به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، سردار شهید حاج قاسم اصغری در پانزدهم فروردین سال ۱۳۴۳ در شهر قدس (قلعه حسنخان) به دنیا آمد. وی در اوایل جنگ به فرمان امام (ره) وارد گروه جنگهای نامنظم شهید چمران شد و در عملیاتهایی همچون والفجر مقدماتی، والفجر ۱، خیبر، بدر، عاشورای ۳ و والفجر ۸ حضور داشت.
شهید اصغری برای پاکسازی میدانهای مین در منطقه سردشت واقع در غرب کشور در سال ۱۳۶۷ حین خنثی کردن مین به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
جعفر طهماسبی از نیروهای تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) به بیان خاطره شهادت شهید قاسمی و همزمانی با ایام اربعین پرداخت. در ادامه خاطره این رزمنده پیشکسوت را میخوانید.
با شهید رسول فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم روز اربعین را در مقر الوارثین با شکوه برگزار کنیم. با همفکری دوستان قرار شد که بچهها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین (مقر رزمندگان گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در فکه) مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینهزنی کنند و ناهار را در حسینه سر یک سفره باشند و آن روز ناهار در چادرها توزیع نشود.
صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه بیرون آمدیم که از بلندگوی مقر تعدادی اسم خوانده شد و تاکید داشتند که برادرها وسایلشان را جمع کنند و آماده ماموریت جدید باشند. این خبر و رفتن بچهها که تعدادشان به ۳۰ نفر میرسید برنامه اربعین را به هم زد. حدود ساعت ۱۰ صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشکر ۱۰ با ماشین وارد مقر گردان شد.
من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم. به رسول گفتم به حاج قاسم بگو رفتن بچهها را به عقب بیاندازد و برنامه اربعین را خراب نکند. رسول گفت خودت بگو، من با حاج قاسم رودربایستی دارم، تو بگویی حرفت زمین نمیماند.
حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی میگفت باید بشود دیگر کوتاه نمیآمد. گفتم من با حاجی صحبت میکنم و به بهانه اینکه حاجی موهای سرت بلند شده باید موهایت را کوتاه کنی رفتم ماشین سلمانی دستیام را برداشتم و رفتم سراغش. یک گوشه چند تا بلوک سیمانی روی هم چیدم، او را نشاندم و ماشین سلمانی را داخل موهایش کردم. حاجی خیلی موهای پرپشتی داشت و ماشین داخل موها گیر میکرد برای همین گاهی هم یک ناله آخی میگفت. سر صحبت را باز کردم و گفتم حاجی قراره بچهها را کجا ببری؟ و بعد از کلی صغری و کبری چیدن گفتم برای روز اربعین امام حسین (ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچهها مراسم ما را از رونق می اندازد. اسم امام حسین علیه السلام که آمد حاجی متقاعد شد که برنامه رفتن را عقب بیاندازد و قرار شد فردای اربعین بچهها به طرف سردشت حرکت کنند.
این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود. روز اربعین بعد از نماز صبح دیگر بچهها صبحگاه نرفتند و آماده شدند برای دسته عزاداری روز اربعین. روی وانت گردان دو تا بوق بلندگو سوار کردیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبودها پرچم ها نصب شد، کاسهای گِل از تربت امام حسین علیه السلام فراهم شد و عزاداری اربعین همانطور که پیش بینی شده بود انجام گرفت. بچهها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکرفون به دست جلوی آنها حرکت میکردم، نوحهای که میخواندم این بود «یک اربعین از روز عاشورا گذشته، صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته» آنچه که تعجب برانگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود که از خود بیخود شده بود. انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهایش مراعات کند.
شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربیع الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر (عج) در پاکسازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری به شهادت رسیدند.»
انتهای پیام/ 141