خاطرات همرزمان سردار شهید علیرضا عاصمی فرمانده تخریب قرارگاه کربلا

ماجرای حمایت شهید صیاد شیرازی از طرح شهید عاصمی/ حضور در ستاد جنگ‌های نامنظم/ تهیه بمب‌های مثلثی

چند روز قبل از شهادتش نوار نوحهٔ: «دستغیب صدپاره شده دیگر نمی‌آید» را به‌طور مکرر گوش می‌داد. هر بار دل‌تنگ‌تر از پیش، ناله می‌کرد و می‌گریست و می‌گفت: «پس چرا ما این‌گونه شهید نمی‌شویم؟ می‌شود کسی بگوید «علی صدپاره شد دیگر نمی‌آید؟»
کد خبر: ۳۷۷۹۷
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۱ - 05January 2015

ماجرای حمایت شهید صیاد شیرازی از طرح شهید عاصمی/ حضور در ستاد جنگ‌های نامنظم/ تهیه بمب‌های مثلثی

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، از روزی که علی عاصمی در هفدهسالگی، در لبیک بهفرمان امام(ره) با اولین کاروان اعزام به جبهه، خود را همراه کرد تا روزی که در 24 سالگی، انفجار بمب 750 پوندی او را آسمانی کرد، 76 ماه مدام، طلایهدار رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل بود. فقط برای دیدار خدا بود که از جبهه بیرون رفت...

سردار دلاور علیرضا عاصمی، که در سنگرهای فرماندهی تخریب قرارگاههای کربلا، نجف، خاتمالانبیاء (ص)، لشکر امام علی(ع) و تیپ ویژه پاسداران، رشادتها و حماسههای ماندگاری از خویش به یادگار گذاشت.

عدهای «سردار تخریبچیها» مینامندش و جمعی «دانشجو معلم بسیجی». بسیجیان تحت امرش او را «فرماندهٔ عارف و سلحشور» میخوانند و فرماندهان همرزمش «مخترع و مبتکر و طراح جنگافزارها و ادوات نظامی.»

«مورخ جنگ» از دیگر عناوین اوست. «دایره المعارف جنگ» هم بود. اما زیبندهترین عنوانی که خود همواره به آن افتخار میکرد، «بسیجی ساده» بود. در سالگرد شهادت این سردار سپاه اسلامی به گوشهای از خاطرات همرزمانش میپردازیم.

دستگیری از اطرافیان

علی درعینحال که به بیتالمال بسیار اهمیت میداد و اگر پولی هم از قرارگاه به گردان داده میشد، در خرج آن بسیار محتاط بود و معمولاً آخر سال مقدار زیادی اضافه میآورد، با تأسیس قرضالحسنه در گردان و کمکهایی که از پدرش میگرفت، مشکلات مالی نیروها را هم حل میکرد. در یک نوبت که به منزل یکی از شهدای گردان در یکی از روستاها رفتیم و علی از وضع نامساعد مالی آنها مطلع شد، دستور داد سریعاً یک یخچال و مقداری وسایل زندگی برای منزل شهید بردیم.

ناصر عجمی

احیا طرحهای نظامی شهید مجد

در مدتی که بنده افتخار حضور در خدمت ایشان را داشتم، شاید یکلحظه هم بیکار نمینشست و دائم در حال حرکت و طراحی و اجرای عملیات بود. پس از شهادت شهید مجد، مسئول مهندسی - رزمی ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران که در خصوص موشکهای آبی - خاکی کار میکرد، کلیه طرحهای او در انبار مهندسی - رزمی بایگانیشده بود و تنهاکسی که جسارت ادامه کارها را داشت، علی عاصمی بود که طرحها را زنده کرد و موشکها را در روزهای متوالی در هورالهویزه آزمایش کرد که نتیجه هم داد.

سید سعید موسوی، فرمانده پیشین تخریب قرارگاه

خمینی سلامت باشد

در عملیات طریقالقدس (فتح بستان) بهشدت مجروح شده بود. دستهجمعی رفتیم ملاقاتش. بااینکه از چندین ناحیه، جراحات زیادی برداشته بود، همان لبخند زیبای همیشگی را داشت. روی گچ دستش با خط بسیار زیبا نوشته بود: خمینی سلامت باشد.

تهیه بمبهای مثلثی

وقتی به اردوگاه رفتم، به خاطر تجربهای که در امور فنیداشتم، علی خیلی از طرحها را به من پیشنهاد میکرد. سولهای را هم برای این کارها اختصاص داده بود. اوایل، برشدادن مینها برای آموزش بهتر آنها را مطرح کرد که انجاممیدادم. بعدها در سال 65 که قضایای عملیات برون مرزیمطرح شد، یکبار طرح ساخت بمب ساعتی مخصوصی را بهمن گفت که موتور ساعت آن را هم تهیه کرد، ولی به انجامنرسید. طرح دیگری در مورد نارنجکانداز داشت که نارنجک در یک محفظهای روی اسلحه، نصب و با فشنگ گازی شلیکمیشد. در مورد ضد هواییها هم خیلی فکر میکرد که هواپیماها نتوانند روی آنها قفل کنند و امکان شلیک به آن از بین برود.

ازجمله آخرین طرحهای او هم تهیه بمبهای مثلثی شکل برای کار راحتتر روی تأسیسات نفتی بود که مقداری ورق آلومینیوم آورده بود و من خرجهای سی چهار = c4را با همانشکلی که در نظر داشت، برای نصب روی دکلها و.. آماده کردم.

محمدرضا بنایی

حضور در ستاد جنگهای نامنظم

در ستاد جنگهای نامنظم، از میان مردمی که به نیروهای کاردان و باکیفیت این ستاد میپیوستند، جوانی فعال، خوشرو و خوشبیان، بیشتر از دیگران توجهم را به خود جلب کرد. این جوان که «علی عاصمی» نام داشت، اعزامی از کاشمر بود.

تعدادی از ما دانشجو و برخی معلم بودند. اگر شبی از شبها حالت رکود در سنگرها و جبهه به وجود میآمد، بچهها با آن شور و شوق زیاد، آن رکود و خستگی را از بین میبردند. با برادر عاصمی و بچههای آنجا قرار گذاشتیم که هر روز یکی از ما گشت بدهد و دشمن را از نزدیک شناسایی کند، مین بگذاریم و کارهای اصولی دیگر برای نابودی دشمن انجام دهیم

عباس سقایی

برادر علی حرف بیاساس نمیزند

در سال 63 در جریان مقدمات عملیاتی که انجام شد، در جمع فرماندهان قرارگاه، وقتیکه راجع به موانع دشمن در منطقه جنوب صحبت شد و برخی از برادران ارتش، مفصلاً در خصوص امکانناپذیر بودن عبور از آنها صحبت کردند، علی با قاطعیت اظهار داشت: «ما قول عبور از موانع را میدهیم.» در گیرودار بحثها، امیر سپهبد شهید صیادشیرازی، با اطمینان اظهار نمود که: «وقتی برادر علی قول بدهد، شما مطمئن باشید که این کار را خواهد کرد، او حرف بیاساس نمیزند.»

قربانعلی صلواتیان

مجوز شرعی

درگیر و دار پاکسازی کنارهٔ اروند، ساعت همراهمان نبود، کلافه شده بودیم. یکی از اسرای عراقی از جلو ما رد میشد. من به زور ساعت او را گرفتم. ساعت حدود 12 بود که علی آمد. بچهها تعریف کردند که این کارها شده و ملاباقر هم ساعت از عراقی گرفته. علی ناراحت شد و بلافاصله من را که در حال چرت زدن بودم، بیدار کرد و مورد مجوز شرعی این کار را از من سؤال کرد. درنهایت مجبور شدم همان شب به عقبه و بعد به اهواز برگردیم. موقع نماز صبح به منزل امامجمعه اهواز رفتم تا مسئله شرعی این کار را حل کنم.

غلامرضا ملاباقر

انس با قرآن

روزهای آخر، یک روز بعد از نماز صبح، درحالیکه قرآن میخواند از او سؤال کردم شما همینطوری قرآن میخوانید یا آیات خاصی را انتخاب میکنید؟ جواب داد که هر وقت بخواهم قرآن را بازکنم، نیت میکنم و در پی این هستم که چه آیاتی بر اساس این نیت میآید. نیت امروز من بود که «خدایا! من از اول جنگ، درس و خانه را رها کردم و برای رضای تو به جبهه آمدم. میخواهی با من چه معاملهای بکنی؟» این آیات آمد: «کسانی که در راه ما مجاهدت کنند و از شهرشان هجرت نمایند، برای آنها اجری عظیم است.»

دکتر محسن اسماعیلی

از جان گذشتگی

عملیات فتح یک بود؛ عملیاتی که قرار بود برای اولین بار در اعماق خاک عراق صورت گیرد و به همین دلیل، بسیاری از نقاط آن مبهم بود. درراه چه پیش خواهد آمد؟ آیا به هدف که در عمق بیش از 100 کیلومتری خاک دشمن قرار داشت، خواهیم رسید؟ و...

حتی احتمال اسارت تمامی نیروهای عملکننده نیز داده میشد. علی یکی از مسئولین این عملیات بود و سخت دلبستهٔ آن. به علت مسائل امنیتی و اطلاعاتی، کلیه اسناد و مدارک لازم را در کولهپشتی خود جا داده بود و یکدم از آن جدا نمیشد. ولی بازهم دغدغهٔ دستیابی دشمن به این اسناد (حتی در صورت شهید شدنش) او را آرام نمیگذاشت. علی میدانست که اگر این راه تازه گشوده شده (عملیات گستردهٔ برونمرزی) بهواسطهٔ دسترسی دشمن به این اسناد، در اولین گام شکست بخورد، پیامدهای سنگین سیاسی-نظامی خواهد داشت. عاقبت چارهای اندیشید؛ چند تن از بچههایی را که میشناخت، صدا کرد و پس از برشمردن اهمیت مطلب، آنها را موظف کرد در صورت روی دادن هرگونه حادثهای و ناامیدی کامل بچهها از نجات (کمین دشمن و اسیر شدن بچهها و ...) بیهیچ گونه تردید و دودلی، با آرپیجی هفت او را هدف قرار داده و به شهادت برسانند و کولهٔ مذکور را نیز با این عمل از دسترس دشمن محفوظ بدارند. و از آن پس تا پایان عملیات، با آرامشی شگرف، مأموریت سنگین خود را به پایان رسانید.

دکتر محسن اسماعیلی

طرحهایم تمام شد

یکی از دوستان از تهران آمده بود. خیلی نگران علی بود خوابدیده بود که علی وارد جماران میشود. همه درها به رویش باز میشود تا به امام(ره) میرسد.

امام (ره) او را میبوسند و میپرسند: «این بار هم طرح تازهای آوردهای؟»

علی میگوید: «طرحهایم تمامشده، آمدهام برای شهادتم دعا کنید...» خواب را که برای علی تعریف کردیم، خندید...

دکتر محسن اسماعیلی

میشود کسی بگوید علی صدپاره شد دیگر نمیآید

چند روز قبل از شهادتش نوار نوحهٔ: «دستغیب صدپاره شده دیگر نمیآید» را بهطور مکرر گوش میداد. هر بار دلتنگتر از پیش، ناله میکرد و میگریست و میگفت: «پس چرا ما اینگونه شهید نمیشویم؟ میشود کسی بگوید: «علی صدپاره شد دیگر نمیآید؟»

شب موعود فرامیرسد و علی و همرزمانش را التهابی عجیب فرامیگیرد. آخرین شبی بود که علیرضا رنج زندهبودن را تحمل میکرد. شب را به همراه دوستانش به شکرانهٔ اینکه توفیقی نصیبشان خواهد شد، نماز شب را خواندند و روز بعد، سر بر آستان معبود گذاشتند، ندای حق را عاشقانه لبیک گفتند و در راه خدا پودر شدند.

دکتر محسن اسماعیلی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها