به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، دفاع مقدس،گنجی مدفون شده در خاکهای گرم و تفتیده ای است که از دلش خون میجوشد و آدم هایی را به خود جذب میکند که قصه شان شنیدنی ست.
«ابوذر خلیلی» اهل فرح آباد ساری جوانی شوخ طبع که به گفته خودش با این قیافه خشن و سر و وضع ظاهری در بین دوستان به ابوعزرائیل یکی از فرماندهان مبارزی که به کابوس داعشیها شهرت دارد اما ورژن ایرانی اش معروف است یکی از همان آدمهایی است که حالا زائر و مهمان شهدا شد. با تیپ به ظاهر لات مسلک، با مرام خاص خودش اما یک چیز ابوذر را به مناطق عملیاتی جنوب و بازدید از یادمان شلمچه کشاند: «آمده ام برای تماشا، آمده ام ببینم شهدا چه کاری کردند، شهدا چه خصوصیاتی داشتند که به اینجا رسیدند.»
سندها پر از حرفهایی هستند که باید خوانده شود. هر کسی با لهجه خودش سندی به نام هشت سال جنگ تحمیلی را بخواند به یک نقطه مشترک میرسد و آن گنجی بزرگ و البته پنهانی است که برای استخراجش جاده ای به وسعت راهیان نور توسط شهدا کشیده شد تا ابوذرها بیایند و از این گنج بهره ببرند. گنجی که ابوذر آن را در شلمچه دید: «از چهارده سالگی پایم به هیئت رهروان شهدا که شهید سید مجتبی علمدار مسئول آن بود، باز شد.
در دوران نوجوانی وقتی میشنیدم همیشه آقا سید مجتبی درباره شلمچه میگفت که بوی چادر خاکی حضرت زهرا (س) میدهد، درک نمیکردم.حالا که به شلمچه آمدم یاد حرفهای آقا سید مجتبی افتادم و بعد از 25 سال حرف های آن روز آقا سید را من امروز در شلمچه از نزدیک دیده ام.»
ابوذر در رشته تربیت بدنی دارای مدرک کارشناسی است، 10 سال پای پیاده در مراسم اربعین شرکت میکند و هر بار هم از مسیر شلمچه به کربلا میرود: «اگر یک سال به کربلا نروم دق میکنم اصلا آدمی که یک بار کربلا برود دیگر روی پای خودش بند نیست. وقتی از شلمچه به کربلا میرفتم هیچ وقت فکرش را نمیکردم که از کدام منطقه دارم به کربلا میروم. امروز که از نزدیک دیدم فوج فوج زائران شهدا به شلمچه میآیند به راز این منطقه پی بردم. این جا بهترین جاست و حتماً برنامه ریزی میکنم تا سال آینده بچه محلهای خودم را به این مناطق بیاورم.»
جاذبه خاک دل این زائر شهدا را چنان به حیرت وا داشته که وقتی جوانانی را میبیند در اینجا بی مزد و منت به زائران شهدا خدمت می کنند با یقین می گوید: «جوانی کم سن و سال که شاید در خانه خودش یک سری کارها را انجام ندهد اما اینجا میآید و در خدمت زائر است و این چیزی جز عنایت شهدا نمیتواند باشد. شهدا دل های این جوانان را تسخیر کردند مثل مراسم اربعین، کودکی را می بینید همه داشتههایش یک شیشه عطر است یا یک بسته دستمال کاغذی، با همه اشتیاق آن را تقدیم زائرهای اباعبدالله میکند. در این جا هم جوانان هر چه در طبق اخلاص دارند برای زائران شهدا میگذارند. این ها همه دستاورد انقلاب است و نباید گذاشت این ظرفیت عظیم فقط در فصل راهیان نور خلاصه شود.»
از زیر زبان ابوذر حرف کشیدن سخت است گاهی در میان حرف هایش از خدمت به مردم در هفتاد روزی که در اربعین بود می گوید اما باز حرفش را قورت میدهد، با شوخی و خنده و با گفتن مهم نیست حالا، حرفش را عوض میکند: «در منطقه اشخاص مختلف با تیپهای مختلف میآیند و اتفاقاً یک بار جلوی ما را هم در منطقه گرفتند و گفتند ماشین و صاحبش. یعنی تیپ و ظاهرم با ماشینم مثل هم هست اما وقتی برگه ورود را نشان دادم آن وقت با استقبال از ما پذیرایی کردند و میگفتند ابوعزرائیل آمد همان که در دل داعشیها رعب و وحشت ایجاد میکند.»
انتهای پیام/