به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از «تسنیم»، «حسن سماواتی» از جانبازان ۷۰ درصد دوران دفاع مقدس، روز ۳۰ مرداد ۹۸ به یاران شهیدش پیوست. او پس از جانبازی تحصیلات خودش را در رشته هنر در دانشگاه تهران ادامه داد. جانبازی که بعد از مجروحیت و از دست دادن هر دو پایش نه تنها گوشه نشین و کم کار نشد بلکه فعالیتش به مراتب بیشتر از قبل شد. در هر فعالیت اثرگذاری دستی بر آتش داشت. از ورزش گرفته تا سیاست و از محیط علمی گرفته تا هیأت همه او را میشناختند. حاج حسن دارنده مدال مسابقات پارالمپیک، پای ثابت هیأتهای مسجد ارک، عضو فعال جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی، کارشناس ویلچر و جزو طراحان ویلچر در کشور بود.
سردار «مصطفی پرکره» جانباز ۷۰ درصد نخاعی دوران دفاع مقدس از دوستان نزدیک حسن سماواتی است. پرکره متولد ۱۳۴۴ است. او در سال ۶۱ و در عملیات بیتالمقدس (آزادسازی خرمشهر) بین جاده اهواز و خرمشهر از ناحیه نخاع مجروح شد. او هم اکنون عضو هیأت مؤسس و عضو شورای مرکزی جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی و مشاور رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در امور جانبازان است. پرکره حالا در گفتگوی تفصیلی با تسنیم از همرزمخود که ۳۲ سال دوستی با او را تجربه کرد و در غم از دست دادنش عزادار است، سخن میگوید. مشروح این گفتوگو در ادامه میآید:
از چه زمانی و چگونه با حسن سماواتی آشنا شدید؟
حدودا سال ۶۲ بود که بعد از مجروحیتم با حاج حسن آشنا شدم. این آشنایی از محیط ورزشی ایجاد شد. در تمرینات حسابی با هم دوست شده بودیم. اولین مسافرت خارجی هم که در تیم ملی پارالمپیک کره داشتیم، در شهر سئول و در سال ۱۹۸۸ مقارن با سال ۱۳۶۶ شمسی همسفر بودیم. به طور کلی میتوانم بگویم در این سی و چند سال تقریبا هفتهای یک بار چه به صورت حضوری و چه تلفنی با هم در تماس بودهایم.
استادیوم کره جنوبی- از راست به چپ: شهید حسن سماواتی، جانباز مصطفی پرکره و پزشک تیم؛ دکتر محمد رحیم دهقان
این فعالیتهای ورزشی شهید سماواتی در چه زمینهای بود؟
در رشته پرتاب دیسک، نیزه و وزنه قهرمان پارالمپیک بود. ما با خانوادهای در کره جنوبی آشنا شده بودیم. این موضوع متعلق به سال ۶۶ است. یک زن و شوهر کرهای که ما را به خانهشان هم دعوت کردند. ما هم رفتیم تا جواب محبتهایشان را بدهیم. زن و شوهر معلم بودند. وقتی خواستیم برویم گفتم چند شاخه گل هم با خود ببریم. حاج حسن گفت: «گل لازم نیست من چند عکس امام همراهم دارم که با خود میبریم.» من گفتم: «عکس امام به چه کار اینها میآید؟» گفت: «بالاخره اینها مشتاقند که رهبر ما را ببینند.»
سال ۱۹۸۸-مسابقات پارالمپیک-سئول-منزل آقای کیم-جانباز مصطفی پرکره، شهید حسن سماواتی، کیم و جانباز محمد حسنی
یادم هست وقتی آنجا بودیم حاج حسن هنوز نماز عصرش را نخوانده بود و همانجا ایستاد به نماز. خانم یوران داشت با من صحبت میکرد که شوهرش با اشاره به همسرش گفت: ساکت باش او دارد عبادت انجام میدهد. میخواهم بگویم حاج حسن در هیچ شرایطی از فرائضش دست برنمیداشت. محبتهایی که این کرهایها از حاج حسن و دوستان دیدند، آنها را مشتاق کرده بود.
کره جنوبی-منزل آقای کیم و خانم یوران
چطور جانباز شده بود؟
۱۰ اسفند ماه سال ۵۹ در آبادان از ناحیه هر دو پا مجروح شد. از جمله رزمندگانی بود که کار شکست حصر آبادان را آغاز کردند و در همین مسیر هم مجروح شد. تحلیلگران آمریکایی همان زمانها گفته بودند که اگر آبادان تسخیر میشد تاکنون نظام جمهوری اسلامی سقوط کرده بود، به دلیل همین حساسیت موضوع هم بود که امام پیام داد حصر آبادان باید شکسته شود. حاج حسن هم جزو اولین نیروهایی بود که در این ماجرا ورود کردند و اقدام به شکست محاصره آبادان کردند.
حتی بعد از مجروحیتش هم با وجود اینکه دو پایش قطع شده بود، اصرار داشت در فعالیتهای مربوط به جبهه حضور داشته باشد. در کارهای دفتری و یا درمانگاه در پشت خط مشارکت داشت و فعالیت میکرد. واقعا تا لحظه شهادت یک انقلابی تمام عیار بود.
ظاهرا درسش را بعد از مجروحیت دوباره ادامه داد؟
بله؛ در همه جا به شدت فعال بود. از محیط دانشگاه گرفته تا محیطهای سیاسی. فوق لیسانس طراحی صنعتی از دانشگاه تهران داشت. در دانشگاه فعال بود. دبیر کل اتحاد دانشجویان دانشگاه تهران در دهه ۷۰ بود. پایان نامهاش در رابطه با طراحی ویلچر بود با عنوان «الگوی مناسب ویلچر فعال برای جانبازان و معلولین». کارشناس ویلچر شده بود. تا همین روزهای اخیر بنیاد شهید اگر میخواست با شرکت خارجی یا ایرانی قرارداد جدید ببندد، میگفتند آقای سماواتی باید در مورد آن نظر بدهد. تخصصش در این زمینه قابل اعتماد مسئولین بود.
اردو مسابقات جهانی فرانسه - جانباز مصطفی پرکره، جانباز محمد حسنی، جانباز داود سلیم ابادی و شهید حسن سماواتی که با پروتز مصنوعی ایستاده است
چطور مسجد ارکیها او را خوب میشناختند؟
جلسات چهارشنبه مسجد ارکش که همان کلاس بصیرت افزایی بود ترک نمیشد. وقتی هیأت حاج منصور در مسجد شهدا در خیابان شهید محلاتی بود در آن شرکت میکرد تا وقتی هیأت به مسجد ارک آمد هم پای ثابت آن بود. پا منبری خیلی از علمابود. معتقد بود جوانان باید در هیأتها درس گرفته و تربیت شوند. هم هیأت داری میکرد و هم در محیط دانشگاه فعال بود. در هیأت و برگزاری مراسم انقلابی هم کارشناس و پیشقدم بود. روحانیهایی را برای سخنرانی پیشنهاد میداد که صد درصد انقلابی باشند و اگر غیر از این بود به شدت مخالفت میکرد. الگوی تمام عیاری برای همه جانبازان بود.
گفتید در محیطهای سیاسی هم فعال بود. چطور فعالیتهایی در این زمینه داشت؟
حاج حسن هم عضو هیأت موسس جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی بود و هم عضو شورای مرکزی. فعالیتهایش بعد از جانبازی نه تنها کمتر نشد بلکه بیشتر هم شد. هیچوقت رنگ عوض نکرد و همیشه انقلابی ماند. در فتنه ۸۸ و در فتنه ۷۸ حضور داشت و با فتنه گران مقابله میکرد. یادم هست در بحث حمایت از مردم غزه در میدان فلسطین هم با پیامکهایی جانبازان را دعوت به حضور میکردیم. پای همه پیامهایمان نیز عنوان میکردیم: «جانبازان عاشورایی»؛ حاج حسن این نام را خیلی دوست داشت و به من تأکید میکرد که این عنوان را زیاد استفاده کنم.
روز عاشورای سال ۸۸ من در هیأت بودم که حاج حسن به من زنگ زد و ماجرای شلوغی را خبر داد. گفت: «خبر داری که دارند خیمهها را آتش میزنند؟» وقتی خارج از محدوده مرکز شهر میرفتیم تا موبایلها آنتن بدهد و با هم قرار و مدار بگذاریم. یادم هست وقتی آشوبگران در خیابان ریخته بودند، او هم مثل خیلی از جانبازان در میدان حضور داشت. به شدت ولایی بود. همانند حاج حسن در میان جانبازان خیلی کم داریم. یعنی کسانی که خود را وقف نظام و انقلاب کنند. حاج حسن عاقبت هم به شهدا پیوست.
چه ضرورتی برای شرکت در این فعالیتها احساس میکرد؟
این اواخر به دلایلی نمیخواستم کاندید شوم و در شورای مرکزی جمعیت جانبازان بمانم، اما حاج حسن حتی با زبان شوخی هم که شده برایم خط و نشان میکشید تا قانعم کند که باید مشارکت داشته باشم. به من میگفت: «فکر میکنی تو برای چه زنده ماندهای و شهید نشدهای؟ حتما تکلیفی داری که باید امروز به عنوان جانباز انجام دهی. ما مسئولیت داریم پیام شهدا را که همان حمایت از رهبری است به جوانان برسانیم.»
جانبازان با رفتن حاج حسن در واقع یک علمدار را از دست دادند. سماواتی نه تنها هیچ وقت مانند بعضی از سیاسیون از اهداف انقلابی عقب ننشست بلکه مشتاقتر از خیلیهای دیگر پای کار بود و احساس مسئولیت زیادی میکرد. میگفت: ما که ماندهایم بالاخره باید پیام رزمندگان و شهدا را به نسل بعد برسانیم.
ابوالفضل فرزند کوچک شهید حسن سماواتی
دو هفته پیش در جلسه جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی او را دیدم. یک موضوعی در جلسه مطرح شد که من مقداری در آن جلسه اعتراض کردم. بعد به حاج حسن هم اشاره کردم که شما هم چیزی بگو (میدانستم که با هم همنظر هستیم)، اما برایم عجیب بود که خیلی آن روز ساکت و کم حرف شده بود. در حالیکه همیشه پر شور و پر نشاط در جلسات حضور داشت.
از شاخصترین خصوصیات اخلاقیاش بگویید.
دلسوز و دغدغهمند بود. حاج حسن از خدمت کردن به بچههای جانباز و حتی مردم عادی هیچ دریغی نداشت. با وجود اینکه مسئولیتی به عنوان یک مدیر نداشت، اما تا جایی که میتوانست برای حل مشکلات مردم پیش قدم میشد. حتی برای حل مشکل مالی یک نفر به یکی یکی دوستان زنگ میزد و همه را تشویق به کمک مالی میکرد تا مبلغی جمع شده و مشکلی حل شود. اگر میدید پدر و مادر شهید مشکلی دارد، با نگرانی پیگیری میکرد. به شدت خانواده دوست بود. جانبازان حاج حسن را در همه امور قبول داشتند. در مراسم تشییعش در بهشت زهرا (س) هم جانباز قطع نخاع آمده بود، هم دو پا قطع، هم نابینا و هم قطع عضو و... مراسمش قیامتی بود.
انتهای پیام/ 113