نقد نمایش/ رسول حسنی

«حدیث راه پر خون» بیانیه‌ای است که تاریخ انقضای آن سررسیده است

نمایشنامه «حدیت راه پر خون» قرار است نمایشنامه‌ای در رثای قربانیان جنگ تحمیلی باشد اما چیزی که مخاطب دریافت می‌کند بیانیه‌ای است که مدت‌ها پیش تاریخ انقضای آن سر رسیده و چیز تازه‌ای بر خوان دفاع مقدس اضافه نمی‌کند.
کد خبر: ۳۵۹۷۳۵
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰ - 29August 2019

.گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ هیچ درامی بدون چارچوب ازلی خود نمی‌تواند شکل بگیرد. شناخت مصالح و لوازم درام است که مخاطب را به خوانش خود دعوت می‌کند. یکی از این لوازم مهم، پی‌رنگ است. مگر می‌شود در فقدان چنین عنصر مهمی داستانی را روایت کرد. بدون پی‌رنگ عملا داستانی وجود ندارد. حتی در آوانگاردترین آثار نمایشی پی‌رنگ قابل شناسایی است. مسلما وقتی شالوده نمایشنامه‌ای دچار اشکال باشد، شخصیت، دیالوگ، کنش و واکنش، قهرمان و ضدقهرمان و ... نیز دچار اعوجاج درک ناپذیری هستند که کلیت اثر را نابود می‌کند.

«حدیث راه پر خون» نوشته «عبدالرضا فریدزاده» و کارگردانی «حمید اصغری تتماج» که در تماشاخانه سرو خوانش می‌شود، از چنین اشکال بزرگی رنج می‌برد و این اشکال بزرگ ظاهرا به دلیل دیالوگ‌های شعارزده که گاه تا سخنرانی‌های انتخاباتی تنزل پیدا می‌کند و متاسفانه مشعشعانه و عمیق هم جلوه می‌کنند، به چشم نویسنده و کارگردان و به تبع آن برخی تماشاگران نمی‌آید. این اثر حال بیمار محتضری را دارد که از بیماری خود بی‌خبر است و جالب اینکه این بیمار بی‌خبر از خویش قرار است بخش مهمی از تاریخ معاصر ما را روایت کند.

این بخش مهم تاریخ، جنگ تحمیلی هشت ساله است که تا ده‌ها سال سایه سنگین آن روی سر ما و نسل‌های آینده سنگینی می‌کند. سنگینی این سایه مبارک نیاز به شناخت زوایای پیدا و پنهان آن بستگی دارد و شناخت آن با چنین آثاری میسر نیست.

اگر تاریخ شفاهی رزمندگان را مطالعه کنید و به شمایی که از شهدا و رزمندگان در ذهن ساخته می‌شود توجه کنید متوجه این خواهید شد که اغلب آثار دفاع مقدسی پرسونایی از آدم‌های جنگ می‌دهند که دوست داشتنی نیستند و با آن شمای برآمده از تاریخ شفاهی در تضاد و تقابل هستند.

عده‌ای بسیاری از هنرمندان با قلب شخصیت واقعی به بهانه خلق کاراکترهای دراماتیک حتی به دامنه شخصیت رزمندگان هم نمی‌رسند و مخاطب را به عدم درک متن متهم می‌کنند. «حدیث راه پر خون» تلونی از کاراکترهای یک وجهی است که نه جغرافیای اندیشه آنها مشخص است و نه پیشینه آنها. وقتی مخاطب، سنجه‌ای برای شناخت شخصیت ندارد چگونه می‌تواند با آنها همراه شود.

حتی با توجه به موقعیت جغرافیایی کاراکترها که در شهر مرزی خرمشهر زندگی می‌کنند و با وجود هم‌رزی با عراق قاعدتا می‌توانند با زبان عربی صحبت کنند. کما اینکه چنین هم هست و برای همین هم بود که صدام خرمشهر را بخشی از خاک عراق می‌دانست. سوال اینجاست که چرا مردم بومی خرمشهر از ارتباط با یک سرباز عراقی ناتوان هستند. در حالی که همان سرباز عراقی می‌تواند به طور شکسته فارسی صحبت کند.

دیگر اینکه شخصیت حمید نمایش به کجا تعلق دارد اگر او راوی راهیان نور است چرا مثل نامزدهای انتخاباتی نطق‌های مهیج قرائت می‌کند. چرا تنها او از یک خانواده پر جمعیت زنده مانده است و حالا با روایت سال‌های اشغال و سقوط خرمشهر می‌خواهد چه چیزی را اثبات کند.  کارکترها حتی در اوج بحران نیز دیالوگ‌های آتیشین و تهییجی می‌خوانند بی‌آنکه در روند داستان تاثیری داشته باشند.

کارگردان نه تنها در انتخاب متن که در انتخاب موسیقی نیز کاملا کلیشه‌ای رفتار کرده و از موسیقی‌های بارها شنیده شده استفاده کرده است که از فرط شنیده شدن کارکرد خود را از دست داده‌اند. جز اینکه خوانش‌گران هنگام اجرای نقش خود حرکت می‌کنند این نمایشنامه خوانی نکته روشنی ندارد.

دهه پایانی ۹۰ تفاوت‌های اساسی با دهه ۶۰ دارد و در بیان ایدئولوژی‌ها نمی‌توان با زبان سه دهه گذشته با دیگران دیالوگ‌ کرد. اگر در دهه ۶۰ هنرمندان با زبان شعار روی صحنه نقش آفرینی می‌کردند به دلیل اقتضائات آن زمان بود. مسلما مخاطب دهه ۹۰ ابدا چنین زبانی را درک نکرده و برای آنها ترجمان هیچ اندیشه‌ای نیست. هنرمند اول باید دستور زبان وسعت اندیشه نسل امروز را بشناسد بعد اقدام به تولید محتوا کند. بدون تسلط بر این ابزار هر عملی محکوم به نابودی است.

«حدیث راه پر خون» حدیث هیچ راه و مشی و مرام و مسلکی نیست و بعید به نظر می‌رسد که چنین متنی با بازنویسی‌های مکرر بتواند به اثری قابل قبول تبدیل شود چرا که اصلا داستانی در آن وجود ندارد. کاش نمایشنامه نویسان قبل از آنی که قلم بدست بگیرند رسانه خود را بشناسند.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها