به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «حمید داودآبادی» جانباز، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس، در صفحه اجتماعی خود، با بیان خاطرهای از شهادت دو تن از همرزمان خود، نوشت: بهشت زهرا (س) خیلی شلوغ بود، پیکر خونین شهید «مصطفی کاظمزاده» را میخواستند با همان لباس بسیجی کفن کنند. کفن همان پارچه سفید را که دورش کشیدند، هرکدام از بچههای محل و دوستان توی حال خود بودند. بعضی میگریستند، بعضی هم مات و مبهوت چهره سرخ از خون «مصطفی» را نگاه میکردند.
کار «نادر» خیلی هم عجیب نبود، ولی توجه مرا به خود جلب کرد. با خودکار، چیزی گوشه کفن «مصطفی» نوشت.
«مصطفی» را دفن کردند و برگشتیم محل. در اتوبوس، «نادر» را کشیدم پهلوی خودم و پرسیدم که روی کفن «مصطفی» چی مینوشتی؟ اول از جواب دادن سر باز زد؛ اما وقتی اصرار مرا دید، گفت: گوشه کفن «مصطفی» نوشتم «اگه خیلی معرفت داری، کاری کن تا هرچی زودتر منم بیام پهلوی تو و داداشم حمید».
خیلی از شهادت «مصطفی» پَکَر بود. ناخواسته دستم را دور شانهاش انداختم و رویش را بوسیدم.
زمستان ۱۳۶۲، عملیات «خیبر» تمام شده بود. بعضی شهدا جا مانده بودند. آخرین روزهای زمستان بود که یکبار دیگر پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی بر سر در خانه خانواده «محمدی» بهاهتزار درآمد. عکس «نادر» وسط پرچم بهچشم میخورد. «نادر محمدی» همراه «علی مشاعی» و «حسین نصرتی» در جزیره مجنون بهشهادت رسیدند. یک سال و چندماه از نوشته «نادر» روی کفن مصطفی میگذشت که او هم رفت.
پیکر «نادر» را که میان پارچه سفید پوشاندند؛ «کیوان» را دیدم که با خودکار چیزی گوشه کفن نوشت. دم خانهشان که رسیدیم، ماجرا را پرسیدم که با بغض گفت: منم همان کاری را انجام دادم که «نادر» کرد و رفت. روی کفنش نوشتم «اگه خیلی معرفت داری، کاری کن منم بیام پیش تو و داداشمون حمید».
«کیوان» سومین شهید خانواده «محمدی»، تیر سال ۱۳۶۵ در «مهران» به شهادت رسید و به «مصطفی» و «نادر» پیوست.
«حمید داودآبادی»، شهید «مصطفی کاظمزاده»، شهید «نادر محمدی» - تابستان ۱۳۶۱ تهران، هنگام اعزام نادر به جبهه
شهید «نادر محمدی» هنگام بوسیدن روی شهید «کاظمزاده» در تهران
مرحوم «مجتبی کاظمزاده» پدر شهید «مصطفی کاظمزاده» بر بالین فرزند خود
شهید «کیوان محمدی» پادگان دوکوهه
انتهای پیام/ 113