به گزارش دفاع پرس، غلام عسکر کریمیان فرمانده سپاه عاشورا در 17 سالگی خود را به جبهههای جنگ رسانده و در 19 سالگی به اسارت درآمده بود. او از جمله رزمندگانی بود که رزم خود را از خطه کردستان آغاز کرد و در جبهههای جنوب به اسارت درآمد. سفرمان به تبریز فرصتی فراهم آورد تا با این رزمنده و آزاده دفاع مقدس به گفتوگو بنشینیم که آنچه در پی میآید، ماحصل این گفتوگوست.
در ابتدا مایلیم از اولین حضورتان در عرصه جنگ سخت و جهاد با دشمن بعثی بفرمایید.
اولین حضور من در سن 17 سالگی و مربوط به مناطق عملیاتی کردستان است. آن زمان ضد انقلاب و کومله در کردستان فعالیتهایی علیه کشور انجام میدادند و منطقه را ناامن کرده بودند.
خوب به خاطر دارم گاهی اوقات پیش میآمد که روزها جاده دست نیروهای ما بود و شبها دست ضد انقلاب. به محض اینکه در جادهها تأمین میگذاشتیم و به سمت مقر حرکت میکردیم، از پشتبام خانهها با آرپیجی پایگاهها و جاده را میزدند. پایگاههای ما تهدیدی هم برای عراقیها محسوب میشد. بچهها روزهای سختی را در کردستان و آذربایجانغربی سپری کردند. من بعدها به جبهههای جنوب رفتم و همان جا هم اسیر شدم.
چطور شد که به جبهههای جنوب رفتید؟
من به همراه شهید طهماسبی از منطقه 5 سپاه پاسداران به جبهههای جنوب اعزام شدیم تا پرسنل تیپ عاشورا را تشکیل دهیم. آن روزها عملیات بیتالمقدس تازه تمام شده و تیپ عاشورا رسماً تشکیل شده بود. شهید آقا مهدی باکری هم فرمانده تیپ تازه تأسیس عاشورا بود. ما هم مسئول تشکیل پرسنلی تیپ بودیم. عملیات رمضان اولین عملیاتی بود که من در آن حاضر بودم. در همین عملیات مجروح شدم. بعد در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر 1 شرکت کردم. مسئولیتم مربی آموزشی پادگان شهید پیرزاده بودم. در نهایت در عملیات خیبر در منطقه طلائیه مجروح شدم و در همین عملیات به اسارت در آمدم. آن زمان 19 سال داشتم. هفت سال اسیر بودم. 26 ساله بودم که از اسارت بعثیون آزاد شدم و سال 1369 به ایران بازگشتیم.
از نحوه اسارتتان برایمان بگویید.
قرار بود تا در منطقه طلائیه دو گردان از لشکر عاشورا عمل کنند و یک عملیات نفوذی انجام بدهند. آقا مهدی باکری شب عملیات خیبر با نیروها اتمامحجت کرد و گفت: اگر مشکلی دارید، به عملیات نروید. عدهای اعتراض کردند که چرا آقا مهدی این حرف را میزند؟!
من مسئول اطلاعات عملیات گردان حضرت علیاکبر بودم، گردان ما برای شهادت رفت. من در خط جلوی گردان بودم. پس از درگیری موقعیتمان در جزایر مجنونشمالی و جنوبی تثبیت شد.
من در این عملیات مجروح شدم. تصور هر چیزی را داشتم، غیر از اسارت. اما به جایی رسیدیم که نیروهای عراقی به بچههای مجروح به اسارت درآمده، تیر خلاصی میزدند. من از نیروهای اطلاعات عملیات بودم. برای اینکه قطبنمای همراهم به غنیمت دست نیروهای عراقی نیفتد آن را شکستم.
وقتی بالای سر من آمدند تا تیر خلاصی بزنند، چشم افسر عراقی به جلد قطبنما روی کمربندم افتاد. افسر عراقی متوجه شد که من مسئولیتی در گردان دارم. برای همین اشاره کرد که به من تیر خلاصی نزنند و من را برای بازجویی بردند.
تنها یک قاب قطبنما، باعث شد که ما از شهادت و پیوستن به رفقایمان جا بمانیم و متأسفانه ما بمانیم و اسارت.
تلخترین خاطره شما از دوران اسارت چیست؟
فوت امامخمینی (ره ) کمر بچهها را شکست. این در حالی بود که دشمن خوشحالی میکرد. اما وقتی نیروهای اسلام و رزمندگان عملیات میکردند و به فتح و پیروزی دست پیدا میکردند ما خوشحال میشدیم.
مسرور بودیم که دندان این مار سمی، صدام حسین را کشیدند. اما عراقیها تا میتوانستند اجازه نمیدادند که اخبار را گوش کنیم یا متوجه جریانات و پیشروی نیروهای اسلام بشویم. خبر قطعنامه هم برایمان تلخ بود. وقتی امام و ولایت ما جام زهر را نوشیدند، از نظر من حقیر خبر خوشی نبود. ما انتظار داشتیم موشکهای آرپیجی بچهها درهای اردوگاه را باز کند. برای ما سخت بود. اما از آنجایی که پیرو ولایت بوده و همه بچهها ولایتپذیر مولایشان امامخمینی(ره) بوده و هستند، قطعنامه را پذیرفتند، ما هم سکوت کردیم و قبول کردیم.
سردار، مراسم مذهبی در دوران اسارت، به ویژه مراسم ایام سوگواری ابا عبدالله الحسین (ع) چطور برگزار میشد؟!
دوران اسارت سراسر خاطره است. بحث مراسم مذهبی مانند محرم در بین اسرا بسیار مطرح بود. عراقیها تا آنجا که میتوانستند با برگزاری این گونه مراسم برخورد میکردند. در ایام محرم، زیارت عاشورا میخواندیم و روضهخوانی میکردیم. بچهها نگهبانی میدادند و مراسم را با شور و حال خاصی در همان اسارت برگزار میکردیم.
سال دوم اسارت بود که خیلی شدیدتر وارد عمل شدند. خوب به خاطر دارم که سه روز بعد عاشورا واکسنی به بچهها زدند که آنها را دچار تب شدید کرد و بیحال میشدند. با این کار میخواستند مانع عزاداری بچهها شوند. خواستند با واکسنها مراسم ابا عبداللهالحسین را خنثی کنند.
ما در هفته آغاز دفاع مقدس، تشکیل بسیج، دهه فجر و ماه رمضان برنامههای خوبی داشتیم. دعای ندبه و دعای کمیل و دعای توسل هم تا آنجا که امکان داشت با شکوه خاصی برگزار میشد.
آیا میتوان گفت که جهاد و مبارزه با کفار در جبهههای غرب و جنوب بر گرفته از نهضت حسینی اباعبداللهالحسین (ع) در کربلا بود؟!
بله من معتقد هستم جنس انقلاب ما و دفاع مقدس ما برگرفته از فرهنگ عاشوراست؛ فرهنگی که هر لحظهاش بیداری نهضت حسینی است.
امام حسین (ع)، براساس تکلیفش وارد کارزار نینوا شد. ما و همه رزمندگان و تربیتیافتگان مکتب حماسی حسین (ع) هم احساس کردیم که باید تکلیف خود را در راه اعتلای اسلام انجام دهیم و انجامش دادیم. اگر میخواستیم بنشینیم و تنها فکر کنیم که باید دکتر شویم، مهندس شویم و... دیگر خاکی برای زندگی نمیماند. دست تعدی و تجاوز و چپاولشان بر همه داشتههایمان دراز میشد و ما رفتیم تا از اسلام و قرآن و خاک و ناموسمان دفاع کنیم.
به جرئت میتوان گفت که شور حسینی بود که نیروها را به دانشگاه انسانسازی جبههها کشاند. جبهه واقعاً یک کارخانه انسانسازی بود. سنگری و جهادی که هیچ کدام یک از بچهها از روی احساسات در آن میدان حاضر نشدند بلکه از آنچه در هیئتهای حسینی و مکتب ابا عبدالله آموخته بودند برای دفاع از ارزشهای کشورشان هزینه کرد وبه میدان نبرد آمدند.
سردار، مایلیم از نقش سپاه عاشورا در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و انتقال ارزشهایی که به فرموده امام خامنهای، زنده نگه داشتنشان کمتر از شهادت نیست، برایمان بگویید.
ما برای مهندسی دفاع مقدس و انتقال فرهنگ ایثار و شهادت درکشور چند راهکار را اجرایی نمودیم ودر سپاه عاشورا همواره بر ضرورت انتقال فرهنگ ایثار وشهادت به نسل جوان تمام تلاش خود را انجام دادیم.
بهرغم مشکلاتی که در این مسیر وجود داشته و دارد، عقبنشینی نکردهایم. در این مسیر هم عمدهترین فعالیت بر عهده مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس بسیج و سپاه است.
چندی پیش رو نمایی از آلبوم غواصان سپاه عاشورا را برگزار کردیم. پیشتر هم کتابهایی درباره دفاع مقدس و شهدا به چاپ رسید که هم در زمینه تحلیلی به جنگ و دفاع مقدس میپردازد و هم در مورد عملیاتها، تاکتیکهای نبرد و مانورها مطالبی را در اختیار مخاطبان قرار داده است. از دیگر اقدامات ما، برگزاری یادوارههای شهدا در استان است. به فرموده امام خامنهای: «زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.»
امام حسین (ع) تکلیفی داشتند و آن را به منصه ظهور رساندند و در ادامه حضرت زینب (س) پیام امام حسین(ع) را به همه رساندند. «سر نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود. کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود.» بحق اگر ایشان نبودند، خون شهدا پایمال میشد.
آنچه در ارائه فرهنگ ایثار وشهادت باید بدان توجه داشت، این است که از شهدا اسطورههای دستنیافتنی نسازیم. شهدا انسانهایی زمینی بودند که اخلاص، ولایتمداری و حسینی بودنشان آنها را به مقام شهادت رسانید.
امام فرموده بودند که ما در جنگ تنها با عراق مبارزه نمیکردیم، بلکه با تمام دنیا در جنگ بودیم. از چندین کشور اسیر داشتیم وکشورهای زیادی به طورمستقیم و غیرمستقیم با ما در جنگ بودند. ایستادگی نیروهای اسلام در برابر تمام کفر، کفری که تا بن دندان مسلح بود، ما را به پیروزی رساند.
منبع: جوان