به گزارش دفاع پرس، متن زیر بخشی از خطبۀ دوم نماز جمعه تهران در تاریخ 9 آبان 1359 به امامت حضرت آیت الله العظمی خامنه ای است. بی تردید بازخوانی آن روزها، شرایط حاکم بر جامعه را برای نسلهای امروزی تصویر می کند.
«من بعضى از این یادداشت هائى که به من شده، آورده بودم برایتان بخوانم اما وقت مى گذرد و اینها هم بسیارى تکرارى است. اما یک کودک هفت هشت ساله یک نامه براى من نوشته است اجازه بدهید این نامه را برایتان بخوانم که نشان بدهد فرهنگ انقلابى جامعه ما به کدام سوى مى رود . این کودک هشت ساله یا نه ساله نوشته: ( با خط کودکانه خودش ).
بسم الله الرحمن الرحیم
درود به امام خمینى رهبر انقلاب اسلامى - برادر خیلى خوبم آقاى خامنه اى، من پسرى هشت ساله هستم کلاس دوم درس مى خوانم، خدا کند زودتر بزرگ بشوم و به جنگ عراق بروم. حالا که نمى توانم جنگ بکنم یک پلاک طلا دارم که به شما مى دهم تا بفروشید و در راه اسلام خرج کنید. یک دختر خاله چهار ساله دارم که یک النگو و یک پلاک براى بچه هاى جنگزده که پدر و مادر ندارند، داده است. خواهر سه ساله من دو تا النگوى طلا داده که به شما بدهم به بچه ها بدهید. دعا کنید مادرم شهید بشود , چون خیلى دلش مى خواهد شهید بشود . از طرف من دست امام را ببوسید . سلام من را به آیت الله العظمى منتظرى و دکتر بهشتى و آقاى رفسنجانى و آیت الله خلخالى و آقاى رجائى برسانید. خداحافظ شما و همه انقلابى ها .
این فرهنگ یک کودک هشت ساله ماست که در کلاس دوم درس مى خواند .
مردم ! اى برادران مسلمان! اى خواهران مسلمان! اى خانواده هاى شهید پرور و قهرمان پرور! من به شما مژده مى دهم ملتى که فرزند خردسالش چنین است , پیرش چنان است . امروز یک خانم مسنى در حدود 60 ساله یا بیشتر در منزل ما آمده بود گریه مى کرد مى گفت فلانى من از بس دنبال تابوت شهدا حرکت کردم و تشییع جنازه کردم , دیگر دل ندارم . اشک مى ریخت، مى گفت مرا هم با خودتان به جبهه جنگ ببرید. آنجا هر کارى بگوئید بکنم , رختشوئى کنم، غذا بپزم، خدمات انجام بدهم. شاید هم در آن میدان کشته بشوم. آن کودک خردسال، این خانم مسنى که چندین ده سال از عمرش گذشته، این فرهنگ جامعه ماست .
پروردگارا! به حرمت محمد و آل محمد تو را سوگند مى دهیم، این جامعه، این ملت و امام این امت را روز به روز و لحظه به لحظه، موفق تر و مؤیدتر بگردان ( آمین نمازگزاران ) »
منبع: درمکتب جمعه – صفحات 373 و 374