به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گروههایی که در اقلیت محض بودند و علیه رژیم شاه هم مبارزه کرده بودند خود را جدای از مردم میدانستند و با سهمخواهی سعی داشتند در مسیر انقلاب مانع ایجاد کنند. به شهادت رساندن مسئولان خدوم نظام اسلامی که سرمایههای بزرگ انقلاب بودند و کشتار مردم عادی تنها بخشی از عناد این گروههای غیر اسلامی با انقلاب بود.
سردار شهید «حاج حسین همدانی» در ابتدای ورود به سپاه با این گروهکهای «حدید»، «فرقان» و «مجاهدین خلق» برخوردهایی داشت و از نزدیک با ماهیت نفاق آنها آشنا شد. در کتاب «مهتاب خین» که حاصل گفتوگوی «حسین بهزاد» با «سردار همدانی» است به مساله اشاره شده که در ادامه میخوانید:
در ابتدای راه
«نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صورت رسمی، بعد از تصویب اساسنامه آن توسط شورای انقلاب در اردیبهشت ۵۸ شروع به کار کرد. اما در حد فاصل ۲۲ بهمن تا اردیبهشت ۵۸، در تمام شهرهای کشور، گروههای شبه نظامی ای با نام پاسداران انقلاب فعالیت میکردند. در سطح استان همدان هم، آقای جواد معطری از بازاریان معتبر همدان، عضو با سابقه جمعیت فدائیان اسلام و دوست صمیمی آیتالله شیخ صادق خلخالی، تشکیلاتی را به اسم پاسداران انقلاب راهاندازی کرد و مدتی هم خودش سرپرست آن بود.
سایر چهرههای شاخص آن مجموعه عبارت بودند از: آقای همایونی؛ که بعدها اولین رئیس جهاد سازندگی استان همدان شد، برادرمان محمدرضا فرهانی، که روز چهارم جنگ، در جبههی سر پل ذهاب به شهادت رسید، حاج محمود نیکومنظر که کارمند ادارهی تعاون شهر و روستا و رابط مبارزین مذهبی استان همدان با نظامیان حزباللهی فعال در ارتش طاغوت بود و در تشکیلات پاسداران انقلاب همدان، به استعداد یک تیم نیرو داشت. خانم مرضیه حدیدهچی هم به اتفاق حاج محمد سماوات یک تیم نیرو داشتند. یک تیم هم نیروهای رضا قیطانی و از طرفداران سازمان مجاهدین خلق بودند. بعد از شورش مسلحانهی منافقین در خرداد ۱۳۶۰، قیطانی دستگیر، محاکمه و اعدام شد.
جان کلام، همین جمع، عملا به چهار، یا پنج تیم تقسیم میشد. جالب است بدانید که کل نیروهای پاسداران انقلاب همدان، ۳۷ نفر بیشتر نبود! اصل وحدت فرماندهی در این مجموعه محلی از اعراب نداشت و فرماندهان تیمها، همدیگر را قبول نداشتند. فعالیتها، همه در جهت خنثیسازی همدیگر بودند.»
چند دستگی تهدیدی علیه انقلاب اسلامی
«در شهر ساختمانی بود متعلق به سازمان پیشاهنگی. این تیمها رفتند و آنجا را تصرف کردند و شد مقرشان. بعد از آقای معطری، پیش از آن که بحث تشکیل نهادی به اسم سپاه در کشور داغ شود، سران آن تیمهای پنجگانه، هر کدام جداگانه به تهران میآمدند تا در ملاقات با حامیان مرکزنشینشان، بتوانند حکم فرماندهی سپاه را به نام خودشان بگیرند. در نهایت حکم فرماندهی سپاه استان توسط نماینده وقت حضرت امام (ره) در سپاه، به اسم حسین کوشش صادر شد. ایشان شخصا در همدان طرفدار آقای معطری بود. منتها هم روابط عمومی خوبی داشت و هم اینکه به واسطهی سابقه مبارزه و پنج سال زندانی سیاسی بودن، در مجموع همه از او حرفشنوی داشتند. البته کماکان در سپاه هم بحران داشتیم.
اداره سپاه در آن وضعیت واقعا مشکل بود. هیچکدام از گروهها، سایر گروههای عضو مجموعه سپاه را قبول نداشت. حتی خوب به خاطر دارم که اعضای هر یک از آن گروهها، در جلسات ادواری شورای فرماندهی سپاه استان، با خودشان ضبط صوت میآورند و مذاکرات حضار جلسه را ضبط میکردند، تا بعد بتوانند با استفاده گزینشی از محتویات آن کاستها، زیر آب تفکر رقیبشان را بزنند. آنچه که بر فضای آن جلسات حکمفرما بود، ملغمهای بود از باندبازی، آنارشی و حاکمیت هوای نفس.... همین و دیگر هیچ.
آقای کوشش هم بیش از دو ماه دوام نیاورد و سرانجام در اواخر فروردین سال ۱۳۵۸ ناچار شد از فرماندهی سپاه استان همدان کنارهگیری کند. این بار به حکم آقای لاهوتی؛ نماینده امام در سپاه مرکز، خانم دباغ به فرماندهی سپاه همدان تعیین شد و تا اواسط شهریور ۵۸ ایشان مسؤول سپاه بود.
البته. اصولا به دلیل تقید شدید و ریشهدار مردم استان همدان به اسلام و مکتب اهل بیت (ع) گروههای کمونیستی در همدان و سایر شهرستانها هیچ جایگاه و جاذبهای نداشتند. شاید مجموع عناصر فعال کل گروههای مارکسیستی در استان، بیش از ۵۰ یا ۶۰ نفر نبود. اینها هم عمدتا فرزندان اقشار مرفه شهری و مالکین روستایی بودند. حالا شما بچه سرمایهدار یا فئودالزاده نازپروردهای را در نظر بگیرید که میخواهد با شعارهای الحادی کمونیستی در سطح استانی عمیقا مذهبی مثل همدان، کار سیاسی کند! مردم دست رد به سینهشان میزدند. همین ۵۰ ـ ۶۰ نفر کمونیست، همدیگر را قبول نداشتند. پا به سن گذاشتههایشان طرفدار حزب توده بودند. جوانترها هم بیشتر طرفدار حزب رنجبران.»
نفاق و نفوذ
«متأسفانه در بحث گروههایی که بعد از خرداد ۱۳۶۰به خط نفاق معروف شدند، وضع به گونهای دیگر بود. دو گروه شبه نظامی مذهبی در سطح استان همدان بعد از انقلاب مطرح بودند. یکی شاخهی همدان گروه مجاهدین خلق و آن دیگری، یک تشکیلات کوچکتر محلی، معروف به گروه حدید. البته گروه حدید قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در همدان تشکیل شده بود و حتی در آن مقطع، کارهای جالبی هم انجام داد.
به عنوان مثال، از جمله کارهای معروف مسلحانه این گروه در پیش از پیروزی انقلاب، ترور یکی از افسران سرکوبگر و بدنام شهربانی رژیم شاه در همدان، به نام سرگرد کازرونی بود. منتها... از فردای پیروزی انقلاب، همین گروه مسلمان دو آتشه، که فعالیت خودش را با شعار اطاعت از حضرت امام خمینی (ره) شروع کرده بود، طی یک روند زمانی کوتاه، دستخوش چنان استحاله عجیبی شد که سرانجام رسید به خط انحرافی تشکیلات فرقان.
به محض پیروزی انقلاب، عناصر گروه حدید آمدند و به موازات نیروهای مجاهدین خلق، در شهر همدان هر کدام برای خودشان مقرهایی تشکیل دادند. قبل از رژیم شاه، در همدان یک طبیب کلیمی معروفی بود به اسم دکتر نورانی. این شخص به علت وابستگی به دستگاه سرنوگون شده سلطنت، با پیروزی انقلاب از کشور متواری شد و طرفدارن مجاهدین خلق رفتند و ساختمان مطلب او را گرفتند و آن را تبدیل کردند به مقر سیاسی ـ تبلیغاتی خودشان در مرکز استان همدان. علاوه بر این ساختمان، رفتند و پادگانی را گرفتند و آن جا شد مقر نظامیشان.
در بیرون شهری اداره کل آموزش و پرورش استان، یک مجموعه فضای سبز تفریحی داشت، معروف به اردوگاه کیوارستان. عناصر گروه حدید هم در این اردوگاه، به اعضا و طرفداران خودشان، مبانی جنگهای چریکی و اصول تخریب و انفجارات را آموزش میدادند. امام جمعه وقت همدان، با اعضای حدید و مجاهدین خلق روابط تنگاتنگی داشت. پسرهای ایشان و از بچههای سازمان بودند و ستاد نمازجمعه هم دست منافقین افتاد. به عبارت جامعتر، طی شش ماهه اول سال ۵۸ کل شهر، دست این گروه بود.»
انتهای پیام/ 161