به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، از محرم پارسال تا محرم امسال به ظاهر یک سال گذشت اما برای جانباز فریدونکناری کربلایی «جعفر خسروی» به اندازه چندین سال به طول انجامید. او که برای وصال یار لحظهشماری میکند، با پیراهنی منقش به عکس شهیدان حاج «حسین بصیر» و امیر «مسعود منفردنیاکی» سر از پا نشناخته امروز در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مازندران حضور مییابد. از ظاهرش پیداست که قصد سفر دارد. سفری با پای دل به سرزمین عشق و بلا؛ کربلا.
این دومین بار است که با پای پیاده، دل به جاده میزند و راهی کربلای حسین(ع) میشود. پای صحبتش که مینشینی با شور و اشتیاقی عجیبی حرف میزند؛ از کربلا میگوید و اربعین، از عشق و دلدادگی عاشقان ارباب و خستگی راه که با یاد حسین در نظر نمیآمد.
لب باز نکرده اشک از چشمانش سرازیر میشود و با بغض در گلو کلمات را بر لب میراند و میگوید: بعد از نماز صبح فردا عازم کربلا هستم. سفرم را برای دومین بار از مزار شهید حاج حسین بصیر آغاز میکنم تا حامل پیام شهدا باشم و مروج فرهنگ ایثار و شهادت که ریشه در فرهنگ حسینی دارد.
این جانباز دفاع مقدس به سخنان حضرت امام خمینی (ره) که فرمود: «بکشید ما را؛ ملت ما بیدارتر میشود» اشاره میکند و با بیان اینکه با این حرکت میخواهم به دنیا ثابت کنم من به عنوان یک ایرانی عاشق محیط زیست و همنوع خود بوده و هستم و برای ایجاد وحدت بین مسلمانان که در گرو عشق به حسین (ع) است، این راه را انتخاب کردهام.
رزمنده هشت سال دفاع مقدس از سفر اربعین خود به عنوان بهترین و لذتبخشترین سفر زندگی خود یاد میکند و میگوید: از پارسال تا امسال انتظار کشیدم و میترسیدم که بمیرم و دوباره قسمتم نشود.
او که خود را نائبالزیاره یاران شهیدش میداند، ادامه میدهد: وقتی از اندیمشک رد میشدم عطر شهیدان رفیقم را حس میکردم. از هفتتپه که عبور میکردم احساسم این بود که دوستان شهیدم نظارهگر من هستند و برایم دست تکان میدهند. به بستان که رسیدم نفس گرم شهیدان را حس کردم و برایم خیلی زیبا و لذتبخش بود.
خسروی، با بیان اینکه در تنها سفر کردن جز خدا و عشق چیز دیگری نمیبینم، اینگونه روایت میکند: در تمام مدتی که با پای پیاده از اتوبانهای شهرهای مختلف میگذشتم به یاد پاهای خسته و تاول زده رقیه (س) سه ساله بودم که چگونه مسیر را به اسارت رفت.
او که این سفر را معنوی میداند و بابرکت، ادامه میدهد: از صبح فردا که حرکت کردم تا شب به هر جایی که رسیدم دوباره به منزل بر میگردم تا اولین منزلگاهم خانه خودم باشد که برکت را به خانه بیاورم و صبح فردا دوباره به همان نقطه برمیگردم و سفرم را ادامه میدهم.
خسروی میگوید: خانواده ام را به شهدای گمنام فریدونکنار سپردم که هوای فرزندانم زینب و زهرا و محمدامین را داشته باشند و از خدا خواستم هر چه که میخواهی به من بدهی به خاطر انتظار40 روزه همسرم به او عنایت کن. به همسرم وصیت کردم در هر نقطه این مسیر اگر مُردم، مرا در همان نقطه دفن کنید چون دلم میخواهد در مسیر در حسرت انتظار بمانم تا قیامت که این انتظار لذتبخش است.
او که انتظار امام زمان را تربیتکننده میداند، از تجربه سفر اول اربعین میگوید: در این مسیر دو جا لذت انتظار را کشیدم؛ انتظار دیدن حرم اباعبدالله الحسین (ع) و انتظار از پارسال تا امسال که دوباره زائرش شوم و برایم زیبا بود و دعا میکنم انتظار امام زمان (عج) را یاد بگیرم.
این زائر حسین (ع) میگوید: رسیدن پس از 40 روز به کربلا و دیدن حرم یار خیلی شیرین است و آن لحظه حال خوبی به آدم دست میدهد و من برای اولین بار که چشمم به گنبد ارباب افتاد احساس کردم که خدا اسم مرا در لیست خریداران گذاشت.
او که خود را دعوتشده حسین (ع) میداند، سخنانش را به چاشنی شعر پیوند میزند و ادامه میدهد: «اگر با دیگرانش بود میلی/چرا جام مرا بشکست لیلی» من معتقدم امام حسین مرا خریده که امسال هم این راه را پیاده بروم تا آدم بشوم!
خسروی از ارادت خاص خود به شهید حاج «حسین بصیر» میگوید و ادامه میدهد: بصیر خط قرمز من است؛ بصیر فرمانده من و پدر معنوی و بزرگ من است و اگر روزی نام بصیر نباشد میخواهم من هم نباشم.
او ادامه میدهد: امسال عکس شهید منفردنیاکی را هم بر پیراهنم حک کردم تا یادی از فداکاری این شهید عزیز و شهدای ارتش کرده باشم.
این زائر پیاده اربعین حسینی به روایت خاطره از سفر اول خود میپردازد و میگوید: پارسال در حوالی ازنا برای نوشیدن آب به چشمهای که در مسیرم بود، رسیدم. به چند جوان که متوجه شدند زائر هستم، گفتم: من چهار نفرم. پرسیدند پس بقیه دوستانت کجا هستند؟ گفتم: برادر شهیدم حمزه خسروی، شهید حاج حسین بصیر، شهید مدافع حرم محسن حججی و خودم که چهار نفریم و اعتقادم این بود که این شهدا را روی دوشم میبرم.
خسروی رو به دوست همراهش میکند و ادامه میدهد: امسال شش نفریم. من و شهید بصیر و منفرد نیاکی و برادر شهیدم و شهید حججی و دوستم «سید علیاکبر کاظمی» که بنّاست و کارهای بنّایی خودش را به اتمام رساند که با من همراه شود. چون از پارسال تا امسال انتظار این سفر را کشید و چه بسا که می توانست اینجا بماند اما به قول شاعر شهید شهرم فریدونکنار، غواص شهید علی اصغر ربیع نتاج:
دل گرفتن از منال و منزل و بستر خوش است
عزم میدان کردن و لبیک بر رهبر خوش است
های و هوی زندگانی را فروختن دل گرفتن
هم رکاب کاروان عشق در سنگر خوش است
زیر نور اختران تنها به پاس شب نشستن
انس با تیر و تفنگ و تسبیح داور خوش است
زیر خط سرخ آتش در دل شب حمله کردن
در میان دود آتش گاه کر و فر خوش است
در دل میدان مین و نور چون روز منور
زیر آتش خیز رفتن در دل معبر خوش است
در میان انفجار و غرش تیر و گلوله
صف به صف، سنگر به سنگر حمله بر کافر خوش است
در طلوع و صبح حمله با تمام دوستان
کندن سنگر برای تثبیت محور خوش است
با سپاه کربلا آزاد کردن کربلا را
بوسه بر قبر حسین با دیدگاه تر خوش است
گزارش: حدیثه صالحی
انتهای پیام/