گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ در 13 آبان سال 1358 سفارت ایران به تصرف عدهای از جوانان پیرو خط امام درآمد که به انقلاب دوم ایران اسلامی از آن یاد میشود. شش ماه بعد از این حادثه در تاریخ 10 اردیبهشت 1359 اتفاق دیگری در قلب کشور انگلستان رقم خورد که در کنار هم قرار دادن آنها مسائل مهمی را مطرح میکند که باید پاسخ داده شود. این دو رویداد تفاوت ماهیتی کاملاً آشکاری دارند، در مقابل منتقدان حادثه تسخیر لانه جاسوسی با هیاهو و سکوت از کنار یکی میگذرند و دیگری را در علم میکنند.
جالب اینکه فیلمسازان وطن در مقابل هر دو با بیتفاوتی میگذرند. از آن طرف کارگردانان آمریکایی و انگلیسی از این حادثه به نفع دولت خود سود میبرند. در سال 2012 «بن افلک» فیلم «آرگو» را با موضوع تسخیر سفارت آمریکا ساخت و «توآ فریزر» در سال 2017 فیلم «6 روز» را با موضوع اشغال سفارت ایران در لندن روی پرده اکران سینماهای جهان فرستاد. هر دو فیلم با وجودی که در دو کشور متفاوت ساخته شدهاند اما در سیاستی که پشت آنها قرار دارند تفاوتی دیده نمیشود.
هر دو فیلم از کمترین ارزشهای سینمایی برخوردار هستند اما از بیشترین تبلیغ بهره گرفتهاند. «6 روز» و «آرگو» آثار ضد ایرانی ـ اسلامیای هستند که در جهت نیل به مقاصد سیاسی دولتمردان غربی ساخته شدهاند. تصویری که از ایران در این دو فیلم دیده میشود بهمثابه دو روی یک سکه هستند که در نهایت بدنامی ایران را به همراه دارند. در فیلم «آرگو» ارتجاع و سبوعیت ایران در مقابل مردم جهان ه نمایش گذاشته شده است و در فیلم «6 روز» بیتفاوتی و بیرحمی سیاستمداران ایرانی در مقابل هموطنان دربند خود که گروگان گرفته شدهاند به تصویر کشیده شده است.
در این میان «6 روز» بیش از «آرگو» سعی کرده تا چهرهای منزجر کننده از ایران بسازد. در حالی که 52 کارمند سفارت ایران در لندن به دست عراقیهای تندروی بعثی به گروگان گرفته شدهاند ایران جز ارسال یک پیام که آن هم از زبان یک زن انگلیسی مطرح میشود، این انگلیسیها هستند که با جان فشانی سعی میکنند جان ایرانیهای اسیر را نجات دهند.
در حالی که واقعیت امر چیز دیگری است. 6 مرد عرب که از طرف رژیم بعث حمایت میشوند با حمله به سفارت ایران در لندن و گروگان گرفتن آنها اعلام میکنند باید 92 زندانی خوزستانی که به تعبیر آنها شهروند عراقی محسوب میشوند آزاد شوند؛ اما دولت ایران حاضر به پذیرش چنین درخواستی نیست چرا که پذیرش این موضع عملا موافقت با جدایی استان خوزستان از ایران است. چرا که زندانیهایی که گروگانگیرها در خواست آزادی آن را دارند ایرانی هستند و کسی حق مداخله در محاکمه و آزادی آنها را ندارد. از طرفی مسئولان ایرانی از همان ساعات اولیه سعی داشتند تا کارمندان سفارت را بدون باج دادن آزاد کنند.
اما کارشکنیها دولت انگلیس سبب شد این گروگانگیری تا شش روز ادامه پیدا کند؛ اما در این فیلم «مکس» یکی از افراد بلندپایه انگلیس است که از همهچیز خود میگذرد تا ایرانیان در بند را نجات دهد. بهموازات تلاشهای مکس عدهای از سیاستمداران و نیروهای ارتش نیز در تلاشاند تا غائله گروگانگیری را تمام کنند آن هم به شرطی که برای گروگانها مشکلی پیش نیاید و خطری جان آنها را تهدید نکند.
نکته دیگر اینکه این شش عرب بعثی چنان در فیلم بازنمایی شده که بیننده آنها را محق میداند. این مردان چنان از ظلم سربازان ایرانی و کشتار عراقیها صحبت میکنند که گویا این ایران است که به مرزهای عذاق حمله کرده است. کارگردان به خوبی توانسته جای متجاوز و مدافع را با هم عوض کند. برای همین مکس علاوه بر اینکه به این شش عرب گروگانگیر حق میدهد و با آنها احساس همدردی میکند اما نمیخواهد امنیت ایرانیان گروگان گرفته شده نیز به خاطر بیفتد.
مهمتر از آن تصویری که کارگردان از دولت انگلیس در «6 روز» به تصویر کشیده است تصویر یک ناجی ناصح است که نقش ملجاء و پناه ایرانیان را دارد و گویا بدون حضور آنها مردم ایران حامی و مدافعی ندارند. فریزر در برخی از پلانهای فیلمش از تصاویر آرشیوی و مستندی بهره گرفته است و حتی در افتتاحیه فیلم نیز تصاویری از تسخیر لانه جاسوسی گنجانده است تا از این طریق دروغهای دیگر فیلم را حقیقت جلوه دهد. «6 روز» حتی در سطح یک فیلم معمولی هم نیست با این حال مخاطب بیاطلاع را بهراحتی در دام خود میاندازد. باید پرسید وظیفه کارگردانان ما در این میان چیست.
آیا باید سکوت کنند و به ساخت آثار سخیف و نازلی چون «هزارپا» و آثار سیاهنمایی مثل «درخونگاه» بپردازند؟ و همچنان بر موج شبه روشنفکران سوار شوند و نسبت به مسائل مهم و اساسی ایران اسلامی بیتفاوت باشند؟ سینمای ایران باید از این غفلتزدگی رها شود و پنجرههای تازهای به روی مخاطبان خود باز کنند.
انتهای پیام/ 161