وصیت نامه سردار شهید «عقیل پروانه»:

دستانم را از تابوت بیرون بگذارید که دنیاپرستان بدانند چیزی با خود نمی‌برم

از خانواده عزیزم و برادرانم می‌خواهم که اگر خداوند لیاقت شهید شدن را به من داد که در راه او جان بسپارم دستانم را از تابوت بیرون بگذارید که دنیا پرستان و مال اندوزان بدانند که یک شهید هیچ چیز را با خود نمی‌برد و فقط عمل اوست که با او خواهد رفت.
کد خبر: ۳۷۷۳۸
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۷ - 04January 2015

دستانم را از تابوت بیرون بگذارید که دنیاپرستان بدانند چیزی با خود نمی‌برم

 به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از ساری، وصیت نامه سردار شهید «عقیل پروانه» از شهدای اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا در ادامه میآید:

بسم الله الرحمن الرحیم

ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لاتبرد ابدا

شعلهای که شهادت امام حسین(ع) در دل مومنان بر افروخت هرگز خاموش نخواهد شد.

ای اسلام ای مکتب خون و پیام ای یاور بی کسان و ضعیفان ای دشمن کافران و مستکبران که در راهت هزاران جوان و نوجوان مرد و زن خود عزیزانشان را فدا کردهاند. این جاذبه تو از چیست؟ چه چیز است که هر جوان مسلمانی هر مرد و هر زن مسلمانی در راهت حاضر است جان بدهد.

و شما ای پیام رسانان خون شهیدان و ای کسانیکه رسالت زینبی دارید پیام ما و پیام تمام شهیدان را به گوش جهانیان برسانید و پیام ما را به رنج دیدگان و زحمت کشان برسانید.

درود بر رهبر عظیم الشان اسلام امام خمینی(ره) و درود بر کسانی که به پیام امام که همان پیام خداست لبیک گفتند.

و سلام به پدران و مادرانی که جوانان ناکام خود را به جبهههای حق علیه باطل می فرستند و زیر شهادت نامه آنها را امضا میکنند.

اما پدر جان تو باید هیچ ناراحت نباشی چون هدیهای که در راه خدا میدهی دیگر آن را نباید از خدا بخواهی.

و تو ای مادر دلم می خواهد که در یک هوای آزاد بمیرم تا آخرین لحظه نباید از خدا بخواهی.

و تو ای مادر دلم میخواهد که در یک هوای آزاد بمیرم تا آخرین راهم بر کوههایی باشد که برادرانم در آنجا پیروزمندانه میجنگند.

تو ای پدر و مادر و خواهر و برادر و دوستانم اگر من اسیر شدم نگران من نباشید اگر من شهید شدم بر مزارم گریه نکنید اگر من مجروح شدم به بیمارستان هجوم نیاورید.

خواهر و برادرم به جای اینکه گریه را سر دهید دعای فرج را بخوانید و هر موقع بیاد من افتادید بیاد امام باشید و دعای امام را بخوانید: «خدایا خدیا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا، رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما»

خدایا! نفس مطمئنه را نصیبم گردان زیرا که میخواهم عاشق تو گردم و به سوی تو که معبود من هستی پرواز کنم. چون خودت گفتی که هر کسی عاشق من شود من هم عاشق او خواهم شد و او را خواهم پذیرفت و خونبهایش را خودم خواهم داد.

خدایا من که عاشق تو شدم تو هم عاشق من شو که میخواهم به سوی معبود خود پرواز کنم زیرا گلوی تشنة مرا جز شهادت چیزی دیگر سیراب نمیکند.

برای عدهای مرگ گلوبند زیبائی است بر گلوی دختران و برای عدهای مرگ خاری است در گلو که هرگز پایین نمیرود. پس بترسید از آتش که هیزمش مردمان گناهکاراند.

صحبتی با دوستانم، دوستان عزیزم! زندگی چند صباحی بیش نیست. نیامده میگذرد آنچنان سریع میگذرد که رود به دریا میپیوندد. چنان زندگی کن که فرداها وحشتی نداشته باشید.

 برادر کوچکتر از آنم که به تو چیزی یاد بدهم. اما می خواهم بگویم داستان قیامت یک داستان حقیقی است. اگر نمیدانی سعی کن بدانی اگر می دانی سعی کن ببینی. اگر می بینی سعی کن عمل کنی. فردا دفترچه اعمالت را جلویت باز می کنند و تو چیزی نداری که جواب دهی جز یک کار افسوس بر عمومی که گذشت. در کودکی بازی، در جوانی مستی، در پیری... پس کی خداپرستی؟

دوستان عزیزم! امام را تنها نگذارید و چون گلوی مولای من علی و حسین(ع) را جز شهادت چیز دیگری سیراب نکرد من از خانواده عزیزم و برادرانم میخواهم که اگر خداوند لیاقت شهید شدن را به من داد که در راه او جان بسپارم دستانم را از تابوتها بیرون بگذارید که دنیا پرستان و مال اندوزان بدانند که یک شهید هیچ چیز را با خود نمی برد و فقط عمل اوست که با آنها خواهد رفت.

هر نفس مزه مرگ را خواهد چشید آنانکه با هزاران دلیل زندگی میکنند، نمیتوانند به یک دلیل بمیرند و آنانکه به یک دلیل زندگی میکنند با همان دلیل می میرند. بعد از یک عمر گناه حال باید در یک آزمایش الهی آماده سفر مرگ شوی، بعد از یک عمر معصیت حال باید افسوس یک عمر خطا را بخوری، بعد از یک عمر خنده حال باید نشست و بر یک عمر اشتباه رفتن و نفهمیدین گریست و دیگر جای خنده نیست آخر دلیلی بر خندیدین نیست.

هر نفس مزه مرگ را خواهد چشید این را بدانید که اگر او نبود ما نبودیم. به خدا قسم من او را افتخار دینم و ملتم و خودم میدانم با ذره ذره وجودم به هر جا در هر کجا با هر زبانی او را دعا میکنم. تو نیز او را دعا کن. اگر او نبود ما از مسلمان بودن خویش هیچ نداشتیم. جز نمازی که نماز نبود و روزهای که جز گرسنگی چیز دیگر نبود من او را مسلمان مجاهد، مجاهدی مومن، مومنی عابد، عابدی سرکش، سرکش متواضع، متواضعی پیروز، پیروزی ساکت، ساکتی ساکت، می دانم.

صحبتی با خواهرانم؛ اگر چه می خواستید که یک روز آرزو داشتید که برادرتان را داماد کنید و عروستان را ببینید اما بدانید دامادیم آن روزی است که در خون سرخ غلطان باشم و در خون خود شناور شدم و در آن روز آن لحظه لحظة دامادی من است و بدانید عروس من شهادت است و سفیر گلوله عقدم خواهد کرد. خواهرم! حجاب تو سنگر آغشته به خون من است. ولی بدان تفنگی که در دست من است چادری بر سر توست. اگر میل به حفظ سلاحم داری چادرت را سلاحم بدان.

 پدر و مادر گرامی ام امانتی که وقتی که خداوند به شما داده بود صحیح و سالم به صاحبش دادید از همة شما طلب عفو و گذشت میخواهم. خدایا به جان کسی که جز اشک سلاحی ندارد رحم کن که محتاج یک رحمم .

 والسلام عقیل پروانه  

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها