سالروز شهادت سید علیرضا حسینی

خنجر کینه‌ای که بر سینه سید حسینی نشست

به ‏دنبال تجاوز دژخیمان بعثی به خاک میهن، داوطلبانه پای در رکاب جهاد در راه حق گذاشت. بارها در این باره گفته بود: «من نمی‌توانم به خودم بقبولانم که برادرانم در مرز‌ها شهید شوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم.»
کد خبر: ۳۷۳۳۷
تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۳۹۳ - ۰۱:۰۳ - 31December 2014

خنجر کینه‌ای که بر سینه سید حسینی نشست

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید سیدعلیرضا حسینی در سال ۱۳۳۷ش در خانوادهای مستضعف و مذهبی در شهر تهران چشم به جهان هستی گشود و از کودکی با معرفتی انقلابگونه پای در رکاب جریانات انقلابی نهاد و از زمانی که خود را شناخت، ارزشهای معنوی را بر مادیات ترجیح داد. روزهای سید، یکی پس از دیگری سپری میشد و این دنیا با همه رنگ و بویی که داشت نتوانست وی را در دام خویش گرفتار سازد.

اوجگیری مبارزات شکوهمند ملت، مصادف با فعالیتهای انقلابی چشمگیر سید شد. تکبیرگویان در راهپیماییها سینهاش را سپر کرد و شبها با پخش اعلامیه مراد و مقتدایش، در مسیر انقلاب قدم برمیداشت.

بارها به دوستان و همرکابانش گفته بود: «انقلاب اسلامی باعث شد تا من به زندگی از دید دیگری نگاه کنم.» از اینرو، پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نیز با همه نیرو خود را در خدمت آن قرار داد. در بسیج مستضعفین فعالانه شرکت داشت و بهعنوان سرپرست بسیج نیروگاه منتظر قائم، به کارکنان این نیروگاه فنون نظامی را آموزش داد و آنان را برای مقابله با دشمنان انقلاب آماده ساخت.

در انجمن اسلامی نیروگاه نیز شرکت داشت و همچنین یکی از اعضای هیأت اجرائی اتحادیه کارکنان نیروگاه منتظر قائم بود. در سنگر مساجد هم فعالانه حضور داشت و از اعضای گروههای مقاومت مساجد بود و در جهت خود کفایی و استقلال اقتصادی کشور و از میان برداشتن آثار رژیم ستمشاهی، در جهاد سازندگی نیز فعال بود و به سبب تعهد و پشتکار فراوانش، مسئولیت جهاد سازندگی نیروگاه محل کارش را نیز بر عهده داشت.

در مقابله با دسیسههای گروهکهای ضد انقلاب و وابسته به امپریالیسم و کمونیسیم غرب و شرق،  به کردستان عزیمت کرد و پس از بازگشت از آنجا، با برپا کردن نمایشگاهی، جنایات گروهکهای آن منطقه را به تصویر کشاند.

به دنبال تجاوز مزدوران بعثی به خاک میهن اسلامی، داوطلبانه به جبهه عزیمت نمود و در این باره گفت: «من نمیتوانم به خودم بقبولانم که برادرانم در مرزها شهید شوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم.» پس از بازگشت از جبهههای نبرد حق علیه باطل، کماکان بار سنگین مسئولیتهای فراوانش را با عزمی استوار با سختی به دوش کشید؛ به ویژه پس از گسترش جنایات منافقین در مبارزه با آنها، با نهادهای انقلابی و دادستانی انقلاب همکاری نزدیک داشت و در همه سنگرهای اسلام، سنگرنشینی مقاوم و استوار شد.

فعالیتهای انقلابی و صادقانه شهید حسینی، کینه و عداوت منافقین، این مزدوران خودفروخته آمریکا را برانگیخت؛ به طوری که آنان بارها وی را تهدید به مرگ کرده بودند. خودش میگفت: «میدانم درصدد هستند که مرا از بین ببرند، ولی من از اینها باکی ندارم».

سرانجام پس از گذشت سالهای سخت انقلاب و حماسه، سحرگاه سه شنبه هشتم دیماه 1360 دو تن از تروریستهای منافق و کوردلی که عداوت دیرین خود را با صفوف مردمی انقلاب آشکار کرده بودند؛ هنگامی که سید، به قصد سر کار رفتن از منزل خارج شده بود، بدن مطهر او را آماج گلولههای نفرتانگیز خود ساختند و سید، این سلاله پاک رسول الله(ص) بال در بال ملائک گشود تا ورقی دیگر از این دفتر ایثار و شهادت در برابر اندیشههای التقاطی منافقین گرگصفت رقم خورد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها