی و سیاسی هر جامعه محسوب میشود، از این رو میتوان آن را به مثابه کمیابترین تجربههای بشری در قرنهای متمادی به حساب آورد.
ذات ثباتگریز و تحول حداکثری که بهعنوان میوه انقلاب شناخته میشود باعث شده تا عمده نسلهای بشری از درک یکباره انقلاب محروم بمانند و بخشهایی از جهان که همواره درگیر انقلابها بودهاند نیز بهعنوان نماد و نشانههایی از عدم ثبات مرکزی در محیط جغرافیایی شناخته شود. در چنین شرایطی طبیعی است که انقلابهای موفق و موثر در قرون معاصر را که دولت شکل و جلوهای مدرن پیدا کرده است، در خوشبینانهترین حالت عددی در مرز یکان و دهگان بدانیم.
این خصلت محدود و کمیاب انقلاب باعث شده بررسی ریشهای علل شکلگیری انقلابها و عناصر دخیل در آنها تبدیل به یکی از مهمترین سوژهها در مطالعات جامعهشناختی شود. بررسی نسبت انقلاب با مناسبات اجتماعی وقت، ایدئولوژیهای زمانه، عوامل منطقهای و خارجی، رقابتهای درون قدرتی و... باعث شده با حجم انبوهی از مطالعات پیرامون نقش هر یک از عوامل فوق در رخداد انقلابها مواجه شویم.
قیام معانی در پوشش نمادین
یکی از مهمترین و در عین حال مهجورترین عوامل دخیل در روند شکلگیری و پیروزی انقلابها را میتوان نسبت یک انقلاب با «نماد»های آن دانست. نمادها از آن جهت که عامل همافزایی عمومی در پیروزی یک جنبش و نهضت محسوب میشوند از تاثیرگذارترین پدیدهها در معرفتشناسی یک کنش جمعی محسوب میشوند.
نظام نمادین حاکم بر انقلاب فارغ از جنبه انتزاعی و ایدهآل خود میتواند بستر شناخت مناسبی پیرامون فضای اعتراضات و جهتگیری مطالبات عمومی باشد. برای مثال نظر نداشتن به نماد شعاری مشهور «آزادی، برابری، برادری» در انقلاب فرانسه یا «داس و چکش» بهعنوان نماد بصری انقلاب اکتبر روسیه، هر خوانندهای را در مسیر مطالعه انقلاب با سختی مواجه میکند. در این میان مساله مطالعه نمادین انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 را میتوان از غریبترین شاخههای مطالعاتی انقلاب در 4 دهه اخیر دانست.
عدم توجه صحیح به نمادهای انقلاب در شمایل متعدد آن از قبیل شعارهای عمومی، دیوارنوشتهها، پوشش اعتراضی و... باعث شده امروز ابهام نسبت به خاستگاه نمادین اعتراضات مردمی به شکلی غیرقابل انکار نمایان شود. در بحث و بررسی پیرامون چیستی نمادها میتوان به انبوهی از تعاریف مرسوم رجوع کرد که فصل مشترک آنها جنبه «انتقال پیام» از قبیل بسترهای هیجانی و جمعی است.
«ژان شوالیه» در کتاب فرهنگ نمادها که با همکاری «آلن گربران» و گروهی دیگر از اندیشمندان به نگارش درآورد، به توضیح و تشریح بسیاری از نمادها پرداخته و در تعریف نماد مینویسد: نماد اساساً با علامت فرق میکند.
علامت، یک قرارداد اختیاری است که دال و مدلول (عین و ذهن) نسبت به هم بیگانهاند، در حالی که نماد، همگونی دال و مدلول پیشانگاشتهای دارد و آن را مبنای یک پویایی سازماندهنده میداند.
«بیرو» نیز معتقد است نمادها از نقطه نظر جامعهشناسی، از آن رو که بیانکننده معنایی هستند، مورد قبول جامعهاند و از جانب آن به رسمیت شناخته شده و به عنوان مظاهری ملموس به حساب میآیند. در واقع برای آنکه نمادها در جریان ارتباطهای انسانی ارزش یابند، باید از نظر اجتماعی مورد پذیرش همگان باشـند.
«تامپسون» نیز اشکال نمادین را با 5 مولفه عمدی بودن، قراردادی بودن، ساختاری بودن، ارجاعی بودن و زمینهدار بودن تعریف میکند.با توجه به مجموعه این تعاریف، جنبه نمادین هر انقلاب را میتوان جنبهای ناشی از بسط پیدا کردن مطالباتی جمعی در فضای ابزاری برای حداکثری کردن تاثیرات اجتماعی دانست.
در چنین فضایی مطالعه نمادین انقلاب اسلامی ایران بیش از هرچیز ما را نیازمند شناخت عناصر نظری و معنایی که در قالب نمادها ظهور و بروز یافتهاند میکند.ارجاعات نمادین انقلاب اسلامیفضای انقلابی جامعه ایران در حد فاصل سالهای 42 تا 57 را میتوان در حداقلیترین حالت فضایی در میان خوانشهای «ملی»، «دینی» و «مدرن» دانست.
هرچند این 3 گزاره از یکسو همپوشانی قابل توجهی با یکدیگر داشتهاند و در عمده گروههای سیاسی فعال آمیزهای از هر 3 آنها قابل مشاهده است و از سوی دیگر خوانشهای درونمتنی هر کدام باعث شکل گرفتن تضادهایی نیز میان گروههای سیاسی شده است اما فضای حاکم بر نمادهای انقلابی که از جانب عموم بدنه انقلابی پیگیری میشد، در فضایی شکل گرفته از این3 حالت قابل مشاهده بوده است.
«ناسیونالیسم افراطی» بهعنوان نسخه تجویزی و آمرانه دستگاه حکومتی رژیم پدر و پسری پهلوی که با نیت مهار کردن جریانات مخالف دینی و مدرن به شکلی مشهود از طریق دستگاههای تبلیغاتی به فضای اجتماعی تزریق میشد، باعث شد بهرغم تمایلات ملیگرایانهای که عمده مبارزان داشتند، با کمترین اقبال روبهرو شود. واقعیت امر آن است که تاکید رژیم وقت بر جنبههای باستانگرایانه تاریخ ایرانی باعث شده بود بخش عمدهای از اعتراضات اجتماعی این روح باستانیگرا را بهعنوان حربه دستگاه حاکم در برابر مطالبات انقلابی خود معنا کند.
جای خالی شعارها و نمادهای ملیگرایانه بهطور اعم و باستانگرایی بهطور اخص باعث شد حتی عمده شعارهایی که بستری ملی داشتند با فضایی در تایید و تاکید بر مفهوم «استقلال» شکل بگیرند. از سوی دیگر همپوشانی میان عناصر ملی و دینی در عمده حرکات جمعی مردم ایران به چشم آمده است که نمونه موفق و کاملی از آن را در غلظت نمادهای مذهبی موجود در جریان دفاع از تمامیت ارضی کشور در جریان دفاعمقدس میتوان مشاهده کرد.
از جهت پیدا کردن نمادهای «مدرن» برای اعتراض جمعی آنچه بیش از همه به چشم میآید، نمادهای وارداتی گروههای مبارز چپ در جریان مبارزات انقلابی است. استفاده از سبک آهنگی سرودهای جنبشهای مبارزاتی آمریکای لاتین در عمده سرودهای این گروهها، سعی در تلفیق دادن نمادهای بصری همچون داس و چکش با انگارههای دینی در نمادهای سازمان مجاهدین خلق و... بخوبی گویای این مساله است. نمادسازی از چهرههای انقلابی شناخته شده در فضای دهههای 60 و 70 میلادی همچون «پاتریس لومومبا»، «ارنستو چگوآرا» و... از دیگر نمادسازیهای انجام شده حول محور اشخاص است.
از آنجا که بخش عمدهای از توده اجتماعی با این نمادها بیگانه بودند، عمده موفقیت در تثبیت چنین نمادهایی به فضاهای مدرن همچون دانشگاهها محدود ماند. از سوی دیگر نمادهای دینی را میتوان پرطرفدارترین نمادهای خلق شده در فضای اعتراضات سیاسی و فرهنگی دهههای 40 و 50 دانست. بازتولید مفاهیم دینی در فرمی عینی و شناخته شده بیشترین جلوه خود را در جریان شعارهای سیاسی جلوهگر کرد. احیای دوگانههای عاشورایی با زمینههایی از گزارههای مورد قبول اجتماعی همچون «عدالت» و «آزادی» باعث شد احیای عمده این مفاهیم خود را در فضای نمادین شعارها جلوهگر کند.
ترویج پیدا کردن شعارهایی همچون «خمینی خمینی تو وارث حسینی/ پهلوی پهلوی تو وارث یزیدی»، «برای حفظ قرآن، مسلمان، عاشورا به پا کن»، «اگر یار حسینی، بپیوند به خمینی»، «ایران کربلا، از خون کشتهها، میرسد ندا، پاینده باشد مولا خمینی» و... بخوبی گویای ظرفیت بالقوه نمادهای شیعی در بازتعریف جریانات موجود است.
غلبه یافتن شخصیتهای شیعی صدر اسلام بهعنوان سمبل دوگانههای سیاسی در جریان مبارزات انقلابی نشاندهنده تفوق این فضای ایدئولوژیک محسوب میشود.تلاش عمده فعالان انقلابی مذهبی در بازآفرینی شخصیتهای عاشورایی برای تبیین تقابلهای آن برهه بخوبی بیانگر این این نمادسازی است.
سرنوشت نمادها در دهه چهارم انقلابضرورت بازآفرینی و بازتعریف نمادهای انقلابی بهعنوان یکی از پیششرطهای موفقیت در زنده نگه داشتن فضای انقلابی محسوب میشود.
دچار شدن نمادها به یک نوستالژی صرف و عدم برقراری پیوند میاننسلی برای نمادهایی که حکم حلقه وصل اجتماعی را دارند، باعث شده سرنوشت برقرار ماندن خاستگاههای انقلابی در جریان تحولات نسلی و تطورات اجتماعی تا حد زیادی متاثر از فعالیتهای نخبگانی در این جهت شود. نمادها بهعنوان عاملی در جهت اصالتبخشی و یگانه کردن ذهنیت و عینیت پیرامون یک رفتار باعث میشود گذر زمان کمترین تاثیر را بر روند تحولات معنایی بگذارد.
«تکرار» بهعنوان سلاحی برای نهادینه کردن جنبه معنایی نمادها میتواند مسبب جنبه احیاگری مفاهیم مورد تاکید باشد.بازشناسی نمادهای انقلاب در سطوح مختلف (از شعارهای خیابانی تا تجسمبخشی به شخصیتهای مورد ارجاع) میتواند مبین شکلگیری یک مسیر در جهت انسجامبخشی به الگوهای اولیه در بستر زمانی باشد.
تقلیل دادن نمادها به عناصری که صرفا بازآفرینی یک حس جمعی نسبت به واقعیت تاریخی را عهدهدار است، از مهمترین علل ضعف در پیشبرد یک نظام معنایی است. پایان دهه چهارم و گذار نسلی اتفاق افتاده در این میان، محل تنازع را تا حد زیادی به سمت یک «تنازع نمادین» پیش خواهد برد. فراموشی نمادهای اصیل و بها دادن به فضای فکری معارض برای تبیین انقلاب میتواند مسبب روی کار آمدن گفتمانهای دیگر برای تفسیر نمادین انقلاب شود.
درصد کم شعارهای اقتصادی و غلبه مطالبات فرهنگی بررسی کمی و کیفی تمام شعارهای استفاده شده در جریان راهپیماییهای انجام شده در سالهای مبارزات انقلابی میتواند از راهگشاترین مسائل در جهت رسیدن به بصیرتی اولیه در جریان تحلیل نمادهای انقلابی باشد؛ از آنجا که در میان نمادهای انقلابی شعارهای راهپیماییها را میتوان از موثرترین ابزارهای موجآفرینی دانست.
در این میان هرچند در طول سالهای اخیر تلاشهای پژوهشی زیادی در جهت جمعآوری این شعارها شده است اما تحلیل کمی و کیفی از جمله حلقههای مفقوده در میان آثار جمعآوری شده بوده است.
«جامعهشناسی شعارهای انقلاب اسلامی» را که حاصل پژوهش دکتر محمدحسین پناهی بوده است، میتوان از موفقترین آثار در جهت رفع این کاستی دانست. کتاب مذکور با جمعآوری تمام شعارهای ثبت شده در جریان راهپیماییها (بیش از 4100 شعار) در بازه مهر 56 تا شهریور60 و بررسی درصدی آنها به شکل تفکیک شده، به دنبال روشن کردن مسیر کلی حمایتها و برائتهای شکل گرفته از جانب جمعیت حاضر در خیابان نسبت به رژیم پهلوی و فعالان حاضر در جریان مبارزات است.
کتاب مورد نظر را میتوان پژوهشی همراستا با کتاب دکتر مهدی محسنیانراد پیرامون بررسی دیوارنوشتههای زمان مبارزات انقلابی مردم ایران دانست. هرچند که جنبه کلی شعارهای انقلابی و غلبه داشتن فضای حاکم بر راهپیماییها که توده اجتماعی را به کف خیابانها کشاند، باعث شد از انقلاب اسلامی به عنوان انقلاب مستضعفین نیز یاد شود اما پراکندگی شعارها گویای وجود فضایی متفاوت در میان مطالبات عمومی بوده است.
از میان مجموعه تحلیلهای آماری ارائه شده در پژوهش محمدحسین پناهی بهعنوان نمونه میتوان به برخی از پراکندگیها پیرامون شعارهای انقلابی پرداخت. در نگاهی کلی از مجموع 4153 شعار ثبت شده در این پژوهش 3/21 درصد شعارها مربوط به نظام شاهنشاهی، 7/20 درصد شعارها پیرامون چگونگی سرنگون کردن رژیم، 7/17 درصد شعارها مربوط به نظام آرمانی مورد نظر معترضان، 5/15 درصد پیرامون شخصیتهای انقلابی، 3/14 درصد مربوط به مطالبات پس از سرنگونی رژیم و 5/10 درصد شعارها نیز با محوریت مسائل و شخصیتهای بینالمللی بوده است. از مجموع 738 شعاری که با محوریت اهداف و ارزشهای انقلاب و چگونگی تحقق آنها در خیابانها داده شده است 6/48 درصد حول محور اهداف و ارزشهای فرهنگی، 4/35 درصد حول محور اهداف و ارزشهای سیاسی، 7/9 درصد حول محور اتحاد و تشکل و ادامه مبارزه برای تحقق اهداف و ارزشها و تنها 3/5 درصد شعارها حول اهداف و ارزشهای اقتصادی بوده است که در این میان و از مجموع 39 شعار اقتصادی 82 درصد حول محور حمایت از طبقات محروم، 7/7 درصد نفی فقر و تامین رفاه مادی، 7/7 درصد مخالفت با نظام و طبقه سرمایهدار مرفه و 6/2 درصد سایر موارد اقتصادی را در بر میگرفته است. از میان 287 شعاری که پس از پیروزی انقلابی اسلامی پیرامون گروههای فعال و ایدئولوژی سیاسیشان داده شده است، 7/16 درصد شعارها در مخالفت و محکومیت گروهک مجاهدین خلق (منافقین)، 7/8 درصد در مخالفت با گروهک فداییان خلق و 3/14 درصد در مخالفت با سایر گروههای چپ بوده است. این درصدها در جریان حمایت از گروهکهای فوق نیز به ترتیب 2/12 درصد، 6/5 درصد و 2/5 درصد بوده است. از میان 434 شعار مربوط به نظام و شخصیتهای خارجی، نفی و محکوم کردن نظام و شخصیتهای سیاسی آمریکایی 2/56 درصد، جنبشهای انقلابی و رهبران آنها 2/18 درصد، نفی و مخالفت با سایر کشورهای دنیا و شخصیتهای سیاسی آنها 4/10 درصد، نفی و مخالفت با نظامهای سیاسی حاکم بر جهان 5/8 درصد و نفی و محکوم کردن نظام و شخصیتهای سیاسی اروپایی (با محوریت شوروی) 7/6 درصد شعارها را در بر گرفته بود. از مجموع 643 شعاری که در بازه زمانی مورد تحقیق داده شده است، 7/70 درصد پیرامون شخصیت امام خمینی(ره) بوده و 10درصد مرحوم طالقانی، 3/3 درصد بنیصدر و 1/3 درصد مهندس بازرگان را مخاطب خود قرار داده است.
نویسنده این کتاب در پایان و با تحلیل کیفی از شعارهای داده شده در مقام جنبه ایجابی و سلبی شعارها نتیجه میگیرد که «مقایسه شعارهای مربوط به امام (ره) و شاه نشان میدهد این دو دسته از شعارها، در مقایسه با شعارهای مربوط به سایر شخصیتها چقدر به هم نزدیک است.
گویی امام بهعنوان رهبر و سمبل انقلاب و شاه بهعنوان حاکم و سمبل رژیم سابق، در برابر هم قرار گرفتهاند».
انتهای پیام/ 151