روایت ژنرال هایزر از شکست کودتا علیه انقلاب

یکی از آثار مهم منتشرشده در حوزه تاریخ انقلاب، کتاب خاطرات ژنرال هایزر است که پنج سال پس از انقلاب اسلامی ایران در خارج از ایران منتشر شد.
کد خبر: ۳۳۱۱۲۰
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۹:۱۴ - 03February 2019

روایت ژنرال هایزر از شکست کودتا علیه انقلاببه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس به نقل از صبح نو، یکی از آثار مهم منتشرشده در حوزه تاریخ انقلاب، کتاب خاطرات ژنرال هایزر است که پنج سال پس از انقلاب اسلامی ایران در خارج از ایران منتشر شد؛ اما به‌دلیل اهمیت آن به‌سرعت در ایران ترجمه شد. نخستین ترجمه از این کتاب در اواسط دهه‌60 منتشر شد و چندین ترجمه دیگر از آن بعد‌ها منتشر شد.

هایزر در کتابش به صراحت درباره مأموریتش صحبت می‌کند و از جزئیات جلساتش با سران ارتش گزارش می‌دهد. کتاب هایزر نمونه‌ای کامل از آشفتگی در حکومت ایران در روز‌های پایانی‌اش بود، به‌نحوی که شاه ممکلت هم از ورود این ژنرال بلندپایه ارتش آمریکا باخبر نمی‌شود. ژنرالی که به او لقب نایب‌السلطنه آمریکایی داده‌اند، زیرا عملاً با ورودش به ایران مقدرات کلان کشور را به‌دست گرفته‌بود و همه از او فرمان می‌بردند. به بهانه این خاطرات با آقای محمدرضا کایینی، مورخ تاریخ معاصر گفت‌وگویی کردیم که از نظر می‌گذرد.

از نقطه‌نظر تاریخی شما به‌عنوان مورخ جایگاه و اهمیت کتاب خاطرات هایزر در بررسی تاریخ انقلاب را در کجا می‌بینید؟

ما اگر بخواهیم دقیق به اهمیت خاطرات ژنرال رابرت هایزر بپردازیم؛ اول باید بدانیم وی چه کسی بود و برای انجام چه کاری به ایران آمد. آمریکایی‌ها از دوره‌ای به بعد به ظاهر از ادامه حکومت شاه قطع امید کردند و قبل‌تر هم درباره وقوع انقلاب در ایران هشدار داده بودند، مثلاً در سال‌40 که کندی به ایران آمد شاه را وادار کرد که یکسری اقدامات انجام دهد و این باعث شد چهره شاه به‌عنوان یک فرد وابسته مطرح شود که این مسأله باعث نفرت عمومی می‌شود، چون آمریکائیسم شدیدی در رفتار و مواضع شاه در آن دوره وجود داشت و این ژست غرور آمریکایی‌ها را لکه‌دار می‌کرد و آن‌ها به شاه توصیه می‌کردند با این مدل به صحنه نیاید. پس آن‌ها پیش‌بینی انقلاب را داشتند؛ اما وقتی ابعاد انقلاب بالا گرفت؛ علی‌رغم اینکه کارتر گفته بود ایران جزیره ثبات است (مانند پیش‌بینی‌های چند سال اخیرشان درباره بیداری اسلامی که به محض تأکید بر ثبات مصر، حکومت مبارک سقوط کرد.)؛ به این نتیجه رسیدند که ادامه حکومت شاه مقدور نیست و این مسأله در دی‌ماه‌57 در کنفرانس گوادلوپ رونمایی شد. پاشنه آشیل این تفکر که آمریکا به سقوط حکومت شاه کمک کرد، همین آمدن هایزر به ایران است. آمدن وی با چند هدف صورت گرفت؛ اول ارزیایی درست از شرایط و بررسی وفاداری ارتش و رابطه با دولت بود.
خود هایزر هم کار اطلاعاتی و امنیتی کرده بود. مشهود دوم اینکه می‌خواستند از طریق ارتش مانع پیروزی انقلاب شوند حتی از طریق کودتا. آن موضع‌گیری گوادلوپ با آمدن هایزر نقش می‌شود، چون هایزر آمده بود حکومت شاه را حفظ کند؛ بنابراین هایزر نقش نسبتاً محرمانه‌ای داشت و نحوه آمدنش به ایران هم نشان می‌داد که آمریکا شاه را حتی به‌عنوان دربان هم قبول نداشت، این فرد با آن مأموریت خطیر بی‌خبر آمد و شاه تازه دو روز بعد از آمدن وی خبردار شد که هایزر به ایران آمده است.

البته این مسأله سابقه داشت و در ابتدای حکومتش هم سران سه کشور انگلیس و شوروی و آمریکا بدون اطلاع وی به ایران آمدند و حتی به شاه به زور وقت ملاقات دادند!

بله این هست، ولی برای دوره اول حکومت اوست که تازه‌کار بود، ولی او طی این سال‌ها به آمریکایی‌ها خدمت کرده بود. این نشان‌دهنده نوع نگاه‌شان به شاه و ایران بود که کشور را ملک طلق خودشان می‌دانستند؛ بنابراین مأموریتی که هایزر داشت و مذاکراتی که با ارتش و ارکان آن داشت دلیل اهمیت خاطراتش است.

هایزر در خاطراتش به انشقاق دولت آمریکا در برخورد با ایران اشاره می‌کند. سالیوان از رفتن شاه حمایت می‌کند، ولی هایزر می‌آید برای حفظ شاه و انجام کودتا. چرا آمریکا کار را یکسره نمی‌کرد؟

آمریکایی‌ها همه تخم‌مرغ‌هایشان را در یک سبد نمی‌گذاشتند. آن‌ها چند کار مهم می‌کردند؛ اولاً با برخی سران انقلاب در تماس بودند، در چند سطح با مهندس بازرگان و شهید بهشتی مذاکره می‌کردند.

حتی سعی کردند با امام خمینی (ره) هم تماس بگیرند، مثل حرفی که اخیراً «بی‌بی‌سی» می‌زند، در حالی‌که این مسأله اشتباه است و اول کارتر به امام پیام داد و اسنادش هم هست. در سطحی دیگر می‌دانستند رفتن شاه به ضررشان است، چون نمی‌دانستند جمهوری اسلامی چیست و در اصل هندوانه دربسته است و معلوم نیست چه حکومتی است. پس ترجیح‌شان حفظ شاه بود. این شیوه شناخته‌شده تمام سازمان‌های جاسوسی و امنیتی است که با تمام سطوح قدرت در ارتباط باشند و تمام اضلاع تحولات را در نظر داشته باشند؛ بنابراین چندگانگی این نقش مسأله‌ای طبیعی است.

در خاطرات هایزر وقتی سران ارتش ما در دوره پهلوی را توصیف می‌کند می‌گوید ژنرال‌های ایران قدرت فرماندهی نداشتند و می‌خواستند با شاه فرار کنند و هایزر آمده بود این‌ها را نگه دارد. ما خوشحالیم کودتا نکردند، ولی چرا این قدر در آن زمان منفعل بودند؟

بدنه ارتش از مدت‌ها قبل به انقلاب متمایل شده بود؛ این زنگ خطری برای ارتش بود. ما با سرهنگ‌های بی‌هنگ مواجه بودیم که نیرویی نداشتند. از جمله کار‌هایی که انقلابیون از جمله شهید آیت انجام می‌دادند، ایجاد شبکه از متدینین ارتش از جمله شهید نامجو، صیادشیرازی و کلاهدوز بود. ارتش قرار بود راهپیمایی روز تاسوعا را بمباران کند که با تدابیری این مسأله مهار شد. سرهنگ‌ها اختیار ارتش را از دست داده بودند و هر روز تعداد زیادی به مردم می‌پیوستند. حسابی که امام روی بدنه ارتش باز کرده بود به‌عنوان دشمن نبود، برخلاف کاری که سازمان مجاهدین می‌کرد. سران ارتش هم وقتی دیدند که ارتش در حال پیوستن به مردم است، انگیزه زیادی برای فرار داشتند و هایزر هم بیراه نمی‌گوید که آمد تا این‌ها را نگه دارد.

البته که ماندند و در‌نهایت خیلی‌هایشان بعد انقلاب اعدام شدند.

البته برخی‌شان همچنان وفادار به شاه بودند و در رده خودشان آدم‌های قابلی بودند و آماده کودتا بودند؛ اما هایزر هم به این نتیجه رسید در این شرایط کودتا فایده‌ای ندارد. من معتقدم شم سیاسی هایزر از سران ارتش ما بیشتر بود، چون در‌نهایت گذاشت و رفت.

هایزر در کتاب خاطراتش می‌گوید من متعجبم که چرا بختیار از ظرفیت ارتش برای کودتا استفاده نکرد تا جلوی انقلاب را بگیرد؟
واقعیت این است که بختیار در چند روز آخر زمامداری‌اش اعتقادی به ادامه حکومت شاه نداشت. او سال‌ها عضو جبهه ملی بود و خب حالتی اپوزیسیون‌وار داشت.

با رسوبات آن تفکر، تصور کرد که برود با امام دیدار کند و حکومت از پادشاهی به جمهوری تبدیل شود و خودش هم رییس‌جمهور شود.

خب معلوم است به کودتا اعتقادی ندارد، ضمن اینکه سران ارتش هم بختیار را قبول نداشتند. او سودای رییس‌جمهوری شدن داشت و به همین دلیل صبح 22‌بهمن با مهندس بازرگان قرار ناهار داشتند که دیگر انقلاب پیروز شد و به نتیجه نرسید. بختیار حتی قبل از 22‌بهمن هم به شاه بد و بیراه می‌گفت.

هایزر در چند جای متعدد از کتابش می‌گوید انقلاب ایران نهایتاً از سوی 15 درصد مردم است. این تحلیل از کجا می‌آید؟

این مثل تحلیل سلطنت‌طلبان است که می‌گویند اگر پنج میلیون نفر بیایند حکومت ساقط است. آن زمان هم تصور می‌کردند افراد داخل خیابان هفت میلیون نفر هستند و باقی افراد در خانه و ساکتان را خودشان حساب می‌کردند. این مدلی تحلیل می‌کردند.

وقتی آمریکا تصمیم گرفته بود از شاه حمایت نکند، این مسأله چگونه قابل تحلیل است؟

آن‌ها تمام جوانب را در نظر می‌گرفتند، با اینکه در گوادلوپ گفتند کار شاه تمام است، ولی هایزر را فرستادند. آن برای کار تبلیغاتی بود تا خودشان را تبرئه کنند.

در کتاب آمده که در بحبوحه انقلاب که ایران بحرانی بوده و ارتش هم سردرگم، آمریکا کسی را می‌فرستد تا قرارداد نظامی جدید امضا کند؟ در حالی که ایران پولی نداشته و آمریکا خودش پول چاپ می‌کرده و حقوق ارتش را می‌داده!

خب آمریکا به ایران به‌عنوان قلک نگاه می‌کند، وقتی دهه‌50 درآمد ایران به‌خاطر افزایش قیمت نفت بالا رفت؛ این پول‌ها در صندوقی وارد می‌شد که خرج خرید اسلحه می‌شد و شاه هم پورسانتش را می‌گرفت. افزایش قیمت نفت منفعتی برای مردم نداشت.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار