مادر شهید رجبی درگفتگو با دفاع پرس:

تمام این سال‌ها را با گریه سر کردم/ اشک چشمانم اگر دریا بود تا الان خشکیده بود

هیچ‌وقت مخالفتی با جبهه رفتن‌شان نکردم. با پدرش در یک منطقه بودند. شام آخر را که با پدرش خورد، رفت و دیگر برنگشت. خبر آوردند که مجروح شده و به عقب انتقال داده شده است. همه جا را گشتیم اما اثری از او نیافتیم.
کد خبر: ۳۵۹۵۲
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۹ - 12December 2014

تمام این سال‌ها را با گریه سر کردم/ اشک چشمانم اگر دریا بود تا الان خشکیده بود

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مادر شهید محسن رجبی، شهیدی که پیکرش پس از 30 سال مفقود بودن، بعد از ظهر روز چهارشنبه در معراج شهدای تهران به خانوادهاش بازگشت؛ درگفتوگو با دفاع پرس با اشاره به فعالیتهای شهید رجبی در دوران قبل از انقلاب، گفت: من بچهام را نتوانستم بشناسم و ببینم چه کسی است. در تاریکی میرفت و در تاریکی میآمد. در آن زمان انقلابی وجود نداشت اما من همان وقتها میدیدم که محسن با پیرمردهای سالخورده بازاری در رفت و آمد است.

کسی از خانواده ما مانند محسن به فکرانقلاب نبود با خودم می گفتم که محسن با این آدمهای سن و سال دار چه حشر و نشری میتواند داشته باشد.

وی ادامه داد: یک روز با یکی از این حاجی بازاریها به منزل آمد اتفاقا خواهرم هم در آن زمان در خانه ما بود. این دو نفر با هم مشغول صحبت شدند. ما اصلا متوجه نمیشدیم که این دو نفر در چه مواردی حرف میزنند و خواهرم از محسن پرسید که شما چه چیزی به هم میگویید؟ محسن درهمان حالتش گفت اگر ما باشیم حتی با جنبیدن لبهایمان نیز میتوانیم بدانیم که به همدیگر چه میگوییم. بعدها فهمیدم که در رابطه با انقلاب صحبت میکردند.

مادر شهید رجبی با بیان اینکه حتی پس از پیروزی انقلاب نیز محسن دست از فعالیتهای انقلاب برنداشت، تصریح کرد: یک روز پسرعمهاش که آن موقعها افسر نیروی هوایی بود به منزل ما آمد و مشغول گفتوگو با محسن شد. ازش پرسیدم چطور شد که اینجا آمدید؟ گفت: هیچی زنداییاز کرج میآمدم گفتم به شما هم سری زده باشم. بعد از گذشت چند دقیقه به محسن گفت که من لو رفتهام و اولین جایی که بگردند منزل شماست. محسن که درصدد کمک به او برآمده بود گفت که وسایل همراهت چیست؟ پسرعمهاش گفت 7 عدد کتاب و 40 نوار از سخنرانی امام(ره). با راهنمایی محسن قرار شد این وسایل را در ملک یکی از آشنایان در شهریار دفن کنند تا آبها از آسیاب بیافتد.

تا اینکه جنگ آغازشد و محسن حتی بدون اطلاع ما برای جبهه نام نویسی کرد و اعزام شد. سه تا از بچهها در جبهه بودند. هیچوقت مخالفتی با جبهه رفتنشان نکردم. با پدرش در یک منطقه بودند. شام آخر را که با پدرش خورد، رفت و دیگر برنگشت. خبر آوردند که مجروح شده و به عقب انتقال داده شده است. تمام فامیل بسیج شده بودند که هر طور شده بلکه خبری از محسن پیدا کنند. تمام شهرستانها را گشتیم اما خبری نبود. حتی دفتر فرودگاهها را نگاه کردند.

تمام این سالها را با گریه سر کردم. اشک چشمانم اگر دریا بود تا الان خشکیده بود. اینکه امروز بعد از گذشت سیسال چشم انتظاری به محسن رسیدم و خدا را شاکرم.

شایان ذکر است شهید محسن رجبی متولد 1343 در تهران بود که از لشکر 27 محمد رسولالله(ص)به جبهههای نبرد اعزام شد و در اسفند 1363 در عملیات بدر در جزیره مجنون به شهادت رسید. پیکر این شهید والامقام پس از 30 سال گمنامی در میان اهل زمین، بعداز ظهر روز چهارشنبه به خانواده چشم انتظارش در معراج شهدای تهران رسید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها