به بهانه سومین سالگرد شهادت شهید تهرانی مقدم

اسطوره‌ای که جولانگهش مرز ناممکن‌ها بود

«متقین، مشی شان تواضع است». حاج حسن هم همین طور بود. متواضع بود به تمام معنا. ذره‌ای غرور نداشت این مرد. همه‌اش خاکساری و فروتنی بود که متقین را با غرور و ریا نسبتی نیست.
کد خبر: ۳۳۳۳۳
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۲ - 10November 2014

اسطوره‌ای که جولانگهش مرز ناممکن‌ها بود

سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس: شهید حاج حسن تهرانی مقدم نیاز به معرفی بیشتر ندارد. در معرفی این سردار پر آوازه همین بس که مقام عظمای ولایت ایشان را «سردار عالی­قدر، دانشمند برجسته و پارسای بی ادعا » نامیدند. سردار تهرانی مقدم سالها در میان ما گمنام و بی نام و نشان به دور از هیاهوهای رایج زندگی کرد و پس از سالها مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر، با شهادت غرور آفرینش مشهور خوبان عالم شد. به بهانه سومین سالگرد شهادت غریبانه او فرازهای از سیره عملی آن مجاهد پرآوازه را می خوانیم.

*****
محبوب قلبها

اسمش «حسن» بود و خلقش هم حسن. اخلاق محمدی داشت با سیمایی گشاده و متبسم. هیچگاه خنده از لبانش دور نمی شد. حتی در سخت ترین شرایط.  ضمیری پاک و روشن داشت. به خاطر صمیمیت و خلق و خوی حمیده اش بود که خیلی ها پروانه وار دوستش داشتند. دوست داشتنی و محبوب قلبها بود. از بس با زیر دستانش مهربانانه و صمیمی رفتار می کرد که نیروهای تحت امرش "برادرانه" دوستش داشتند و مثل پروانه دور وجودش می چرخیدند.

مجذوب ولایت

ارادت و علاقه اش به ائمه و اهل بیت (ع) زبان زد خاص و عام بود. محبت عجیبی به بی بی دو عالم، حضرت فاطمه (س) داشت. مجذوب و شیفته بی چون و چرای ولایت بود به تمام معنا. برای برگزاری مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان امام حسین (ع) اهتمام ویژه ای داشت. در ایام محرم و فاطمیه در منزلش خمیه عزا برپا می کرد و به سوگ و ماتم می نشست. برای عزاداری خانم فاطمه زهرا (ع) سنگ تمام می گذاشت.

مرد کریم

حاج حسن بخشنده بود و کریم. به مولای خود امام حسن اقتدا کرده بود. یک خیریه بی نام و نشان داشت که علی وار دست درماندگان و بیچارگان را می گرفت و به آنها که بارشان افتاده بود، بی منت می بخشید. هر نیازمندی که به خیریه او مراجعه می کرد، در حد وسع کمک می کرد و دست خالی بر نمی گرداند. مشکل درمان بیماران نیازمند را حل می کرد. برای خیلی از نیازمندان مقرری ماهانه می داد. مثل مولایش علی (ع) دستگیر ضعفا بود.

زمزمه های عاشقانه

می گفت: «نماز نور چشم من است» به اقامه نماز در اول وقت تعصب خاصی داشت. همچنین به تعقیبات و مستحبات نماز اهمیت زیادی قائل بود. حاج حسن اهل نیایش و دعا بود. علاقه و تقید خاصی به زیارت عاشورا و دعای سمات داشت. خیلی وقتها زیارت عاشورا را با سوز و گداز خاصی زمزمه می کرد. ارادت عجیبی به سیدالشهدا(ع)  داشت. حاج حسن این ادعا را با شهادت حسین گونه اش ثابت کرد و به آرزوی دیرینه اش رسید.

مرد خاکی

«متقین، مشی شان تواضع است». حاج حسن هم همین طور بود. متواضع بود به تمام معنا. ذره ای غرور نداشت این مرد. همه اش خاکساری و فروتنی بود که متقین را با غرور و ریا نسبتی نیست. هرگاه پروژه هایش به ثمر می نشست و گُل می کرد، پیش از هر کاری، خاشعانه و ملتمسانه دو رکعت نماز می خواند و سجده شکر به جای می آورد. هیچگاه غرور حریف این "مرد خاکی" نشد از بس که بی ریا بود .

پبمب انرژی

مشغله های فکری و کاری اش بسیار زیاد بود اما اینها باعث نمی شد که از علاقه های شخصی اش غافل باشد. حاج حسن اهل ورزش بود. به کوهنوردی علاقه خاصی داشت و به صورت حرفه ای آن را دنبال می کرد. قله های زیادی را مقتدرانه فتح کرده بود. در بین گروه کوهنوردی به "بمب انرژی" معروف بود. هرگاه اعضای گروه احساس خستگی می کردند، حاج حسن با یک تکبیر یا صلوات یا با ذکر «یا علی»، همه گروه را رایگان شارژ می کرد.

به خاطر فاطمه !

وقتی به اتفاق بچه های بسیج و سپاه پرچم یا فاطمه الزهرا (ع) را بر فراز قله باشکوه دماوند به اهتزاز درآورد؛ گفتند: حالا که شما اینکار بزرگ را انجام دادید و رکورد زدید، اجازه بدهید نام شما در کتاب گینس ثبت شود. حاج حسن لبخند معناداری زد و گفت: « من می خواستم نام خانم فاطمه الزهرا (ع) در بلندترین قله ایران به اهتزاز در آید و این افتخار برای ما باشد. ما به گینس کاری نداریم.» گفتم که حاج حسن دنبال اسم و رسم نبود چه به رسد به ثبت نامش در گینس.

اسطوره تاریخ ساز

همت و اراده اش نظیر نداشت.«یک کوه اراده بود. هیچ کاری را نشدنی نمی دانست. با ارده ای که داشت، همه موانع را برطرف می کرد» . «هر گاه پروژه ای را در زمینه موشکی شروع می کرد تا رسیدن به نتیجه نهایی، دست از کار و تلاش نمی کشید». « ذهنی خلاق و نوآور داشت. همواره در مرز ناممکن ها حرکت می کرد و هدف های بزرگ را دنبال می کرد. همه چیز برای او دست یافتنی بود». به قول همرزمش: «او یک اسطوره تاریخ ساز و خورشید بی غروب در عرصه جهاد و دفاع بود.»

پدر موشکی ایران

وقتی به عنوان اولین فرمانده توپخانه سپاه معرفی شد، سپاه نه توپ داشت و نه توپخانه برخی از دوستان به شوخی به حاج حسن گفتند: « با کدام امکانات می خواهید در این پست فعالیت کنید. نه توپی هست و نه توپخانه ای!». حاج حسن امیدوارانه به سمت نیروهای دشمن اشاره کرد و گفت:« توپخانه ما آن طرف است». در سایه توکل و ایمان قوی و با توپهای غنیمتی دشمن، هسته اولیه توپخانه سپاه را تشکیل داد و همین طور با دستهای خالی واحد موشکی سپاه را راه اندازی کرد و به «پدر موشکی ایران» لقب گرفت.

سرو بی سر

پی «نام و نشان» نبود. این طور چیزها کامش را تلخ می کرد. حاجی پی «شراب» دیگری بود تا کام دلش را برای همیشه شیرین کند. جویای شهد شیرین شهادت بود. بس که سالها از قافله شهدا جا مانده بود، بیقرار بود. وقتی بربالای پیکر همرزم شهیدش حاج احمد کاظمی حاضر شد پشت تریبون رفت و بی مقدمه گفت: «حاج احمد! ما شما را رها نخواهیم کرد و حتی تا بهشت هم دنبالتان خواهیم آمد». حاج حسن عاقبت به قول خود عمل کرد و چونان سرور و سید شهیدان ، با فرق خونین به دیدار معبود شتافت و آسمانی شد.

به قلم: محمد علی عباسی اقدم

نظر شما
پربیننده ها