به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، شهید سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده بیبدیل جبهه مقاومت پیشینهای طولانی در دفاع مقدس دارد. این شهید عزیز، همه تجربیات گرانسنگش را به کار گرفت تا در جبهه وسیعتری علیه کفر حقانیت اسلام را اثبات کند. برای همین ضروری است که نگاهی به حضور شهید سردار سلیمانی در سالهای دفاع مقدس داشته باشیم.
متن زیر بخشهایی از کتاب ذوالفقار نوشته علیاکبر مزدآبادی است که در آن خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی را گردآوری کرده است که قسمت هشتم آن را در ادامه میخوانید:
اکسیر شهادت
«یک وقتی من تصمیم گرفتم که هر کس زیر پانزده سال هست، از جبهه برش گردانم. من یک روز در چادرم در سد دز نشسته بودم. اردوگاهمان در سد دز بود. اردوگاه آزمایشی بود. دیدم یک نوجوانی دارد از این تل بالا میآید؛ تپهای که بالایش چادر من بود. او اهل زهک زابل بود. زهک زابل با نقطهی صفر مرزی ما قریب هزارپانصد کیلومتر فاصله دارد. یک تیربار روی شانههایش گذاشته بود، این خشاب نوار تیربار را دور کمر و گردنش پیچیده بود، طوری که غرق فشنگ شده بود.
کلاه خودی که گذاشته بود روی سرش، این کلاه آهنی، خیلی بزرگتر از سرش بود، میافتاد روی چشمهایش، هی عقب میدادش. پوتینی که بزرگتر از پاهایش بود را با بند به مچ پایش بسته بود. از پایش در میآمد. با این وضع، آمد پیش من و شروع کرد به گریه کردن. من خیلی متعجب شدم.
گفتم: چرا گریه میکنی؟
گفت: من آمدم شما با هر کس که گفتی، من با او مسابقه بدهم. به هر تپهای که شما گفتی، من بروم و تیراندازی کنم.
گفتم: خب، که چی بشود؟
گفت: دستور دادی من را برگردانند. من را برنگردان.
مثل ابر بهار اشک میریخت. من اعتقاد دارم که اگر ما بتوانیم این گرد را به یک نوعی تبدیل به یک اکسیری کنیم و بپاشانیم به همهی این ملت، به کشور، به نوجوانان و جوانان خودمان، آن اکسیری که در وجود آنها به وجود آمد و در زندانهای بعثی اینگونه خودنمایی کرد و منشأ افتخاری ابدی ایران شد، بپاشانیم به همهی جوانانمان، نوجوانانمان، آنها میتوانند یک چنین اکسیری را در وجودشان داشته باشند؛ اکسیر غیرت و معنویت و شهامت و شجاعت و دینداری.
این علاج اساسی هم خانوادههای ما است، هم ملت ما است، هم کشور ما است، هم جوان ما است. یک وقتی در آخر جنگ من دیدم خیلی از این رزمندهها میرفتندکه حس میکردند پایان جنگ است، از این جایِ کفشِ بچههایی که بالای خط میرفتند در خاکریز یا در سنگرهایی کمین میرفتند، خاک را با خودشان توشه میکردند و خیلیها هم این خاک را با خودشان آوردند.
به این دلیل هم مقام معظم رهبری، به رغم این که ایشان ولی فقیه است و عمامهی پیغمبر (ص) را بر سر دارد، چفیه جبهه را بر گردنش دارد و پیوسته مهمترین کتابهایی را که مورد تأکید قرار میدهد، کتابهای جبهه است. بر آنها تقریظ مینویسد. دلیلش این است که میخواهد ماها را توجه بدهد به این تجربهی موفق واقعی و راستینی که در تاریخ ملت ما اتفاق افتاد.»
انتهای پیام/ 161