28 دی‌ماه؛ سا‌لروز عروج سردار دقایقی

برای سرداری که اسوه‌ بچه‌های جنگ بود/ عاشقی در قربان‌گاه اسماعیل

نیروهای رزمنده تیپ همه عاشق او بودند. او در قلوب یکایک آنان جا گرفته بود و آنها اسماعیل را از خودشان و جزء جامعه خودشان می‌دانستند و وجودش را نعمت الهی تلقی می‌کردند.
کد خبر: ۳۸۷۵۱
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۴ - 18January 2015

برای سرداری که اسوه‌ بچه‌های جنگ بود/ عاشقی در قربان‌گاه اسماعیل

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس 28 دیماه سالروز عروج سرداری از خطه عاشقان شهادت است. سرداری که به تقوا و جهاد در جبهههای جنوب شهره بود؛ شهید اسماعیل دقایقی سردار عرصههای خون و خطر و فرمانده دلیر و پرآوازهی تیپ نامآور 9 بدر. به مناسبت شهادت این سردار بیشه جهاد و صبوری، سطرهایی از زندگی او را ورق میزنیم.

تولد یک سردار

شهید اسماعیل دقایقی فرمانده پرآوازه لشکر 9 بدر در سال 1333 در بهبهان درخانوادهای که به پاکدامنی و التزام به اصول و مبانی اسلام اشتهار داشت به دنیا آمد. روح و روانش در این کانون که ارزشهای اسلامی در آن به خوبی مشهود بود؛ پرورش یافت و زمینهای برای شخصیت والای او شد.

خانواده اسماعیل با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به آغاجاری مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی کنند. شهری که بنا به موقعیت خاص جغرافیایی و منابع زیرزمینی خود نه تنها مورد طمع کشورهای سلطهگر بود، بلکه غارت ارزشهای فرهنگی و سنتهای اجتماعی آن نیز در برنامههای استکبار جهانی قرار داشت. اما خانواده دقایقی نه تنها خود از این تهاجم، سرافراز بیرون آمدند، بلکه در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر نیز تلاش میکردند. در نتیجه، اسماعیل نیز تمامی ارزشهای وجودی خود را که از کودکی به آنها پایبند بود از خانواده خود فراگرفت.

او که از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود، پس از ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن این مرحله و اتمام دبیرستان، در سال 1349 در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت که تنها شاگردان ممتاز و باهوش و نمونه را میپذیرفت شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی

دانشآموزان متعهدی همچون اسماعیل، از این آموزشکده برای مبارزه با رژیم استفاده میکردند. اسماعیل در همین هنرستان بود که با محسن رضائی آشنا شد و به همراه او و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیری را علیه رژیم و مفاسد اجتماعی آن آغاز کرد.

اسماعیل در سال دوم هنرستان که با برپایی جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی مصادف بود – در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شرکت فعالی داشت و در همان سال با هدف منفجر کردن مجسمه رضاخان، که در خیابان 24 متری اهواز نصب شده بود؛ به اقدامی شجاعانه دست زد و قصد خود را عملی نمود، اما متاسفانه چاشنی مواد منفجره عمل نکرد.

مبارزات و تلاشهای اسماعیل، منحصر به مسائل سیاسی و نظامی نبود، بلکه به علت هوش سرشار و علاقهمندیش به مسائل فرهنگی در فرصتهای مناسب از طریق دایر کردن کلاسهای مختلف با جوانان ارتباط فکری و روحی پیدا میکرد و در خلال مطالب علمی، آنان را با فرهنگ اصیل اسلام که در آن منطقه، سخت مورد تهاجم واقع شده بود آشنا میساخت و آنان را به تعالیم روحبخش اسلام جذب میکرد.

در سال 1353 دو بار به همراه محسن رضائی و جمعی از دوستان به زندان افتاد و هربار پس از چند ماه با شکنجه بدنی و عذاب روحی، از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان، از هنرستان نیز اخراج شد، اما در همان سال در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران وارد شد.

اسماعیل در زمانی که اغلب دانشجویان دانشگاهها آشنایی چندانی با اصول و مبانی اسلام نداشتند از دانشجویان متعهد به شمار میرفت. تمام واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا میآورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع که توسط دیگران انجام میگرفت، در حدود وسع خود با حوصله و برخورد اسلامی جلوگیری میکرد واین ویژگی خاصی بود که در تمام مسیر زندگی پرافتخار خود، بدان پایبند بود.

در دانشگاه تهران برای مقابله با جریانات التقاطی و غیراسلامی موضع قاطعی داشت و در بحثهای آنان از مواضع اصلی اسلام دفاع میکرد و در جهت ملموس و عینی ساختن حقایق اسلامی برای همگان بسیار تلاش میکرد. در سال 1357 ازدواج نمود و در اولین صحبت با همسرش، از این که وی فقط به خود و خانوادهاش تعلق ندارد گفتوگو کرد.

پای کار انقلاب

با اوجگیری نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ایران به رهبری امام همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات کارگران شرکت نفت، نقش موثر و ارزندهای را عهدهدار بود و در ترور دو تن از افسران شهربانی بهبهان به طور غیرمستقیم شرکت داشت.

خانه اسماعیل همواره یکی از پایگاههای فعال مبارزه با رژیم به شمار میآمد و بسیاری از بیانیهها و اعلامیههای در این مکان تهیه و تکثیر میشد. شهید دقایقی قبل از 22 بهمن به اتفاق یکی دیگر از دوستانش طبق برنامهای که داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمی، در فتح پادگانها نقش موثری ایفا نمود. پس از آن نیز با تلاش و جدیت تمام، در جلوگیری از غارتگری گروهکها و به هدر رفتن اسلحهها نقش بسزایی داشت.

نقش شهید دقایقی در دوران انقلاب اسلامی

شهید دقایقی علاقه وافر به ادامه تحصیل داشت، اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس می کرد دانشگاه وتحصیل را ترک کرد و در سال 1358با یک نسخه از اساسنامه جهاد سازندگی که دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاهها آنرا تنظیم کرده بودند؛ به آغاجری رفت وبه اتفاق عده ای از دوستان، جهاد سازندگی را راه اندازی کرد.

هنوز چند ماه از فعالیت وتلاش همه جانبه او در این ارگان نگذشته بود که طی حکمی در اوایل مردادماه 1358 مسئول تشکیل سپاه پاسداران در منطقه آغاجری شد. با دقت ودلسوزی تمام به عضوگیری نیروهای انقلابی پرداخت و در زمان تصدی فرماندهی سپاه، نمونه والگوئی شد از یک فرمانده متقی ومدبر وکاردان.

در همین مسئولیت وقبل از تجاوز نظامی عراق، زمانی که از درگیری خرمشهر باخبر شد سریعا خود را به آنجا رساند و با انتقال سلاح ومهمات به اتفاق شهید جهان آرا نقش اساسی در آمادگی رزمی مردم منطقه ایفا کرد.

سردار دقایقی در عرصههای نبرد

به دنبال شروع تهاجم سراسری و ناجوانمردانه عراق، به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ لشکر92 زرهی اهواز حضور یافت و در شرایطی که با کارشکنیهای بنیصدر مواجه بود در سازماندهی نیروها و تجهیز آنها تلاش گستردهای را آغاز کرد.

در جریان محاصره سوسنگرد، با مشکلات زیادی از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهید علمالهدی در شکستن محاصره سوسنگرد دلیرانه جنگید و در عملیات فتحالمبین نیز در قرارگاه لشکر فجر با سردار شهید بقایی که در آن زمان فرماندهی قرارگاه فجر را به عهده داشت؛ همکاری کرد.

فرمانده یگان حفاظت

بعد از عملیات بیتالمقدس، از آنجا که جنگ، حالت فرسایشی به خود گرفت و تحرک جبههها کم شده بود، منافقین و ضدانقلاب در راستای اهداف استکبار جهانی، دست به ترور شخصیتها و افراد موثر نظام میزدند تا نظام را از داخل تضعیف کرده و عقبه جنگ را دچار تزلزل نمایند.

در تاریخ یکم تیرماه 1361 به سپاه منطقه یک مامور گردید و مسئولیت مهم یگان حفاظت شخصیتها را در قم و استان مرکزی به عهده گرفت و با تدبیر و درایت خاص خود و به کارگیری برادران سپاه مخلص و جان برکف، به گونهای عمل کرد که در دوران تصدی فرماندهیاش در این مسئولیت، هیچگونه ترور و سوءقصدی از جانب منافقین و ضدانقلاب در حوزه مسئولیتی او پیش نیامد.

پس از یک سال کار و تلاش صادقانه در جهت حفظ سرمایه انسانی انقلاب، هنگامی که امام در سال 1362 طی فرمانی تاکید خاصی بر حضور افراد در جبههها نمود، بیدرنگ طی نامهای به فرماندهی، گزارش مشروح فعالیتهای خود را منعکس و ضمن آن بدینگونه کسب تکلیف کرد:

در شرایطی که مساله اصلی سپاه و طبعاً کشور، جنگ است، آیا ماندن و عدم همکاری با سپاه در جنگ نوعی راحتطلبی نیست؟ و ضمن آن، درخواست خود را باتوجه به تجربیاتی که در جنگ اندوخته بود، برای خدمت فعال و حضور در جبهه مطرح ساخت.

راهاندازی دوره عالی مالک اشتر

پس از بازگشت مجدد به جبهه، مسئول راهاندازی دوره عالی مالک اشتر ویژه آموزش فرماندهان گردان گردید. این اقدام ضروری در جهت آشنایی هرچه بیشتر برادران عزیزی که در جنگ تجارب زیادی را کسب کرده و استعداد فرماندهی را داشتند توسط شهید دقایقی صورت گرفت.

با دقت، یکایک آنها را شناسایی و انتخاب کرد تا ضمن آموزش به اصول و مبانی جنگ و آرایش و تاکتیکهای نظامی، افراد نخبه و توانمند را برای به کارگیری در مسئولیتهای فرماندهی معرفی کند.

در زمان اجرای طرح مالک اشتر، عملیات خیبر در منطقه عملیاتی جزایر مجنون انجام شد و شهید دقایقی نیز با حضور در این نبرد فراموش نشدنی، فرماندهی یکی از گردانهای خط مقدم را به عهده داشت.

پس از مدتی در لشکر 17 علیبن ابیطالب(ع) در کنار شهید مهدی زینالدین قرار گرفت و در نظم بخشیدن و سازماندهی لشکر، یار دیرینه خود را کمک کرد وبا پذیرش مسئولیت طرح و عملیات لشکر، خدمات ارزندهای را به جبهه و جنگ ارائه کرد.

راهاندازی تیپ مستقل بدر

هنگامی که ماموریت تیپ یادشده به شهید دقایقی واگذار گردید همانگونه که شعار همیشگیاش در زندگی این بود که هیچوقت نباید آرامش خودمان را در آرامش مادی بدانیم، برای عملی ساختن و تحقق آن، تلاشی شبانهروزی داشت و تمامی قدرت و امکانات خود را وقف انجام وظیفه الهی کرد و با توکل به خدا و پشتکار و جدیت در مدت کوتاهی موفق شد یگان رزم منسجم و قدرتمندی را پایهگذاری نماید.

نیروهای رزمنده تیپ همه عاشق او بودند. او در قلوب یکایک آنان جا گرفته بود و آنها اسماعیل را از خودشان و جزو جامعه خودشان میدانستند و وجودش را نعمت الهی تلقی میکردند.

او فقط از نظر تشکیلاتی فرمانده نبود، بلکه بر قلوب افراد فرماندهی میکرد. درحیطه مسئولیتی او نظارت بر نیروهای تحت فرماندهی امری بدیهی بود. از سرکشی به خانوادههای شهدا نیز غافل نبود.

ویژگیهای اخلاقی

در مطالعه و بالابردن آگاهی و معلومات خود جدیت خاصی داشت و تا آخر عمر از تحصیل دانش باز نماند. با استفاده از فرصتی که برایش در قم و استان مرکزی پیش آمده بود، در کنار وظیفه حساس و مهم فرماندهی و حفاظت از شخصیتها و کادرهای انقلاب، به فراگیری ادبیات عرب، تفسیر،اخلاق و تاریخ اسلام پرداخت.

انس با قرآن از شاخصترین خصوصیت او بود. حتی در اوج مشکلات و گرفتاریها از تلاوت قرآن نیز غافل نمیشد. از همسر محترم او نقل شده که او سالی سه بار قرآن را ختم میکرد.

روحیهای که بیش از هر خصیصه و صفت دیگر در تمامی مراحل زندگی بدان پایبند بود، پذیرش خطای خود بود. بدین معنی که اگر احساس میکرد که با فعل و حرکت خود در رابطه با فردی دچار خطا شده، هرچند که از نظر مسئولیت و شرایط سنی از طرف مقابل خود بالاتر بود، در صدد اعتراف به خطا بر میآمد و از آن فرد پوزش میخواست.

تواضع و فروتنی او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود که مثل یک بسیجی و یک رزمنده عادی در چادرها زندگی میکرد. در کارها به آنان کمک میکرد و در برخوردهایش خیلیها تصور نمیکردند او فرمانده یگان باشد.

با همه مسئولیتهای سنگین و دشواری که برعهده داشت هیچگاه در چهرهاش آثاری از خستگی یا کسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختیها برای همه نیروها درس بود.

خلوص و سکوت و وقارش در فرماندهی تحسین برانگیز بود. جاذبه او باعث شده بود که در تمامی صحنهها حتی در داخل خانواده رزمندگان از مکانی ویژه برخوردار شود. تدبیر و کاردانی وی موجب تقویت روزافزون جایگاه او در بین افراد شده بود.

نحوه عروج

این شهید سرافراز در عملیات عاشورا و قدس 4 و همچنین کربلای 2، 4 و 5 در سمت فرماندهی تیپ، خالصانه انجام وظیفه نمود و یگان او جزو یگانهای موثری بود که در موفقیت رزمندگان اسلام نقش چشمگیری داشت.

هنگامی که در عملیات کربلای 5 برای انجام ماموریت شناسایی، با موتور سیکلت عازم محور بود در مسیر راه مورد اصابت بمباران هواپیماهای رژیم متجاوز عراق قرار گرفته و به لقای حق میشتابد و در اوج اخلاص و ایثار، با نوشیدن شربت شهادت روح تشنه خود را سیراب میکند.

گوشه ای از وصیتنامه

پیش بردن اسلام در جهان – جهانی که پر از فسق و فجور و خیانت ابرقدرتهاست – تلاش و ایثار میخواهد. در راه امام حسین(ع) – حضرت سیدالشهداء(ع) – رفتن، حسینی شدن را میخواهد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار