گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: جوانی بامحبت، رعنا و خوشرو که مدرک کاردانی حسابداری و کارشناسی علوم ارتباطات خود را از دانشگاه آزاد مرکز تهران گرفت. وی که در شناسنامه متولد ۱۵ شهریور ۱۳۶۲ بود، در چهاردهمین روز از آذر ۱۳۶۲ در «بندر ترکمن» استان گلستان چشم به جهان گشود. پدرش هرگاه به او اعتراض میکرد که «چرا درس خود را در رشتهای که شغل پردرآمدتری میتوانست داشته باشد، ادامه نداده؟!» پاسخ میداد، «من هیچگاه برای پول و یا مدرک درس نمیخوانم! به همه نیز توصیه میکنم اگر برای پول یا مدرک درس میخوانند، در انگیره خود تجدیدنظر کنند!»
او به شهید «مرتضی آوینی» علاقهمند میشود و ردپای وی را دنبال و کار مستندسازی خود را با الهام از «روایت فتح»های آوینی آغاز میکند. این پاسدار شهید بارها به سوریه اعزام میشود و در نهایت در بیست و هشتمین روز از مرداد ۱۳۹۲ در دفاع از حریم اهل بیت (ع) به آرزوی دیرینه خود میرسد و نام وی در جرگه سربازان حضرت زینب (س) برای همیشه ثبت میشود. از شهید مدافع حرم «هادی باغبانی» یک دختر به نام «رضوانه» به یادگار مانده است.
پیشتر بخش اول و دوم گفتوگوی خبرنگار دفاعپرس با «مریم مهدیپور» همسر شهید مدافع حرم «هادی باغبانی» تقدیم شد که در ادامه بخش سوم و پایانی این گفتوگو را میخوانید:
دفاعپرس: رضوانه چطور با شهادت پدر کنار آمد؟
رضوانه کودکی سه ساله بود. عکسهای پدر را که در کوی و برزن میدید، وی را نشان میداد و میگفت «مامان! بابا قهرمان شده! نگاه کن! حتما به او قرآن هدیه میدهند!» دخترک سه ساله من آن روزها مفهوم شهادت را متوجه نمیشد. رضوانه وابستگی بسیاری به هادی داشت، به همین دلیل خیلی بهانه پدر را میگرفت. دائم تلفن را برمیداشت و اصرار میکرد با پدرش تماس بگیرم؛ چراکه پدر و دختر هیچگاه حرفهایشان تمامی نداشت، حتی در ماموریتها هرگاه تماس میگرفت، ابتدا ۱۰ دقیقه با رضوانه صحبت میکرد، سپس دخترک تلفن را به من میداد.
هیچگاه آخرین ماموریتی که هادی برگشت را، فراموش نمیکنم. رضوانه تا نیمههای شب در انتظار بازگشت پدر بیدار ماند. صبح زود روز بعد، با کوچکترین صدا بیدار شد و اجازه نداد هادی تنها به سرکار برود. دختر کوچولوی ما اصرار میکرد، «بابا! دیگر نباید از من دور شوی! هرجا بروی باید من را هم ببری!» و او مجبور شد با رضوانه به محل کار برود.
سه ماه پس از شهادت پدر، تصمیم گرفتم با رضوانه صحبت کنم. به او توضیح دادم که «پدرش برای چه و کجا رفته است.» به او گفتم «بابایی دیگر نمیتواند پیش ما بیاید و اگر بخواهی او را ببینی، فقط در خواب و رویا میتوانی.» یقین دارم خداوند پس از شهادت به فرزندان شهدا، شعور و فهم خاصی عطا میکند که بچهها راحت چنین شرایط دشواری را بپذیرند؛ اما با تمام این پذیرشها گاهی هم بیقراری میکنند.
رضوانه کودکی درونگراست. وی در مقطع کوتاهی اصلا علاقهای نداشت، حتی تصاویر پدر را ببیند و یا از او بشنود. او با بغض میگفت «اگر من را دوست داشت، هیچگاه تنهایم نمیگذاشت و نمیرفت!»
گاهی عکس بابا را به همراه دستمال کاغذی برمیدارد و به اتاق میرود و میگوید «کسی وارد نشود!» و پس از گذشت دقایقی با صورتی خیس و عکسی درآغوش گرفته، از اتاق خارج میشود.
گاهی در مدرسه دوستانش او را اذیت میکنند و از بابا و نبودنهایش میپرسند. رضوانه نیز همچون ابر بهاری، گریان به خانه برمیگردد. بهانهگیریهایش سبب میشود بتوانم با او حرف بزنم تا بغضش باز شود و واقعیت را برای من توضیح دهد.
دفاعپرس: حضور شهید را در زندگی احساس میکنید؟
بله. سختیها تازه پس از شهادت ظهور پیدا میکنند. هرگاه در زندگی خانواده شهدا مشکلی به وجود میآید، فقط خودشان هستند و خدای خودشان و همسر شهیدشان و همین کفایت میکند. من نیز هرگاه در چنین شرایطی هادی را صدا میزنم، شب خواب وی را میبینم که میگوید «نگران نباش! من هنوز هم مثل گذشته هستم و حمایتتان میکنم. تمام مشکلات حل میشود. شما فقط آرامش خودتان را حفظ کنید!» و مدت کوتاهی پس از نوید هادی حتی دشوارترین مشکلات به راحتی حل میشود.
دفاعپرس: شده کسی به شما بگوید به همسرتان متوسل شده و مشکلش رفع شده؟
بله بارها این جمله را شنیدهام. حتی از افرادی که نمیتوانستند بچهدار شوند و با توسل به هادی مشکلشان حل شده است. حتی یکی از اقوام میگوید «هرگاه تمنایی دارم، هادی را به رضوانهاش قسم میدهم و جواب میگیرم.»
دفاعپرس: اگر به سال ۱۳۸۶ بازگردید، با علم به چنین سرنوشتی، باز هم به درخواست ازدواج شهید باغبانی پاسخ مثبت میدهید؟
بله، صددرصد! اگر ۱۰۰ بار دیگر این اتفاق تکرار شود، لحظهای در انتخاب هادی شک نمیکنم. پس از شهادت او، هر فردی به من تسلیت میگفت، ناراحت میشدم و با افتخار میگفتم، «هرکه در این بزم مقربتر است...»
دفاعپرس: گویا وعده بهشت را هم از همسرتان دریافت کردید. پیرامون این مطلب نیز توضیح میدهید؟
بله. یک شب قسمتی از فیلم «مختار» که همسر وهب میگفت «به شرطی اجازه رزم میدهم که اگر به شهادت رسیدی، بار دیگر در بهشت با همدیگر باشیم و من را شفاعت کنی.» را میدیدیم. همان لحظه این جمله را تکرار و از هادی قول شفاعت و ادامه زندگی در بهشت را گرفتم.
دفاعپرس: چه درسی از شهید در زندگی آموختید؟
هادی نه تنها یک همسر، بلکه بهترین دوست و استاد زندگی برای من بود. زمانیکه خبر شهادتش را شنیدم، انگار یک سطل آب داغ روی سرم ریختند که «ای وای، در نبود بهترین معلمت، چطور میخواهی ادامه بدهی؟!». اما پس از شهادت، بازهم هادی به فریادم رسید. در موقعیتهای گوناگون، یاد درددلهایمان میافتم، حالا همانها برایم راهگشاست.
دفاعپرس: شهید به کدامیک از اهل بیت (ع) ارادت بیشتری داشت؟
امام حسین (ع)، امام رضا (ع) و حضرت زینب (س). آرامشی که پس از زیارت این بزرگواران پیدا میکرد، نشان از حال و هوای معنوی و سفر پربار وی داشت.
دفاعپرس: خاطره دیدار با حضرت آقا را برایمان بازگو نمایید.
اولین مرتبه ۲۰ روز پس از شهادت، دیدار خصوصی حضرت آقا روزی ما شد. در محفلی که چند تن دیگر از خانوادههای شهدا نیز حضور داشتند؛ اما اولین نفر من را صدا کردند. ایستادم و حضرت آقا شروع به صحبت کردند. ایشان اشراف کامل از وضعیت و زندگیمان داشتند. پشتکارم را در اداره امور زندگی و ادامه تحصیلات تحسین کردند و آفرین گفتند. سپس رضوانه را صدا کردند. رضوانه سرماخورده بود و توان ایستادن نداشت. آقا فرمودند، «اجازه بدهید فرزندتان بنشیند! او را بلند نکنید!» سپس نزد ایشان رفتیم تا هدیه قرآن را دریافت کنیم. آقا رضوانه را در آغوش گرفتند و دست نوازش بر سرش کشیدند و وی را بوسیدند.
گاهی میشنویم که خانواده شهدا نباید در فراق شهیدشان بی قراری و گریه کنند، چرا که این بیتابیها نشاندهنده ضعف و شکست آنهاست. اما حضرت آقا همیشه مرهمی هستند برای تمام دردهایمان، ایشان در یکی از دیدارها فرمودند، «در غم از دست دادن عزیزانتان گریه کنید. این اشکها برای شما اجر محسوب میشود!» این فرموده حضرت آقا بسیار مورد توجه قرار گرفت. انشالله که همیشه سایهشان مستدام باشد.
دفاعپرس: حرف پایانی شما برای مخاطبین خبرگزاری دفاع مقدس؟
پس از شهادت، شهید متعلق به همه مردم میشود، به همین دلیل از تمام ملت عزیزمان میخواهم برای من هم دعا کنند.
انتهای پیام/ 711