به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، شهید سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده بیبدیل جبهه مقاومت پیشینهای طولانی در دفاع مقدس دارد. این شهید عزیز، همه تجربیات گرانسنگش را به کار گرفت تا در جبهه وسیعتری علیه کفر حقانیت اسلام را اثبات کند. برای همین ضروری است که نگاهی به حضور شهید سردار سلیمانی در سالهای دفاع مقدس داشته باشیم.
متن زیر بخشهایی از کتاب ذوالفقار نوشته علیاکبر مزدآبادی است که در آن خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی را گردآوری کرده است که قسمت دهم آن را در ادامه میخوانید:
خلقت خدا برای امام
«اواخر جنگ مقام معظم رهبری که آن زمان رئیس جمهور بودند، تشریف آوردند توی جبهه و در لشکرها مینشستند و یک شبانه روز در این لشکرها میماندند، گفتگو میکردند و ابهاماتی که در ذهن فرماندهان در سطوح مختلف بود، مطرح میشد. بعضا هم خیلی جلسات باجسارتی بود، همه حرف میزدند.
یک شب آمدند داخل لشکر ما، لشکر ثارالله. آن جا یک بحثی پیش آمد بین موضوع ارتش و موضوع سپاه. ایشان خاطرهای تعریف کردند در جهت تأیید این فکر سپاهی. فرمودند: من نماینده امام در شورای عالی دفاع بودم. بنیصدر فرمانده کل قوا بود. بنا بود یک طرحی انجام بشود برای شکستن محاصرهی سوسنگرد.
ارتشیها و سپاهیها آنجا جمع بودند که پیرامون این طرح صحبت بشود. من بودم، بنیصدر بود، شهید چمران بود، بقیه هم بودند در جلسه. مدیر جلسه بنیصدر بود. من هم نشسته بودم. برادران ارتشی بلند شدند. یک سرهنگی از ارتش بلند شد، طرح خودش را توضیح داد. نوبت به سپاهیها رسید.
من نگاه کردم ببینم این سپاهی کیست. دیدم یک جوان لاغراندام ژندهپوشی که یک اورکت گشادی تنش بود، این بلند شد. همین که بلند شد، من قلبم هری ریخت پایین. گفتم الان است که خراب کند و بنیصدر با خباثتی که ضد این سپاهیها دارد، اینها را سرزنش کند.
او رفت پای نقشه و شروع کرد حرف زدن. همینطور که او حرف میزد و بنیصدر با همهی خباثتش گفت احسنت. او حسن باقری بود، جوان عجوبهای بود. من چند صحنه در بیتالمقدس و رمضان از ایشان دیدم که بعد هم فرصت نشد و شهید شد. تا آخر هم صدمهی شهادت او در کل جنگ وجود داشت؛ و خیلیها هم که رفتند و شهید شدند، جایگزین نشدند؛ نه همت، نه حسین خرازی و بعضیهای دیگر؛ و نه در دوران امروز خودمان، احمد کاظمی. اینها بینظیر بودند. در آن دوره، خدا اینها را برای امام خلق کرده بود.»
انتهای پیام/ 161