به گزارش دفاعپرس از یزد، شهید «مصطفی برزگر» در مرداد سال 1340 در محله درب قلعه شهرستان ابرکوه متولد شد و دوران کودکی را در محفل گرم خانوادهای با ایمان و زحمتکش که با قرآن و مسجد پیوند مستحکمی داشتند سپری کرد.
مصطفی نیز همانند سایر هم سن و سالان خود در 6 سالگی وارد دبستان شد و راهنمایی را در مدرسه داریوش (امام خمینی فعلی) علیرغم همه مشکلات با موفقیت پشت سر گذاشت و برای تحصیلات دبیرستان وارد مدرسه مولوی شد تا در رشته اقتصاد به تحصیل بپردازد.
مصطفی نیز مثل بسیاری از هم رزمانش از طبقه زحمتکش جامعه بود و باید دوش به دوش پدر چرخهای سنگین زندگی را میچرخاند.
هوش فراوان، فعالیت مستمر، پشتکار زیاد و داشتن روح لطیف و با نشاط در کنار عشق وافر به ائمه و علاقه فراوان به حضور در مراسم مذهبی بخصوص عزاداری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) از مشخصات بارز او در این دوران بود.
در دوران جنگ تحمیلی مصطفی با بینش، مطالعه و نیز با علاقه فراوان، چندین بار به عنوان بسیجی راهی مناطق مرزی شد و در عملیاتهای مختلف شرکت کرد. بعد از آن خدمت مقدس سربازی را هم در جبههها گذراند و این عشق به حضور در مناطق جنگی طوری بود که علیرغم توصیه دوستان و فرماندهان کمتر از مرخصی استفاده میکرد.
بعد از پایان خدمت سربازی مجدداً به عضویت بسیج سپاه پاسداران درآمد و برای بازسازی مناطق جنگی به جبهه آبادان رفت و بعد از گذراندن دوره آموزش نظامی راهی کردستان شد.
در آخرین لحظات، وقتی وصیتنامهاش را تنظیم میکرد و برای پدرش نوشت: «به تمام چیزهایی که دارم چهار هزار تومان خمس تعلق میگیرد که باید بپردازید. او اکنون دیگر هیچ چیز نداشت که او را به زمین و زمینیان وابسته کند و بهشت را با همه زیباییهایش در مقابل خود میدید».
در تابستان 1362 در عملیات والفجر 2 در منطقه حاجعمران به همراه جمعی از همرزمانش با شجاعت و ایمان به قلب دشمن زده و در محاصره قرار گرفتند.
این وضعیت چند روز به طول انجامید و آنها بدون آب و غذای کافی در برابر دشمن مقاومت کرده و تسلیم نشدند. این تعداد بسیار اندک تا حدی به مقاومت ادامه دادند که دشمن بعثی با استفاده از بالگرد و اسلحه دوربیندار آنها را هدف قرار داد.
مصطفی پس از یک مقاومت جانانه با اصابت گلوله به پشت سرش به فیض عظمای شهادت نائل آمد و پیکر پاکش پس از چند روز به پشت جبهه و سپس به زادگاهش انتقال یافت و تشییع شد.
وی که عاشق شهادت بود همیشه میگفت: «بعد از شهید شدن برادران همرزمم چگونه به شهر برگردم و در پاسخ پدر و مادر آنها چه بگویم؟ من هم باید در جبهه بمانم تا اگر خدا مرا قابل بداند شهید شوم».
انتهای پیام/