به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، کتاب شناختنامه سردار شهید حاج «حسینجان بصیر» به قلم «زینالعابدین درگاهی» در سال 1395 از سوی «نشر رسانش» و با حمایت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مازندران به چاپ رسید.
در این کتاب 72 صفحهای عناوینی چون «لبخند آغازین»، «فصل درس و مدرسه»، «آغاز کمال»، «پیوند مبارک»، «فصل شوریدن»، «پیش از انقلاب اسلامی»، «پس از انقلاب»، «میدان خون و شهادت»، «دریای ناپیدا کران»، «طراوت صمیمی»، «ژرفای اندیشهها و باورها»، «فصل پاکبازی»، «فصل جاودانگی» و «آثار درباره شهید» از نظر میگذرد.
در بخشی از کتاب آمده است:
پیوند مبارک
حسین 18 آبان 1347 با خانم آمنه براری ازدواج کرد. مادرش در این باره میگوید: «به فکر ازدواج نبود و ما او را به فکر ازدواج انداختیم. با اصرار قبول کرد و گفت: رنی را که دلخواه خودم باشد باید پیدا کنم. در انتخاب همسر بیشتر جنبه مذهبی را مدنظر داشت»
همهخانمی که حسین را همچون فرزند دوست میداشت، دختری را در همسایگی خود به او معرفی کرد؛ «حسین و آمنه سه سال با هم نامزد بودند و بعداز آن با مراسمی خیلی ساده عروسی کردند».
آغاز رندگی مشترک پس از ازدواج در نهایت سادگی و قناعت به حداقلها بود. همسر شهید میگوید: اوایل زندگی حدود چهار سال با پدر و مادر حاجی در دو اتاق زندگی میکردیم...[بعد از چهار سال در تهران] دوباره به خانه پدرش آمدیم و پنج سال دیگر با هم زندگی کردیم، بعد از پنج سال با 20 هزار تومان دو اتاق درست کردیم و از پدر و مادرش جدا شدیم»
از بصیر پنج یادگار بهجا مانده است: فرشته (1248)، مهدی (1349)، زهرا (1356) و محدثه (1361) که هنگام شهادت پدر به ترتیب 18، 17، 10 و پنج سال داشتند. زینب (1365) در آن هنگام نوزادی سهماهه بود (یادآور میشویم مهدی بصیر در 42 سالگی در راهپیمایی اربعین 1394 در مسیر رفتن به کربلا به دیار باقی شتافت).
دستگیری از تهیدستان و یتیمنوازی
از ویژگیهای زندگی اجتماعی بصیر، توجه به محرومان و نیازمندان بود. با وجود آنکه زندگی شهید و نیز زندگی پدر و مادرش به سختی میگذشت و در تنگناهای بیشماری قرار داشتند، اما نیازمندان را فراموش نمیکرد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مرتب چند پیرمرد به خانه شهید میآمدند و با حاجی به گفتوگو میپرداختند. در برابر پرسش همسرش هر بار از پاسخ صریح سر باز میزد، اما در برابر اصرار همسر ناگزیر لب به سخن گشود: این پیرمردها از خانوادههای مستضعفند و چیزی ندارند، من هر ماه مبلغ ناچیزی به آنها میدهم تا سر و سامانی به زندگیشان بدهند.
آمنه براری از توجه بسبار همسر شهیدش به تهیدستان ماجرای دیگری نقل میکند که تکاندهنده است: «برای او چندین بار پیراهن خریدم. او هم این پیراهنها را میپوشید و میرفت سرکار، اما موقعی که به خانه برمیگشت پیراهن تنش نبود.
میگفتم: پیراهنت کو؟ میگفت: در مغازه جا گذاشتم. من هم خیال میکردم که بهخاطر اقتضای شغلی شاید پیراهنش کثیف شده که آن را به خانه نمیآورد. اما دیدم این کار چندین بار تکرار شد، لذا یک روز شاکی شدم و به او گفتم: معلوم هست داری جهکار میکنی؟ پیراهنهایت کجاست؟ دیدم سکوت کرد و حرفی نمیزند، اما وقتی دید من خیلی اصرار میکنم، گفت: «دادم به آدمهای بدبخت و بیچاره»
بیتردید شهید بصیر به این کلام مولایش، امام علی (ع) باور داشت که فرمود: مهربانی و احسان در حق ناتوانان سبب نزول رحمت خدا میشود.
بصیر به یتیمان بهویژه به یادگاران شهدا سخت توجه میکرد. وقتی برادرش به شهادت رسید، از مهمترین دغدغههایش فرزندان این شهید بود، با وجود آنکه پس از برادر کمتر از سالی به شهادت رسید، بهگونهای با آنان رفتار میکرد که دلبستگی بچهها با او بیشتر میشد: «به بچههای اصغرآقا علاقهمند بود. هر وقت از جبهه میآمد، بچههای اصغرآقا به خانه ما میآمدند و موقع خواب کنار حاجی میخوابیدند...
آخرین باری که حاجی میخواست برود جبهه، به من گفت برای حمید و نرگس (دو یادگار برادر شهیدش) کاپشن بخر و به آنها بده، تا از من به یادگار داشته باشند... حاجی در مورد همه فرزندان شهدا اینگونه بود و به آنها رسیدگی میکرد».
انتهای پیام/