به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از کارگزاران سازندگی، در دوران غروب جنگ سرد و طلوع نظم جدید جهانی برآمده از آن، که اغلب با نام «هژمونی لیبرال» نامیده میشود، کمتر اندیشمندی را میتوان یافت که افول این نظم را در زمانی بسیار کم، پیشبینی کرده باشد. اتحادیه اروپا همواره یکی از ستونهای این نظم جهانی محسوب شده است. کشورهایی که قسمتی از حاکمیت خود را براساس توافق انجام شده، به نهادی بالاتر داده و به نوعی، همگرایی مد نظر آرمانگرایان را در عمل نیز به تجربه نشسته بودند، اما کسی فکرش را نیز نمیکرد که موج برآمده از پوپولیسم بتواند در عرض مدت کوتاهی، این همگرایی را به یکی از چالشبرانگیزترین و جدیترین مشکلات کشورهای عضو این اتحادیه تبدیل کند.
پوپولیسم نه امری جدید است و نه به یکباره از چراغ جادوی جهان بیرون گریخته بلکه قدمتی به طول تاریخ دارد که هر از چندگاهی با موجی آمده، تحولاتی را ایجاد کرده و پس از چندی نیز از مدار سیاسی کشورهای توسعهیافته، خارج میشود. موج جدید، اما با تجربیات پیشین متفاوت است چراکه اینبار، هژمون نیز به طرفداری از آن پرداخته و در حال تضعیف روابط فراآتلانتیکی و ارزشها و اصول برآمده از نظم جهانی لیبرال است و همین امر باعث خواهد شد تا این موج پوپولیسم، مخربتر از اسلاف خود عمل کند. سوال این است که آینده اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۹ به کدام سمت و سو خواهد رفت؟
بهیموت پوپولیسم در قاره سبز
اگر مدتی نه چندان طولانی، به عقب بازگردیم، پوپولیسم در اتحادیه اروپا را برای مدتی سرکوب شده و به حاشیه رفته خواهیم یافت. جان هنلی، تحلیلگر مسائل اروپا، معتقد است که از اواخر قرن کنونی، پوپولیسم ظهور دوبارهای را در اروپا داشته است و در همین راستا نیز در برخی از کشورهای اروپایی، رای مردم به احزاب پوپولیسم و راستگرا از هفت درصد به بیش از ۲۵ درصد افزایش داشته است. این در حالی است که به گزارش روزنامه گاردین، در سال ۱۹۹۸ تنها دو کشور سوئیس و اسلواکی دارای حکومتهای پوپولیستی بودند و تنها در عرض دو دهه، ۹ کشور دیگر در اروپا به این لیست افزوده شدند و دلیل این گسترش را نیز باید در مسائل چندی از جمله جهانیشدن، مهاجرت، شبکههای اجتماعی، رکود و... مشاهده کرد. بسیاری از تحلیلگران مسائل اجتماعی و سیاسی بر این باور هستند که ریشه اصلی پوپولیسم اروپایی را باید در موج مهاجرت به این قاره و تبعات ناشی از آن در جامعه دانست. اگرچه این نظر تا حد زیادی قابل پذیرش و اثبات است، اما برخی از تحلیلگران معتقد هستند که این تمام مساله نیست. مارتین مستریک، استاد دانشگاه پراگ، در مقالهای معتقد است که یکی از نمونههای نقض این نظر را باید در گسترش پوپولیسم در کشور چک دانست.
او در ادامه مطرح کرده است که جمهوری چک، یکی از پیشرفتهترین و موفقترین نمونههای کشورهای اروپایی در دوران پساکمونیسم بود و تقریبا نه تنها هیچ موج مهاجرتی در آن شکل نگرفته بود بلکه از نظر اجتماعی و اقتصادی نیز در وضعیت بسیار خوبی قرار داشت، اما با این حال مردم آن نارضایتی زیادی از وضعیت موجود داشته و همین امر باعث شد احزاب پوپولیست در این کشور در انتخابات ۲۰۱۵، بیش از ۴۰ درصد آراء را کسب کنند و افزایشی بیش از ۳۰ درصد، داشته باشند. مستریک معتقد است که بخشی از ظهور پوپولیسم جدید با موج مهاجرت در ارتباط است، اما بخش دیگری از آن، مانند آن چیزی که در جمهوری چک اتفاق افتاده است، واکنش ذهنی-هویتی شهروندان یک جامعه نسبت به مدل حکومت موجود بوده است ولو اینکه شرایط بد یا برهمخوردگی بافت فرهنگی-هویتی و اقتصادی نیز در آن رخ نداده باشد. بدینترتیب گسترش موج جدید پوپولیسم در کشورهای عضو اتحادیه اروپا را میتوان با تلفیق نظراتی که برپایه مسائل مادی و بحرانهایی نظیر موج مهاجرت و رکود اقتصادی با نظرات تحلیلگرانی مانند مستریک، توضیح و تحلیل کرد. ظهور و به قدرت رسیدن افرادی مانند متیو سالوینی در ایتالیا، ویکتور اوربان در مجارستان، افزایش محبوبیت احزاب راست افراطی در آلمان، فرانسه، لهستان، اتریش، اسلوونی، سوئد و ... و همچنین ظهور گرایشاتی که به دنبال جدایی از اتحادیه اروپا و فاصله گرفتن از مبانی و اصول تشکیلدهنده آن هستند، مانند برگزیت در بریتانیا، همگی در این زمره جای میگیرند.
از سوی دیگر، تفاوت این موج از پوپولیسم با نمونههای پیشین آن، در حمایت آمریکا از دولتها و احزاب راست افراطی در بسیاری از نقاط جهان، بالاخص کشورهای اروپایی و افول نظم جهانی لیبرال، نهفته است. موسسه بروکینگز در مقالهای عنوان کرده است که اگر به دنبال نابودی نظم لیبرال جهان هستیم، ریاستجمهوری ترامپ بر آمریکا رمز پیروزی در این فروپاشی است چراکه ضربات او به نظم لیبرال بسیار بیشتر از افرادی مانند پوتین و شیجینپینگ بوده است که در نهایت نیز به افول نظم لیبرال انجامیده است. از سوی دیگر بسیاری از نظریهپردازان روابط بینالملل نیز بر این باور هستند که نظم لیبرال جهان در حال فروپاشی وگذار به نظم نوینی است. گراهام آلیسون، استاد دانشگاه هاروارد، در مقالهای در مجله فارین پالسی بر این باور است که نظریات افرادی مانند فرانسیس فوکویاما مبنی بر «پایان تاریخ» توهمی بیش نبوده است و امروز میتوان موج پوپولیسم و ملیگرایی کشورهای اروپایی را دلیلی بر افول نظم لیبرال جهانی و لزوم ساخت نظمی دیگر منطبق با شرایط جهانی دانست.
جان مرشایمر، نظریهپرداز شهیر رئالیسم در روابط بینالملل، نیز در کتاب جدید خود با عنوان «توهم بزرگ» بر این باور است که «هژمونی لیبرال از ابتدا محتوم به سقوط بود، همینطور هم شد. این استراتژی به سیاستهایی میانجامد که کشورها را به سوی ملیگرایی و واقعگرایی سوق میدهد که در نهایت تاثیری را بیش از لیبرالیسم بر سیاست بینالملل میگذارد». مجله بلومبرگ نیز در مقالهای به بررسی افزایش پوپولیسم در اروپا و حمایت ترامپ از این جریان پرداخته و معتقد است که ترامپ در راستای تضعیف روابط فراآتلانتیکی و برهمزدن ستونهای نظم جهانی، از جریانهای راستگرا و پوپولیسم در این کشورها، مانند اوربان در اتحادیه اروپا، بولسونارو در برزیل و جلیقه زردها در فرانسه، حمایت میکند که همین امر باعث افزایش قدرت این جریانات شده است.
طالع نحس فروپاشی؟
توضیح وضعیت حال اتحادیه اروپا ما را مجبور میکند که شمایی کلی از آینده این اتحادیه را نیز تصویر کنیم. در رابطه با آینده اتحادیه اروپا در دوران گسترش و محبوبیت پوپولیسم نظرات گوناگونی از سوی تحلیلگران مطرح شده است. استفان پاپ، تحلیلگر مسائل اروپا، بر این باور است که سال ۲۰۱۹، پوپولیستهای اروپا قدرتی بیش از سال ۲۰۱۸ را به دست آورده و مردم نیز گرایش بیشتری به این افراد و احزاب نشان خواهند داد و بنیانهای سنتی نظم موجود در این اتحادیه مورد چالشهای بیشتر و جدیتر قرار خواهد گرفت. مجله فوربز نیز در مقالهای عنوان کرده است که روندهای داخلی اقتصادی و سیاسی سه کشور قدرتمند اتحادیه اروپا (فرانسه، آلمان و بریتانیا)، نشاندهنده این مساله است که در سال ۲۰۱۹، چالش بزرگ پوپولیسم و فاصلهگرفتن مردم از احزاب سنتی شدت بیشتری پیدا خواهد کرد و تنها در صورتی که احزاب سنتی بتوانند بر این پوپولیستها و راستهای افراطی فائق آمده و در گام بعدی نیز بتوانند پوپولیستهای پارلمان اروپا را شکست دهند، میتوانند نظم پیشین اتحادیه را حفظ کنند وگرنه محتوم به شکست و فروپاشی اتحاد پیشین خواهند بود. تمام تحلیلگران، اما به این بدبینی نبوده و برخی از آنان این مساله را تا بدین حد خطرناک نمیدانند.
توماس والاس، مدیر بخش اروپای موسسه کارنگی، معتقد است که امروز در اتحادیه اروپا جنگ میان لیبرالها و غیرلیبرالها آغاز شده که میتوان از آن با عنوان جنگ میان شرق و غرب اروپا با یکدیگر نام برد و این موضوع بر انتخابات پارلمان اروپا تاثیر بسزایی خواهد گذاشت، اما این مساله منجر به جدایی کشورها از این اتحادیه نخواهد شد و این موج پوپولیسم نیز مانند دیگر چالشهای اتحادیه اروپا، حل و آثار آن ترمیم خواهد شد.
میتوان عنوان کرد که اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۹ نیز شاهد افزایش محبوبیت و قدرت احزاب راست افراطی و پوپولیستها خواهد بود و احتمال زیادی وجود دارد که پارلمان این کشور نیز در انتخابات پیش روی، به دست پوپولیستها افتد، که در این صورت بسیاری از قوانین و مقرراتی که سالها به عنوان اساس اتحادیه اروپا محسوب میشدند تغییر خواهد کرد. اما تجربه برگزیت نشان داده است که جدایی از اتحادیه اروپا آنقدرها هم که آسان به نظر میرسید نیست، ولی شکافهای کشورهای عضو این اتحادیه از یک سو و شکافهای ایجاد شده در روابط فراآتلانتیکی از سوی دیگر، اگر در کنار افول و جایگزینی احتمالی نظم جهانی لیبرال با مدلی دیگر، قرار گیرد تصویری چندان خوشایند را ترسیم نخواهد کرد. اتحادیه اروپا ممکن است از نظر ماهوی، اصولی و ارزشی دچار فروپاشی و شکافهای عمیق شود، کمااینکه امروز نیز تا حدی در حال تجربه چنین وضعیتی است، اما اگر فروپاشی کامل اتحادیه اروپا را در آینده نزدیک مد نظر داشته باشیم، حداقل به تاسی از تحلیلگران مسائل اروپا، وقوع چنین احتمالی بسیار بعید به نظر میرسد. چیزی که میتوان در این برهه زمانی با احتمال نه چندان کمی مطرح کرد آن است که اروپای سال ۲۰۱۹، حداقل در میان جوامع آن، اتحادیه پوپولیستها خواهد بود.
انتهای پیام/ 112