گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس - مصطفی خدابخشی؛ این روزها شبکه سه سیما در یکی از پرترافیکترین ساعات پخش (۲۰:۴۵ الی ۲۱:۴۰)، مخاطبانش را میهمان سریالی به نام «لحظه گرگ و میش» کرده است. سریالی که از قرار تعریف شده روایتگر روزهای تلخ و شیرین دهه ۶۰ و ۷۰ هجری شمسی است تا تورقی داشته باشد بر رویدادهای آن روزگاران. روزگاری که پیوند خورده با سالهای اول انقلاب و دفاع مقدس است.
فضای کلی سریال «لحظه گرگ و میش» در کنار فضای عاشقانه، رسالت بیان بخشی از تاریخ انقلاب را دارد تا مردم آنچه را که در تاریخ ثبت شده، فراموش نکنند. وظیفه سریالهایی در این سطح، بیان واقعبینانه مطالب با در نظر گرفتن ظرایف تاریخی در قالب داستانی است تا مخاطب پسند و همه گیر شود.
نمونه موفق این نوع از سریالها که قرار است بخشی از فرهنگ غالب و رویدادهای ساری و جاری جامعه را روایت کند، سریال «پدر سالار» است که با نگاهی اجتماعی و فارغ از تحریف تاریخ روزگاری را به تصویر کشید که پدر قدرت بلامنازع خانواده بود. نبود اغراق، نبود تحریف و قابل لمس بودن موضوعات برای مردم، این سریال را در تاریخ تلویزیون ماندگار ساخت؛ اما در سریال پیشروی این روزهای مخاطبان شبکه سه این خصوصیات مشاهده نمیشود.
به نظر میرسد این سریال مانند بسیاری از سریالهای دیگر، به منظور رفع تکلیف تهیه شده و قرار است قصهای اغراقآلود از روابط عاشقانه با تحریف تاریخ را به خورد مخاطب دهد.
همانطور که همه میدانند در سالهای اول انقلاب و خصوصا در دهه 60 خط و خطوط اصلی حرکت فرهنگی جامعه منطبق با اصول اخلاقی و رعایت حریم محرم و نامحرم بود. وصایا و نامههای به جای مانده از شهدا، رزمندگان و اسرا با محوریت این موضوع به رشته تحریر در میآمد و رزمندگان اسوه رعایت اخلاق دینی در روابط اجتماعی بودند.
اما این سریال با ساختارشکنی نه تنها به تحریف بخشی از تاریخ رفتاری جامعه در دهه 60 پرداخته بلکه به نوعی روابط آزاد بین دختر و پسر را به تبلیغ نشسته و مخاطب را با دوگانگی رفتار روبه رو ساخته است. در این سریال یاسمن عاشق حامد، دوست برادرش میشود. یاسمن به دور از چشم خانواده با حامد به تفریح و گشت و گذار میپردازد و در خواب و خیال لباس عروسی برای خود میدوزد. حامد که از فرنگ آمده بدون اطلاع خانواده دختر، از وی به صورت ضمنی خواستگاری میکند و داستان تا آنجا پیش میرود که حامد راهی جبهه میشود.
یاسمن دیوانهوار منتظر خبری از حامد است در حالی که یکی از برادرهایش در همان تاریخ در جبهه شهید شده و یکی دیگر به فیض جانبازی نائل میآید.
یاسمن از این 2 رویداد خم به ابرو نمیآورد و حتی در سکانسی میگوید برای عشق باید رو در روی خانواده ایستاد؛ اما جنون دوری از عشق و نهایتا خبر شهادت حامد او را به سمت افسردگی میکشاند.
سوال در مورد این سریال و سکانسهای بیمغز آن این است که آیا واقعا در آن برهه از زمان تا به این میزان روابط آزاد بین افراد حاکم بود که میتوانستند به دور از چشم خانواده برای آینده خود تصمیم بگیرند؟ یقینا پاسخ به این سوال منفی است.
این فیلم را با ذائقه دهه 90 ساخته و لباس دهه 60 به تنش کردهاند تا بی قوارگی آن و عاریه بودنش بیش از پیش در ذوق مخاطب بزند.
شاید مدیران سیما خصوصا مدیران شبکه سه رسالتشان را فراموش کردهاند و باید به آنها یادآور شد که رعایت اصول اخلاقی در روابط بین محرم و نامحرم از ابتداییترین وظایف رسانه ملی است. جذب مخاطب با هر ابزاری زیبنده این رسانه نیست و باید فرقی بین این سریال و آن سریال ترک باشد.
باید توجه داشت استفاده از مفهوم دفاع مقدس مجوزی نیست برای هرگونه سناریونویسی. سناریویی که در ژانر دفاع مقدس به رشته تحریر در میآیند میبایست کاملا منطبق با واقعیات باشد تا مخاطب بر سر دوراهی درستی و غلطی موضوع گرفتار نشود. یقینا با دیدن این سریال و توجه به نقشهای تعریف شده در آن نمیتوان به پایبندی به ارزشها در دهه 60 رسید. پسر جوانی که بدون توجه به خلوتی تاریکخانه خود را به عشقش میرساند و دختری که بدون رعایت ابتداییترین مطالبات هر خانوادهای چه در دهه 60 و چه در زمان حاضر اقدام به برقراری ارتباط با فردی میکند، نمیتوانند پرچمداران اخلاق در سریال سازی تلویزیون ملی و اسلامی ما باشند.
انتهای پیام/