به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از «روزنامه جوان»، سردار شهید «جواد دوربین» از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود که با وجود بازنشستگی، هرگز از پا ننشست و همچنان در خط جهاد ماند تا اینکه در سوریه به شهادت رسید. او برادر بزرگتر شهید جمال دوربین بود که در دفاع مقدس آسمانی شد. حاججواد از آن دسته رزمندگانی بود که هیچ حکمی نمیتوانست بازنشستگیاش را تأیید کند جز «شهادت». آنچه میخوانید حاصل همکلامی ما با «مصطفی دوربین» برادر شهید مدافع حرم جواد دوربین و شهید دفاع مقدس جمال دوربین است که از نظرتان میگذرد.
خانواده شما دو شهید داده است، شهدا از بین چند برادر و خواهر بودند؟
ما پنج فرزند بودیم؛ سه برادر و دو خواهر که دو برادرم در دفاع مقدس و دفاع از حرم به شهادت رسیدند و اکنون من تنها پسر خانواده هستم. پدرمان هم سال ۱۳۸۸ مرحوم شدند. بابا در ۱۲ سالگی مادرش را از دست داده بود و دو برادرش را خودش بزرگ کرد. پدربزرگم نظامی بود، اما پدرم، چون بعد از فوت مادرش سرپرستی برادرانش را بر عهده گرفت نتوانست تحصیل کند و مجبور شد کارگر هتل شود. به سختی کار کرد و زندگی خودش و ما را اداره کرد.
جمال اولین شهید خانواده بود؟
بله، در دفاع مقدس به شهادت رسید. متولد سال ۱۳۴۷ بود که سال ۱۳۶۷ در ۲۰ سالگی شهید شد. در آخرین روزهای جنگ در زبیداد عراق آسمانی شد و چندین سال مفقودالاثر بود. سال ۱۳۷۵ فقط یک پلاک از او برای ما آوردند. جمال در بسیج زیاد فعالیت میکرد. مشغول تحصیل بود و کار میکرد، فکر نمیکردیم به جبهه اعزام شود. اما رفت و شهید شد.
جواد بزرگتر بود یا جمال؟
جواد یک سال از جمال بزرگتر بود. متولد سال ۱۳۴۶، چهار سالی میشد که بازنشسته شده بود. اما داوطلبانه برای اعزام به سوریه اقدام کرد. در همان اولین اعزامش روز هفدهم اردیبهشت سال ۹۵ در خانطومان سوریه به شهادت رسید. جواد با همه دوستانه برخورد میکرد. با اخلاق خوبش همه را جذب میکرد. بعد از شهادتش خیلیها آمدند گفتند ما در جهالت بودیم و سردار کمکمان کرد راه درست را انتخاب کنیم. بچههای محل دوستش داشتند. وقتی کسی را میدید، اول خودش سلام میداد.
برادرتان بازنشسته بود. چه شد که تصمیم گرفتند بعد از بازنشستگی به سوریه بروند؟
جواد هم مثل جمال از رزمندگان دفاع مقدس بود. میگفت من دو بار مجروح شدم، اما چرا سعادت شهادت نصیبم نشد. حسرت سعادتی را میخورد که نصیب جمال شده بود. به نظر من جواد آدمی بود که فقط با شهادت بازنشسته میشد.
جواد چند فرزند داشت؟ نحوه شهادتش چطور بود؟
سه پسر و یک دختر داشت. وقتی به سوریه رفت روزهای آخر زنگ زد و گفت احتمال دارد یکی دو روز دیگر کارش تمام شود و برگردد. منتظر بازگشتش بودیم که خبر شهادتش را شنیدیم. برادرم روز هفدهم اردیبهشت ۹۵ شهید شد و پیکرش را نوزدهم برای ما آوردند و در گلزار شهدای انزلی به خاک سپردیم.
مادرتان در قید حیات هستند؟
بله، ایشان سن و سال زیادی دارد. وقتی فهمید جواد شهید شده است، به کما رفت. هشت روز در کما بود و خدا عمر دوباره به او داد. از سال ۶۷ که جمال شهید شد، مادرم خانهنشین شد. بعد از شهادت جواد بدتر هم شد و خیلی دلتنگی میکند. تنها زندگی میکند و مدام در حال گریه است. با آنکه دکتر گفته بود نباید گریه کند، اما دست خودش نیست. همیشه صبح و ظهر و شب با من تماس میگیرد یا خودم به منزلش میروم. خب مادر است و برایش خیلی سخت است. پیش کسی گریه نمیکند، اما در تنهاییهایش اشک میریزد. خیلی هم با فرزندان شهیدش ارتباط قلبی دارد. یک بار خواب جواد را دیده بود. میگفت: داداشت به خوابم آمد و گفت چرا فلان دارویت را نخوردی یا آن یکی را بخور تا خوب شوی. به نظر من مادرم همیشه با پسران شهیدش است. قبل از شهادت جواد من و او کنار مادر بودیم. جواد از اداره با موتور میآمد و سر میزد. بعد از شهادت داداش، مدتی مادرم تا صدای موتور میشنید فکر میکرد جواد است. الان هم باور ندارد پسرش شهید شده است، چون با سختی بچههایش را بزرگ کرد و تحمل نبودنشان را ندارد.
فرزندان برادرتان الان چه میکنند؟
بچههایش ازدواج کردهاند. جوان هستند و زندگی خودشان را دارند. راحتتر با موضوع شهادت بابا کنار میآیند. اما برای همسر برادرم شهادت ایشان سخت است. اتفاقاً قرار بود وقتی برادرم از سوریه برگشت، برای یکی از فرزندانش عروسی بگیرد. روز شهادت داداش هم نوهاش به دنیا آمد.
انتهای پیام/ 113