گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ سینمای ایران در طول حیات خویش هیچوقت صاحب ژانر به معنای دقیق کلمه نشده و تقریباً تلاشی هم برای ایجاد آن از سوی فیلمسازان صورت نگرفته است. اگر با فقر ژانر در سینمای ایران مواجه هستیم برای آن است که کارگردانان اغلب بهجای ایجاد یک سینمای بومی و ملی نظر به جشنوارههای خارجی داشتهاند و از خاستگاهی که در آن سینما را تجربه کردهاند غافل بودهاند. نکته قابل تأملانگیز اینکه نهتنها سینمای ایران صاحب ژانر نیستند، بلکه کارگردانان ما کمتر به سبک خود دست یافتهاند.
از سینماگران بسیاری که اثر تولید کردهاند، نامهای بسیار معدودی بودند که به سبک خود رسیدهاند. «علی حاتمی» و «بهرام بیضایی» بهطور مشخص از کارگردانهایی هستند که میتوان گفت داری سبک هستند؛ یعنی بهواسطه دیدن آثارشان میتوان مؤلفههای فرمی و نه محتوای آنها را برشمرد. برای همین است که اغلب سینمای ایران را به نام کارگردانها و جوایزشان میشناسند و نه سبک فیلمسازی کارگردانهایشان. از میان جوانانی که وارد سینما شدهاند و به سبک منحصربهفرد خود رسیدهاند، میتوان به چند نام مشخص اشاره کرد که «محمدحسین مهدویان» یکی از آنهاست.
مهدویان در «ایستاده در غبار»، «ماجرای نیمروز»، «لاتاری» و «ماجرای نیمروز» یک سیر مشخص و رو به رشدی را طی کرده است که مطالعه آنها سبک این کارگردان تازهنفس را روشن میکند. هرچند او به اوج و پختگی سبک خویش دست نیافته است اما در سینمای ایران سیری صعودی را طی میکند. مهدویان در «رد خون» همان مؤلفههای پیشین خود را به کار گرفته است که ابداً به معنای تکرار خود نیست. او در آثارش خود را تکرار میکند تا بر زبان دستور زبان سینمایی که میخواهد برسد، مسلط شود. مگر کارگردانان بزرگ صاحبسبک دنیا چیزی جز تکرار مؤلفههایشان وجود دارد؟ اصلاً ما بهواسطه همین تکرارهاست که سبک فیلمسازی یک کارگردان را میشناسیم.
توجه داشته باشیم که این تکرار با اصطلاح کلیشه کاملاً متفاوت است. مهدویان در «رد خون» نه در فرم که در فیلمنامه نیز راه خود را میرود و از کسی چیزی را به عاریت نگرفته است. همه اجزاء فیلم یک کلیت واحد را شکل دادهاند. بهطوریکه با حذف یک جزء، اثر دچار کاستی میشود. مهدویان در «رد خون» نه کمفروشی کرده و نه زیادهگویی کرده است. مهمترین ویژگی «رد خون» ریتم درست آن است که بهندرت در آثار سینمایی دیده میشود. تسلط بر ریتم نکته کمارزشی نیست و مطمئناً آسان به دست نمیآید. اگر کارگردانی توانست ریتم مناسبی در اثرش ایجاد کند، مشخصکننده این است که چقدر زبان سینما را میشناسد.
عملاً بدون ریتم فیلمی وجود نخواهد داشت. وجود این خصیصه است که بازی و تدوین را به حد مطلوب و استانداردی میرساند. ممکن است مخاطب با داستان «رد خون» ارتباط برقرار نکند یا آن را دوست نداشته باشد، اما نمیتوان منکر این شد «رد خون» در شکل تعریف داستانش ضعیف عمل کرده است یا کارگردان در ترجمه متن به تصویر دچار لکنت شده است. حداقل حسن «رد خون» ـ که حسن کمی نیست ـ در این نکته است که مخاطب حاضر است آن را ببیند، هرچند با آن مخالف باشد. دلیل توفیق «رد خون» در جذب مخاطب در این است که میداند آنچه را که میخواهد بگوید چگونه بگوید. انتظاری بیش از این از صاحب اثر منصفانه نیست.
مگر چه چیزی باید از یک فیلم بخواهیم جز اینکه فقط یک «فیلم» باشد، نه بیانیه صادر کند، نه سخنرانی کند و نه سعی داشته باشد چیزی را به مخاطب تحمیل کند. «رد خون» نه فیلمی علیه منافقین است و نه له نظام. «رد خون» فقط یک برهه تاریخی از کشور را بدون اغراق و غلو بهدرستی روایت میکند، برای همین شعاری نیست. «رد خون» نساخته نشده تا از منافقین متنفر شویم بلکه ساختهشده تا «نفاق» را بشناسیم. همین جمله مهمترین پیامی است که در «رد خون» نهفته است.
انتهای پیام/ 161