«مهدی اشرفی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، در خصوص شهید «یونس نورآذر» اظهار داشت: یونس بچه تبریز بود. او در یک خانواده ثروتمند متولد و بزرگ شده بود. یونس همراه با جمعی از معلمها ۹ آذر ۵۹ به جبهه آمد و ماندگار شد. پدرش که یکی از بازاریهای تبریز بود، میگفت «هر چه به یونس گفتم بمان تا برایت یک مغازه بزرگ کبابی در بازار بخرم تا آنقدر پول در بیاوری که ظهرها نتوانی کشوی دَخلت را ببندی، نپذیرفت و گفت اگر به جبهه نروم، شرف و آبرویمان میرود. به یونس گفتم هر دختری را که بسپندی برایت به خواستگاری میروم، اما او گفت من فقط با دختری ازدواج میکنم که قبول کند من جبهه باشم.»
یونس برای دیگر رزمندگان یک الگو بود
وی افزود: یونس از سال ۵۹ تا ۶۴ کمتر از یک ماه به مرخصی رفت. او خودش را وقف جبهه کرده بود. یک بار که از مرخصی برگشتم، به یونس گفتم مرخصی بگیر و به دیدن مادرت برو. گفت مرخصی بعدی تو، من هم میروم. من تا هشت ماه به مرخصی نرفتم. بعد از هشت ماه به اصرار مادرم چند روز مرخصی گرفتم. اصرار کردم که یونس هم به مرخصی برود.
اشرفی ادامه داد: یونس برای دیگر رزمندگان یک الگو بود. او طی این مدت سمتهای مختلفی را پذیرفت، از مسئول تدارکات نصر تا مسئول تدارکات تیپ ۲۰ رمضان. آخرین سمت او فرماندهی گردان زرهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود.
حقوقش را میبخشید
وی با بیان این که یونس برای حضور مستمر در جبهه به عضویت سپاه پاسداران درآمد، گفت: یونس از آنجایی که نیاز مالی نداشت، حقوقش را به کسانی که مشکل مالی داشتند، میبخشید. با وجود اینکه مسئول تدارکات بود، حاضر نبود برای خودش دو دست لباس بردارد. همیشه همان یک لباس را میشست و میپوشید.
اشرفی در بیان خاطرهای از شهید نورآذر، عنوان کرد: یک بار نیمه شب از ماموریت به دوکوهه برگشتیم. یونس پرسید که چیزی برای شام دارند. آنها جگر مرغ پختند و آوردند. یونس پرسید که آیا به باقی نیروها هم از همین غذا دادید. آنها گفتند نه جگر مرغ کم بود. به نیروها سیب زمینی و تخم مرغ دادیم. یونس غذا را پس داد و گفت برای ما هم همان غذایی را بیاورید که به نیروها دادید.
پدر شهیدی در وصف یونس شعر سرود
وی در تکمیل سخنان خود گفت: یک رزمندهای در جبهه بود به نام حاج «اصغر بلوچیان». او پدر شهید «علیاصغر بلوچیان» نیز بود. بلوچیان شعرهای زیبایی میسرود. در جبهه لقب شهریار را به او داده بودند. او ۱۰ بیت در توصیف یونس سرود که سر بیتهای آن را که جمع میکرد، اسم یونس نورآذر میشد. یونس در عملیات والفجر ۸ توسط یک گلوله تانک به شهادت رسید. پس از شهادتش نزد خانوادهاش رفتم و ماجرای این شعر را تعریف کردم. برای مراسم چهلم شهید این شعر را در تابلویی نوشتند و سر مزار شهید نصب کردند. روز چهلم شهید همرزمانش نیز به تبریز رفتند. مراسم باشکوهی برگزار شد. در این مراسم یک جلد قرآن کریم از سوی سردار کوثری به خانواده شهید تقدیم شد.
اشرفی در پایان خاطرنشان کرد: در مراسم ختم یونس، یک نفر به من گفت که من با یونس در دوران انقلاب زندانی سیاسی بودم. او همچنین در کمیته نیز فعالیت داشته است. این شهید با وجود رشادتهایی که از خود نشان داد، بسیار گمنام مانده است.
انتهای پیام/ 131