به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از دیپلماسی ایرانی، برای رصد خروج آمریکا از برجام باید یک سری نکات را مد نظر داشت تا دریافت چرا دولت دونالد ترامپ چنین کاری کرد. اولا، آن چیزی به نظر میآید این است که برای دونالد ترامپ مهم است که قدرت و قدرتنمایی آمریکا را به جایگاه خودش بازگرداند. از نظر او و مکتب رئالیسم امریکا، قدرت نمایی آمریکا در دوران باراک اوباما خیلی ضعیف و کم شده بود و از این بابت این جریان سیاسی آمریکا با اوباما مشکل اساسی داشت. این نوع قدرتنمایی آمریکا به معنای نوعی بیداری جدید رئالیسم در سیاست خارجی امریکاست. به این معنا که اقتدار آمریکا از طریق اعمال زور و سیاستهای نمایشی قدرت یکجانبه آمریکا به نمایش گذاشته میشود.
این جریان سیاسی با سیاستهای چندجانبه اساسا مشکل دارد و تعریف خود را برای سیاستهای چند جانبه دارد، که کیفیت آن با آن چه از سیاست چندجانبه گرایی تعریف میشود، متفاوت است. این جریان که در حال حاضر در آمریکا و در کاخ سفید بر سر کار است، میگوید از دیدگاه خود یکجانبه عمل نمیکند، اما ائتلافی که ایجاد میکند ائتلافی است که آمریکا را در صدر آن قرار میدهد و منافع خود را تعیین کننده منافع دیگر اعضای ائتلاف تعریف میکند. این نکات برای درک بهتر از دلیل خروج ترامپ از برجام بسیار مهم است.
نشانههای بسیاری وجود دارد که نشان میدهد دونالد ترامپ این سیاست را دنبال میکند و تنها هم مربوط به ایران نیست بلکه شاهدیم که او از همه قراردادهای چندجانبه دیگر هم خارج شده است.
نکته دیگری که در این میان مهم است و باید به آن توجه کرد، ویژگی کنش سیاسی دونالد ترامپ است. او ممکن است تهدیدها و صحبتهای تحریک آمیزی علیه افرادی کند، اما ناگهان روز بعد از همان افرادی که مورد تهدیدشان قرار میداد قدردانی کند. مثلا شاهد همین رفتار در مورد رهبر کره شمالی بودیم. یا یک بار در توئیتی نوشت که "شک ندارد حسن روحانی آدمی داشتنی است. " این به آن معنا مهم است که اگر ایران با کره شمالی قابل مقایسه بود و رهبران سیاسی ایران با کیم جونگ اون قابل قیاس بودند، میشد از این ویژگی شخصیتی ترامپ استفاده و او را وارد بازی و نوعی توافق کشاند که ترامپ خودش را برنده بازی بداند. چه بسا آن توافق بیش از همه به سود ایران باشد. در این صورت او میتوانست ادعا کند که من توافق خوبی را با ایران بستم، در حالی که چه بسا این توافق باب میل ایران میبود تا خود ترامپ.
اما دو فرق اساسی میان ایران و کره شمالی وجود دارد، اول این که ایران یک سیاست داخلی زنده با جریانهای سیاسی مختلف و رقابتهای جدی سیاسی دارد که چنین ویژگیای در کره شمالی نیست. ثانیا، همسایگان کره شمالی به ویژه کره جنوبی در حمایت نزدیک شدن آمریکا و کره شمالی نقش پررنگی داشتند، اما همسایگان ایران به استثنای عراق، هیچ کدام علاقهای به نزدیک شدن روابط ایران و آمریکا ندارند، بلکه حتی بر عکس، اگر نگاهی به رقبای اصلی ایران بیندازیم، میبینیم که عربستان و اسرائیل هر دو خواهان تشدید فشارها به ایران هستند و میخواهند که اختلافات گسترش یابند.
جایگاه اروپا در این کش مکش
اروپا در سالهای اخیر یا شاید بتوان گفت: در دهههای اخیر هرگز جرات نکرده است به صورت روشن موضع موازی با آمریکا بگیرد. اختلافاتی وجود داشته، مثلا در سال 2003 وقتی که آمریکا به عراق حمله کرد، آلمان و فرانسه عضو ائتلاف آمریکا نشدند، اما این اتفاق بی سابقه بود. ما نمونههای دیگری سراغ نداریم که اروپا با قاطعیت در برابر آمریکا ایستاده باشد. برای همین هم هیچ گاه ندیدهایم که اروپا سیاست مستقلی از آمریکا دنبال کرده باشد. اما بعد از بحث برجام ما شاهدیم که حتی اگر اروپا مواضع سخت و کاملا متفاوت و مستقلی از آمریکا اتخاذ کرده ابزارهایش برای حفظ این ایستادگی در برابر آمریکا محدود بوده است.
به اعتقاد من در اروپا، به ویژه در برلن، پاریس و لندن یک "پارادایم شیفت" در حال تحقق است که شاید در سالهای آینده در علکرد سیاسی این کشورهای اروپایی که به E3 مشهور شدهاند، یعنی آلمان، فرانسه و انگلیس، بتوانند عملکرد مستقلی را هم نشان دهند. ولی تا زمانی که این "پارادایم شیفت" ترجمه شود و به روشهای سیاسی ورود کند، هنوز ذهنیت نهادها برای آن آماده نیست و چه بسا سالها طول بکشد. برای جمهوری اسلامی ایران مشکلی که در این جا وجود دارد این است که فرا رسیدن این زمان زیاد طول بکشد.
شاید بتوان گفت: در یکی دو سال اخیر ایران نتوانست اروپا را قانع کند که عملکرد و سیاستش را در قبال آمریکا جدیتر و قاطعتر اتخاذ کند. یکی از دلایل آن به کمبود درک اروپا از مسائل ایران و منطقه باز میگردد که به نظر میرسد از این بابت اختلافهای ایران و اروپا حل نشدنی هستند. از سوی دیگر سیاست ورزی ایران نسبت به اروپا، جایگاه و منافع و مواضع ایران را نسبت به اروپاییها روشنتر بکند. شاید اگر ایران میتوانست این مشکلات را حل کند، پایتختهای اروپایی ذهنیت مناسب و انگیزه مییافتند تا از این "پارادایم شیفت" به طور جدیتر و عملگرایانهتر استفاده کنند.
در این میان باید میان نهادهای دیپلماسی کشورهای اروپایی مثل وزارت امور خارجه آنها با دستگاههای مالی و بانکی آنها تفاوت قائل شویم. یعنی اگر شما در وزارت امور خارجه آلمان درباره نیاز به حفظ برجام صحبت کنید و در آن جا درباره نیاز به اینستکس و SPV صحبت شود به معنای این نیست که چنین چیزی به نهادهای مالی و بانکی آلمان هم تسری یابد و آنها هم مانند وزارت امور خارجه ذهنیتشان برای این نیازها آماده باشد. نهادهای مالی عموما بیشتر نگران حفظ قدرت و قوت سیستم بانکی خود هستند و از این نگرانند که مبادا آمریکا آنها را به مقاومت در برابر اراده خود متهم و بخواهد با آنها مقابله کند؛ بنابراین شاید دستگاههای دیپلماتیک بتوانند مواضع راسخ تری اتخاذ کنند، اما نهادهای مالی چنین آمادگیای ندارند.
در چنین شرایطی بحث استراتژیک ایران مطرح میشود. شکی نیست که صبر استراتژیک برای حفظ برجام عملکرد مناسب و به صلاح است. چرا که ایران خود را پرچم دار پایبندی به توافق چند جانبه نه تنها بین المللی بلکه اصول سازمان ملل نشان داده است.
صبر استراتژیک به معنای سکوت یا عقب نشینی نیست، بلکه اتفاقا تحلیل درازمدت و آگاهی اقتدار کشور نیاز به رصد دائمی دارد. به این معنا هر گامی که برداشته میشود هم در گفتمان سیاسی و هم در سیاستهای منطقهای باید با ظرافت خاصی برداشته شود.
اگر به نکته اول این مقاله بازگردیم و شناخت بهتر از ذهنیت ترامپ، یکی از گامهای صبر استراتژیک خیلی هوشمندانه گفت: وگوی آقای جواد ظریف، وزیر امور خارجه محترم با فاکس نیوز بود که در آن آقای ظریف به نوعی افکار و کنش سیاسی آقای ترامپ را با جان بولتون، مشاور امنیت ملی و مایک پمپئو، وزیر امور خارجه اش جدا کرد. او با این کار تلاش کرد پیامی را به خود رئیس جمهور آمریکا برساند. این یکی از اقداماتی است که در دوره صبر استراتژیک قابل بررسی است.
در این میان به نظر میرسد به خصوص در اروپا که این صبر استراتژیک ایران نادیده گرفته شده و یک باور اشتباهی به نظر میرسد در پایتختهای اروپایی به وجود آمده است که ایران چارهای جز پایبند ماندن به برجام ندارد. به این دلیل قابل توجیه است که ایران الآن اقداماتی برای کم کردن تعهداتش در چارچوب برجام انجام دهد. بندهای 26، 36 و 37 برجام به ایران این امکان را میدهد که با اشاره به نقض پایبندی آمریکا به برجام و ناتوانی اروپا، چین و روسیه در جبران آن، ایران نیز اقداماتی انجام دهد و به نوعی فعالیتهای هستهای اش را تشدید کند. ارزیابی این که ایران در چنین شرایطی چه گامهایی میتواند بردارد، به دولت و دستگاههای امنیتی ایران بر میگردد. این میتواند به اروپا، چین و روسیه نشان دهد که ایران آلترناتیوهایی برای صبر استراتژیک دارد و حفظ برجام برایش امر مقدسی نیست بلکه در ارزیابی منافع ملی و امنیتی و اقتصادی میتواند به آن بپردازد.
حالا آیا این گام میتواند به نتیجهای برسد و این که حفظ برجام چقدر ممکن میشود به نوعی عملکرد و بیان ایران و عکس العمل اروپا، چین و روسیه بازمی گردد. قاعدتا این گام ایران با ارتباطات مستقیمش با کشورهای اروپایی هماهنگ خواهد بود. لازم است ایران اقداماتی که انجام میدهد با سیاست قابل فهم برای کشورهای اروپایی انجام دهد تا مطمئن شود پیامهای ایران در اروپا نیز دریافت میشود.
انتهای پیام/ 112