گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ حامد افروغ؛ یکی از معضلاتی که پس از انقلاب اسلامی گریبانگیر سیاستورزی سیاسیون و مدیران جامعه ما شد، مصلحتاندیشیهایی بود که بیشتر در جهت صیانت از منافع مینمود تا مصالح. این نوع مصلحتاندیشی خود را در لباسهای گوناگونی جلوهگر ساخت، در سیاست یک طور، در فرهنگ یک طور و در اقتصاد هم یک طور.
در عالم سیاست از بدو پیروزی انقلاب آنچه که غالبا در میان سیاسیون ریشه دواند، لاپوشانی خطاها و خیانتها بود با این تز که اگر خطای فلان معمم یا سیاستپیشه یا وزیر یا وکیل علنی شود و همه بفهمند، ممکن است به اصل نظام! ثلمه وارد شود و دیگر ملت به نظام و انقلاب و انقلابیون اعتماد نکنند!
در عالم فرهنگ هم همینطور، در برابر خطاها و خیانتهای صورت گرفته از سوی مدیران و هنرمندان و دستاندرکاران فرهنگی، سیاست سکوت و مماشات با همین بهانهها پی گرفته شد. عالم اقتصادی هم که مثنوی هفتاد من کاغذ است.
اما رفته رفته با گسترش نفوذ رسانه که نه مدیریت شده، بلکه چونان آبی که زیر انسان روان شود، باعث شد تا مدیران تکانی به خود بدهند و مجبور شوند با مسائل هر چه عیانتر و عریانتر روبرو باشند تا اینکه سعی در پاک کردن صورت مساله کنند. رسانه با انعکاس بی سانسور وقایع باعث شد تا در وهله اول مدیران نتوانند بر سر گندابی که در لایههای زیرین جامعه از سیاست تا فرهنگ جریان می یابد سرپوش بگذارند و فضا را گل و بلبل نشان داده و سلامتی پوشالی را برای ملت به تصویر بکشند.
اما این تازه شروع بازی بود و کار رسانه به جایی رسید که توانایی خود را به مدیران ما که نه!، به دشمنان نشان داد که تا چه حد در بسیج افکار و اذهان جامعه قدرتمند است، لذا جهت دهی به وقایع جامعه به شکل دلخواه رقبا و دشمنان آغاز شد، البته در آن هنگام مدیران ما یا خود بازیخورده رسانه بودند و یا در خوشبینانهترین حالت سعی داشتند با چند کیسه شن و ماسه جلوی سیلاب خروشان گردش آزاد (بی حساب و کتاب) اطلاعات را بگیرند.
معالاسف سیلاب اطلاعات آمد و بسیاری از بنیانهای جامعه را ویران کرد و آن طور که خواست از نو ساخت به طوری که مشخصا در برخورد پلیس با مظاهر فساد و بی بند و باری شاهد بازیهای رسانهای و مظلومنمایی هایی از جنس رسانه هستیم که مثل همیشه جای شاکی و متشاکی و شهید و جلاد را عوض می کند و البته بازیخوردگان هم متوجه این موضوع نیستند و نخواهند شد مگر زمانی که خود را غارت زده همه داشتههای فرهنگیشان ببینند و وقتی به خود میآیند (اگر بیایند) که تا خرخره در لجنزاری که غرب امروز در آن دست و پا می زند، گرفتار آمدهاند.
آنچه سبب باز شدن سر درددل نگارنده پیرامون جهان به صاحب رسانه و فضای مجازی شد، برخورد شتابزده و جوگیرانه مردم و مسئولان با غائله برخورد پلیس با یک زن خاطی است. غائلهای که مثل همیشه با مظلومنمایی و ناموسانگاری طرف خاطی منجر به سرکوب پلیس و ارائه قمپزهای روشنفکرانه برادران ارزشی و بعضا بسیار بسیار ارزشی شده و با تفلسف و سفسطه سعی در آنالیز مثلا منطقی و مثلا به دور از افراطیگری دینی ماجرا را دارند.
صرفنظر از جزئینگری به ماجرا و در نگاهی کلان و دوراندیشانه، آنچه که در این دست ماجراها هرگز مورد دقت و نظارت قرار نمیگیرد اصل ماجراست، آن هم وقتی فضا کاملا احساسی شده و هرکس برای فرار از انگ افراطگرایی و یا دگمبازی سعی در ملتهبتر کردن مساله و دفاع آتشین از خاطی را دارد. آن هم بدون اینکه اصل داستان را موشکافانه بررسی کند.
لذا نتیجه چنین راه و روشی میشود دهانکجی مخالفان اصول فرهنگی و دینی جامعه به خطوط قرمز کشور. آن هم توسط کسانی که یک زمانی که در غربت بودند با سر دادن زنده با مخالف من، با هم تعامل کنیم نه تقابل، به نظر مخالف احترام بگذاریم و امثال شعارهای ادب مرد به ز دولت اوست، سعی داشتند خود را در مقام انسانهایی متمدن و اهل تعامل جا بزنند که به محض قدرت یافتن در حوزه رسانه، میزان توحش و بی ادبی خود را نسبت به مخالفان هر بار به صورتی به منصه ظهور رساندند.
از شعارها و زنده بادها و مرده بادها که بگذریم ثمره دو گفتمان «سرکوب پلیس» و «سردوشی دادن به پلیس» را در کف جامعه بنگریم، ثمره سرکوب پلیس می شود آن که یک زن دیگر دو روز بعد با پلیس درگیر می شود و آینه ماشین پلیس را می شکند و با صندلی به پلیس حملهور می شود اما پلیس صم بکم به نظاره می نشیند و روی دیگر صورتش را هم تقدیم می کند جهت نواختن سیلی بعدی!
اینکه پلیس ما بی عیب نیست شکی نداریم. شخصا معتقدم پلیس مثل خورشید است و باید از دور از او بهره ببریم و همیشه آرزو دارم سرو کارم به این خدمتگزاران عزیز نیافتد، اما بحث رفع عیوب پلیس یک چیز است و بحث حفظ کیان امنیت روانی و اخلاقی جامعه یک چیز دیگر. به قول قدما وقتی کلاه حاکم (در اینجا پلیس) پشم نداشته باشد و هرکس از راه رسید از خجالت او درآید، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. شخصا بارها در کف جامعه شنیدهام که سیاسیون و روشنفکران مرحوم خلخالی را تقبیح می کنند که مثلا اعدامهای بیحساب و کتاب داشته اما از مردم کوچه و بازار هم شنیدهام که خدا پدر وی را بیامرزد که بدون تعارف با خطا و خیانت مسئولان و مردم مواجه می شد. امروز که به تاریخ انقلاب مینگرم می بینم اگر همان قاطعیت خلخالی را با کمی اصلاح و دقت حفظ می کردیم، امروز مجبور نبودیم با تمسخر و خنده ملت، دادگاههای اقتصادی رنگارنگ با رقمهایی که نوشتنشان هم برایمان سخت است تشکیل بدهیم.
این بلبشوی اقتصادی امروز نتیجه تخریب کسانی است که به واسطه قاطعیتشان در برخورد با مظاهر فساد گریبانگیر ملت شده است. در حوزه فرهنگ هم همینطور، از بس که با مشکلات و مصائب حوزه فرهنگ با نگاه مماشاتهای بی جا برخورد شد، کمکم وضعیت به جایی رسیده که دیگر به خطاکارها اخم هم نمیشود کرد چه برسد که بخواهی حکم قانون را اجرا کنی.
از این رو به نظر می رسد اگر اندیشمندی در جامعه برای بررسی وضع موجود و اتخاذ راهکار وجود دارد، تا کار بیخ پیدا نکرده و مثل ایام انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم نامزدهای انتخاباتی برای کسب رای مجبور نشدهاند ماله روی خطاها و خیانت ها بکشند و دوباره جای جلاد و شهید را این بار در حوزه فرهنگ عوض کنند، باید دست بجنبانند و کاری بکنند و الا در آستانه انتخابات مجلس یازدهم، به مدد برخی نمایندگانِ از آب گلآلود ماهی بگیر، ملت به کسانی رای خواهند داد که بیشتر به امثال پلیس و قوه قضاییه به خاطر برخورد با مفاسد گوناگون فحش بدهند.
انتهای پیام/ 112