به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، «حمید مختاربند» متولد سال ۱۳۳۵ در روستای عنبر از توابع مسجدسلیمان و اولین فرزند از یک خانواده پرجمعیت بود. وی در پاییز سال 1394 همراه با سردار «حسونی زاده» در سوریه به شهادت رسید.
کتاب «ابوزهرا» نوشته «فردین کوراوند» که شامل سه بخش «سرور سرخ سپیده»، «زیر شمشیر غمش» و «شهید به روایت دوستان و همرزمان» است به زندگی این شهید گرانقدر پرداخته است.
قسمتی از متن کتاب:
انضباط کاری
«برادرم حاج حمید مسئول پشتیبانی لشکر بود. محل خدمت من هم پادگانی بود نزدیکی شوشتر به نام عمار. این پادگان پیش از آن زیر نظر یک واحد دیگر از لشکر بود و به تغزگی آمده بود زیر نظر ناحیه لجستیک یا همان پشتیبانی که ایشان مسئولش بود.
مدتی با حاج آقا کار میکردم و برحسب نوع کاری که داشتم، مرتب با ایشان در تماس بودم. یک روز رفتم لجستیک و خواستم بروم پیش ایشان. دفتردارش چون من را شناخت؛ تا خودم را معرفی کردم، سریع گفت بفرمایید داخل.
من هم بدون تشریفات نظامی در زدم و در را باز کردم. داخل اتاق، پاسداری با درجهی سرهنگ تمامی مهمان حاجی بود. من وارد شدم و فراموش کردم احترام نظامی بگذارم و گفتم:سلام.
ایشان بیمقدمه برگشت و گفت: برو بیرون.
خیلی به من برخورد. تکرار کرد. گفتم: برو بیرون، برو بیرون احترام بذار بیا داخل.
من خشکم زد ولی خوب دیگر، آمدم بیرون و دوباره در زدم و رفتم داخل و احترام گذاشتم و ایستادم کنار تا آن آقایی که داخل بود کارش تمام شد و رفت. بعد حاج حمید بدون هیچگونه اشارهای به این ماجرا آرام مثل همیشه گفت: بفرمایید، کارتان چیست؟
گفتم: برادر! خدا خیرت بدهد، چرا اینطور با من رفتار کردی؟
گفت: وقتی تو بدون رعایت آداب نظامی وارد میشوی مراجعه کننده که نمیداند تو برادر منی. اگر بخواهیم نظم و انظباط نظامی را همهگیر کنیم باید از خودمان شروع کنیم. اگر من به تو اینطور سخت نگیرم، نمیتوانم انظباط نظامی را ایجاد کند.»
اگر دختر بود نامش زینب
«هشت سال بود که از ازدواجم میگذشت و بچهدار نمیشدم. از آنجایی که حاج حمید از همان ابتدا عاشق و مرید حضرت زینب (ع) بودند، سال ۶۲ وقتی برای زیارت به سوریه رفتند نذر کردند که اگر خدا به من فرزند دختر عطا کند نامش را زینب و اگر پسر بود نامش را حسین بگذاریم مدتی بعد از برگشتن ایشان از سفر سوریه من باردار شدم. یک روز که ایشان به دیدن من و همسرم آمد نیت خود را با ما درمیان گذاشت به همین دلیل بعد از به دنیا آمدن دخترم نامش را زینب گذاشتیم.»
«ابوزهرا» در 206 صفحه مصور به قلم «فردین کوراوند» به رشته تحریر درآمده و توسط نشر «خوزان» در هزار نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161