به گزارش دفاع پرس، «غلامرضا صادقیان» در روزنامه «جوان» نوشت: اگر آقای رئیسجمهور معتقد است «آرمان ما به سانتریفیوژها وصل نیست» ولی ما آن را کاملاً وصل میبینیم. چرا؟! آیا به زاویه دید مربوط است؟ یعنی از این طرف که ما میبینیم، وصل است و از آن طرف که رئیسجمهور محترم میبیند، وصل نیست؟! ممکن است همینطور باشد. سانتریفیوژها مصداق پیشرفت کشور در حوزه علم و فناوری هستند و از جمله آرمانهای موردنظر انقلاب هم یکی همین پیشرفت علمی و جبران عقبماندگی تاریخ 200 ساله است، پس سانتریفیوژها به آرمان ما وصل است، همچنان که خاک ایران به آرمان ما وصل است و اگر قطعهای از خاک را در تصرف دشمن دیدیم، باید برای حفظ آرمانها با دشمن بجنگیم و نمیتوان گفت خاک و آرمان چگونه به هم میچسبد؟! خاک که جای خود دارد، این روزها بر سر ابرهایی که کشورهای همسایه از یکدیگر میدزدند و در کشور خود بارور میکنند، نزاع است و درباره همه منافع ملی جنگ است زیرا ملتها و دولتها «حفظ منافع ملی» را جزئی از آرمانهای خود میدانند وگرنه بر سر آن نمیجنگیدند.
در تعریف آرمان مطابق نظر رئیسجمهور محترم که «آرمان ما به مغز، قلب و اراده ما وصل است»، چیزی پیدا نمیشود که بتوان در دنیای واقعیات بر آن سوار شد و قدری گمانی و خیالی است اما جالب آنکه رئیسجمهور محترم مردمی را که معتقدند تلاش برای حفظ منافع واقعی ملی بخشی از آرمانگرایی است، چنین خطاب میکند:« در مذاکره مگر کسی بحث از آرمان و اصول میکند، یک عده در توهمات زندگی میکنند. سر میز مذاکرات راجع به آرمان و اصول بحث نمیکنند. آنها هم نمیخواهند راجع به آرمان و اصول بحث کنند. در دنیای امروز، بحث منافع است، هر کشوری دنبال منافع خودش است. تهدیدها، فرصتها و منافع مشترک یا منافع اختصاصی، اینها اساس بحث سیاست خارجی است. اصول و آرمان در سیاست خارجی اینها بحث نمیشود و شدنی است.» این سخن نقیض خود را در دل دارد؛ چه چیزی در تعداد و ظرفیت سانتریفیوژها هست که سالهاست ما و غرب را به آوردگاه مذاکره میبرد و میآورد؟ آیا غربیها بر سر هیچ میجنگند؟! آیا اصولاً چیزی غیر از آرمانها ارزش مذاکره و جنگ دارد؟ و اگر ندارد، چرا حفظ این دستاورد علمی را آرمانی نمیدانیم؟ اینکه ما خود بر سر میز مذاکره میرویم، آیا برای چیزی دون آرمانهایمان میرویم؟ !
اما مهمتر از حفظ این دستاورد علمی و ملی- که یک آرمانگرایی روشن است- «چگونگی حفظ» این منفعت ملی است که این «چگونگی» بسیار آرمانی تر است و هیچ حرف و حدیثی در آن نیست و به نظر میرسد اگر کسی بحث سانتریفیوژها را مطرح میکند، زیرکانه از بحث چگونگی خود را کنار میکشد و به چند سانتریفیوژ ظاهراً بیجان و بیزبان اشاره میکند. در حالی که آرمانهای ما در چگونه بودنمان است و این اصلیترین تعریفی است که چپ و راست و «ما و رئیسجمهور» نمیشناسد.
در موضع «چگونگی حفظ آرمانها» حتی اگر بیگانه «دانه ارزنی» را از ما برای عملی کردن تحدید و تحقیر و تهدید بگیرد، عبور کردن از آن، عبور کردن از آرمانهاست، چه، اتفاقاً اراده ما و قلب ما و مغز ما در همین جا هدف قرار گرفته است و ما بر سر دانه ارزنی مقابل بیگانه میایستیم، نه به خاطر آن دانه ارزن بلکه به خاطر آن کس که مقابل ما ایستاده است. سانتریفیوژها که حسابش جداست.
این زاویه نگاه ما به «آرمانها و سانتریفیوژها» است که آن دو را کاملاً وصل به هم میبینیم تا آقای رئیسجمهور از چه زاویهای به داستان مینگرند.