به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، اگر چه اطلاعات و عملکرد علی عاصمی در زمینه جنگ مین و انفجارات کمنظیر بود و بسیاری از تخریبچیهای زبده از شاگردان او بودند و یا اینکه اطلاعاتشان را در کنار او تکمیل کرده بودند، ولی علی در رشتههای دیگر رزمی نیز مهارت خاصی داشت، کار کردن با انواع سلاحهای سنگین و سبک، دیدهبانی، دفاع شخصی، نقشه خوانی و... با همه این اوصاف، او تنها یک شخص مطلع از فنون نظامی نبود، بلکه نیرویی کاملاً رزمی و عملیاتی و در عین حال برخوردار از خصلتهای فرماندهی مانند روحیه سازماندهی و تسلط بر کار در بحبوحه درگیریها و فشارهای عملیاتی بود.
پس از چند سال فرماندهی گردان تخریب، در سال آخر قبل از شهادت، عضو شورای فرماندهی و مسؤول تخریب تیپ ویژه پاسداران شد.
جا افتادن مینکاری به عنوان یک اصل
علی و تواناییهای او را خیلی از فرماندهان سپاه و حتی ارتش میشناختند و یک بار در سال 63 به طور جدی به او فرماندهی یا قائم مقامی لشگر 5 نصر خراسان پیشنهاد شد، چون حقیقتاً توان این کار را داشت، منتها دغدغه علی این بود که اگر استعداد و قابلیت تخریب در انجام عملیات و پدافند راخوب تفهیم کنم، به هدفم رسیدهام، او به طور جد معتقد بود که از نیروهای تخریب بخوبی میتوان در حفظ نتایج عملیات استفاده کرد. بارها میگفت: «مین در واقع سربازی است که خواب ندارد، اگر مین کاری به عنوان یک اصل جا بیفتد، نیاز به پدافند با نیروی انسانی نیست.»
در تسلط او بر کار همین بس که در سال 64 در دوره دافوس سپاه برای تدریس جنگ مین و انفجارات از او دعوت کردند که اتفاقاً کلاسهای او خیلی هم پر طرفدار شده بود...»
او دایرةالمعارف کاملی از جنگ بود که آخرین دانستههایش مربوط بهخنثی سازی انواع بمبهای چند تنی بود.
اعتقاد علی این بود که در جبهه باید عملیات کرد و در غیر این صورت یا آموزش داد یا آموزش دید. لذا با تمام وجود در صدد انتقال تجربیات و دانستههای رزمی به نیروها بود.
انتقال دانش و تجربیات
تقربیاً همه کسانی که علی را دیدهاند، یکی از ویژگیهایی که از او ذکر میکنند، این است که اگر یک چیز کوچک هم بلد بود، سعی داشت آن را به دیگران هم آموزش دهد، دائم در تلاش برای یادگیری و یاد دادن بود و از بیکاری و اتلاف وقت بیزار بود.
به خاطر روحیاتی که علی داشت، بسیاری از نیروهای اعزامی به اردوگاه شهدای تخریب، پس از مدتی به نیروهایی زبده و با اعتماد به نفس تبدیل میشدند. او توانایی خاصی در شناخت استعداد و ظرفیت افراد داشت و برای نیروهای خود از سنین 16 سالگی و دانشآموزی تا سنین 50 سالگی برنامه و وظایف متناسب آنها تدارک میدید.
بهترین کارها در جبهه، سختترین آنهاست
او هیچگاه خود را جدای از نیروها نمیدانست و اگر جلسه یا مأموریت خاصی نداشت، حتما در کنار نیروها بود و در معمولیترین کارها مثل بازی فوتبال هم با آنان همراهی میکرد. همین باعث شده بود که برخی افراد فرمانده تخریب را نشناسند. علی، علاوه بر آن که فرمانده نیروها بود، خود رادر قبال آنها مسؤول هم میدانست، لذا هیچ احساس برتری نسبت به نیروها نداشت.
وی معتقد بود که جبهه به ما نیاز ندارد، ما نیازمند حضور در جبهه هستیم و بهترین کارها در جبهه، سختترین آنهاست و در همه حال، اصل و اساس کار، رضایت الهی است.
اساس تخریب، تخریب نفس و درون است
از نظر او، تخریب، حقیقتی دارد که عبارت است از تخریب تماممظاهر شرک، نفاق و ظلم. و مهمتر از معبرزنی و پاکسازی، تخریب نفسو درون است و اگر معبری هم باز میشود، باور کنیم که دست خدا در کاراست.
جنگ در نظر علی نعمتی از نعمتهای الهی بود که ثمره آن پیوند دوگروه زاهدان شب و شیران روز بود.
بارها از زبان او شنیده شد که اخلاص در کارها رمز پیروزی است و اگردر عملیاتی با مشکل مواجه میشویم، علت آن را باید در کمبود معنویتجستجو کرد نه کمیت سلاح و تعداد نیرو.
طراح جنگ افزار و تدوینگر جزوات جنگ مین
طراحی جنگ افزارهای مورد نیاز در انجام عملیات یکی از ویژگیهای علی بود. تهیه فرش برزنتی برای گستردن روی سیم خاردار، آتشبار آر پی جی، موشک برای انهدام دژ دشمن، سیم خارداربر هیدرولیکی و تهیهانواع تلههای انفجاری، از آن جملهاند. نیروهای اردوگاه به یاد دارند که بعضاً فرماندهان ارتش و سپاه از جمله امیر سپهبد صیاد شیرازی و امیرحسنی سعدی از نیروی زمینی ارتش، برای دیدن طرحهای او در اردوگاه حاضر میشدند.
در کنار این طرحها، با مطالعه منابع متعدد مهندسی ارتش و جمعبندی تجربیات خود، جزوات جنگ مین را آماده کرد که در نوع خودبینظیر بود.
آرامش در عملیات
یکی دیگر از ویژگیهای علی شجاعت بود. برای اثبات آن کافی بود که یک بار با او در عملیاتی شرکت کنی. او بارها میگفت که «وقت عملیات هر چه جلوتر میروم، بیشتراحساس آرامش و امنیت میکنم.» علت آرامش او دراین عرصهها، ایمان او به درستی عمل و ادای تکلیف الهی و اعتقاد راسخ او به تاثیر آیاتالهی و ادعیه ائمه معصومین(ع) بود. او همواره بر حرز امام جواد(ع) بهعنوان یکی از عوامل مصونیت در مقابل خطرها تاکید میکرد و آن راهمراه خود داشت.
خدا رحمتش کند
در بین نیروهای تخریب برادر علی، عباس عاصمی هم بود که علی همانند بقیهنیروها با او رفتار میکرد، بلکه برخی از مأموریتهای مشکلتر را به وی واگذار میکرد. عباس در عملیات والفجر 3 که در محور «زالو آب» انجام شد داخل معبر شد و به شهادت رسید و جنازه او تاچند روز زیر آفتاب و آتش دشمن ماند. تادو - سه روز هم کسی از وضع عباس خبری نداشت.
نیروها در نمازخانه جمع شده بودند، علی هم منتظرشنیدن اخبار از محورهای عملیات بود. سرهای بچهها پایینبود. علی احساس کرد چیزی را از او پنهان میکنند. یکی از بچهها آرام در گوش علی خبر را داد. یک لحظه دست علیروی کمرش قرار گرفت اما سخنی نگفت، حتی دستوری هم درمورد جنازه برادر نداد، فقط گفت: خدا رحمتش کند. بعد هم ازبچهها خواست که اخبار خود را بگویند.
نامگذاری اردوگاه تخریب
نیروهای تخریب، مدتی طولانی بود که در نساجی اهواز در کنار دیگرنیروهای مهندسی - رزمی، مستقر بودند و از نظر فضای لازم برای دورههای آموزشی که همراه با انفجارات یا رزمهای شبانه بود، محدودیتهای زیادی داشتند. با پیگیریهای علی، نهایتاً در اواخر شهریور62 بخشی از بیابانهای جاده اهواز - آبادان برای نیروهای تخریب در نظرگرفته شد.
در مورد نام اردوگاه مشورتهایی شد که عدهای نام اولین شهید تخریبرا پیشنهاد کردند و عدهای نامهای دیگر، که نهایتاً علی به احترام همهشهدای تخریب، نام آن را «اردوگاه شهدای تخریب» گذاشت.
یکی از مقاصد علی در تأسیس اردوگاه، برگزاری مانورهای بسیارجدی و شبیه به عملیات بود که این مقصود بخوبی محقق گردید، چه بهلحاظ وجود مینهای متعدد، کانالهای عریض و سیم خاردار و چه افرادپشت خاکریز که با انواع سلاحها شلیک میکردند.
همچنین هر زمان که مسؤولی از استانها یا وزارتخانهها و یا کاروانهای دیدار از جبهه به ارودگاه میآمدند، یکی از برنامههای علی، انفجارمینهای ضد تانک ضایعاتی در نزدیکی آنها برای آشناتر شدن مهمانان با واقعیت جنگ بود.
حضور در جبهه تا آخر جنگ شرط ازدواجش بود
چند ماه پس از شهادت عباس، با درخواستهای خانواده و صحبتهایی که برخی دوستان با علی داشتند، مقدمات ازدواج او فراهم شد. موقع خواستگاری گفت: من از اول در جنگ بودم و تا آخرهم هستم، اگر انتظار غیر از این دارید بگویید.
همسر علی، زندگی مشترک خود را با جنگ پیوند زد و خانه و کاشانهپدری را به دنبال زوج محبوب ولی کم پیدای خود رها نمود و زندگیسادهای را در صحنه پیکار به پا کرد.
در مورد اخلاق و روحیات علی در منزل، آنچه که به صورت مکرر درخاطره همسر او مانده، تبسم همیشگی و نگاه مهربانانه اوست که پیش از هر سخنی، لبخند علی را میدیدند که نثار همسر و فرزند میشد. صبرعلی در سختیها، کمک به همسر در منزل و رأفت نسبت به خانواده ازجمله خاطرات همسر اوست.
شرکت در عملیات والفجر 8 و مجروحیتش
در سال1364، عملیات والفجر8 در دستور کار جنگ قرار گرفته بود. پیش از آن، سلسله عملیات قدس از تابستان در خطوط مختلف انجامگردید. امام راحل این سال را سال استقامت نامیده بودند و در یکی ازبیانات خود شعار: «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را مطرح کرده بودند.
ویژگیهای عملیات والفجر 8 اقتضای انواع خاصی از آموزشها را داشت، لذا از مدتها قبل در اردوگاه، مجموعه آموزشهای انفجارات(انفجار تأسیسات، انهدام جاده) و مین کاری شروع شد و در آستانهعملیات نیز علی به اقتضای روحیه خاص خود، جلسات مشورتی با نیروها برگزار مینمود.
در آن ایام، حال و هوای علی با عملیاتهای پیش از آن تا حدی تفاوت داشت. ترددهای متوالی در منطقه عملیاتی والفجر8 باعث گردید که انواع جراحتها بر علی عارض شود. به حدی که عوارض شیمیایی، آرام آرام دراو ظاهر شد و مجبور به ترک منطقه گردید.
ماجرای تاسیس تیپ ویژه پاسداران
در اوایل سال 65 شهادت 4 نفر از نیروها که به منظور انهدام جادهایدر جزیره جنوبی مجنون اعزام شده بودند، موجب تاثر شدید نیروهای گردان و علی گردید برای این عزیزان مراسم بزرگداشتی در مسجد فاطمیه تهران برگزار شد که علی سخنرانی مفصلی در مورد روحیات نیروهای تخریب و شهادت کرد.
پس از آن خبر رسید که علی قصد اعزام به تیپ ویژه پاسداران در باختران را دارد، که جمع زیادی از نیروها او را همراهی کردند.
این تیپ تازه تاسیس بود و قصد داشت تحت امر قرارگاه رمضان سلسله عملیات برون مرزی انجام دهد. فرمانده تیپ یکبار صحبت از نیروی خوب جنگی کرد، به او علی عاصمی را معرفی کردم که بعد با هم صحبتی کرده بودند و علی راهیتیپ شد.
عمده نیروهای زبده و قدیمی تخریب دور علی جمع شدند که مقر آنهاهم در «تنگه کنشت» در منطقه کوهستانی طاق بستان در باختران در نظر گرفته شد.
علی مجموعهای از آموزشها را برای نیروها در نظر گرفت. بخشی از آن انفجارات، خصوصاً انهدام تأسیسات نفتی بود که حتی برای چند روز نیروها را از باختران تا فاو در جنوب خوزستان آورد تا آموزشها واقعیترباشد. بخشی دیگر حرکت براساس گرا و با استفاده از قطبنما در ارتفاعات بود که طراحی 3 مسیر برای گروههای سهگانه و انتخاب مقصد برای هر کدام و انجام دادن چند انفجار در مقصد به طور کامل توسط علیانجام شد که نیروها پس از نماز مغرب حرکت کردند و برای نماز صبح بهمقر برگشتند.
برنامه معمول هر روز صبح هم راهپیمایی و کوهپیمایی چندینکیلومتری در اطراف بود. تقریبا چند روز پیش از ورود به خاک عراق، راهپیمایی ویژهای برگزار شد.
حال و هوای روزهای آخر حیات دنیایی
علی 3-2 ماه آخر، حال و هوای دیگری داشت، و این را بسیاری از کسانی که با او بودند، احساس میکردند.
کسانی که با علی آشنا بودند، بسیار کم از زبان او در مورد آرزوی شهادت شنیده بودند و اگر سخنی گفته بود، بعضاً در جمع خانوادگی بود. هفتههای آخر معلوم بود که علی رفتنی است.
با بمباران شهرها، به خصوص کرمانشاه، عملیات «فتح دو» و «سه» در «سلیمانیه» و «اربیل» انجام و همزمان مقدمات عملیات «فتح چهار» مهیا شد.«علیرضا» پس از سالها مجاهدت خستگی ناپذیر، در روز شنبه 13 دی سال 1365 ساعت سه بعد از ظهر با انفجار بمبی در خارج از «کرمانشاه»، به همراه احسان کشاورز، داوود پاک نژاد و محسن گردن صراحی به شهادت رسید. او مزد جهاد خود را گرفت و در کنار برادر، شهدای کاشمر و شهید آزاده آیةالله مدرس آرام گرفت.
انتهای پیام/