به گزارش خبرنگار دفاعپرس از شیراز، دانش آموز بسیجی «محمدمهدی زیبایینژاد» در 12 اسفند سال 1346 در خانوادهای مذهبی و فرهنگی در شیراز بدنیا آمد. بسیار مهربان، آرام، خاضع و خاشع به والدین و برادران و خواهران بزرگتر و متوجه به قول و وعدههایش بود. وی در 18 فروردین سال 1366 در عملیات کربلای 8 آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست.
در وصیتنامه این شهید آمده است:
خاک از زمان پيدايش خلقت تاكنون آرامگاه ما را درميان خويش آماده كرده است مرگ لاجرم به سراغ يكايک ما مى آيد و پير و جوان نمىشناسد و بر صغير و كبير و محتاج و غنى ترحم نمىكند سرانجام تمامى ما در اين دنياى فانى مرگ است اما انسان مىماند و اعمالش و پروردگار عادل و رحمانش چرا خود را آماده رجعت نكنيم و براى زندگى پايدار توشه فراهم نسازيم.
برسرنوشت شهيد تأسف سزاوار نيست تاسف بر اعمال خويش بايد خوردن و بيم از عدل پروردگار بايد كردن ما رفتيم و شما نيز خواهيد آمد و دير و يا زود يكديگر را ملاقات خواهيم كرد شايد مرگ من براثر تصادف يا سكته و يا بيمارى مىبود.
بنا بر اين شماها مخصوصا والدين بايد خد را شكر كنيد و هزار مرتبه شكر كنيد كه خداوند توفيق كشته شدن در ميان سربازان حسين (ع) و حجت ابن الحسن (عج) را به اين بنده گناهكار عطا فرمود و شما را از رحمت خاصه خود بهرهمند فرموده چون خداوند متعال طبق آيهاى كه درابتدا عرض شد گفته است كه مردگان و رفتگان در راه حق اندوهناک نيستند.
هنگامى كه بر جنازه زخم خورده و صد چاک شهدا نظرى كنيد خدا را سپاس گوييد كه جسم مطهر اين شهدا را براى خويش زخم آلود ساخت و خون پاک آنها را به پيش خود برد تا خون بهايش خود خداوند باشد و دعا كنيد كه منهم جزء شهدا باشم و شب اول قبر حضرت على (ع) و امام حسين (ع) به كمک من آيند.
چند سفارش است كه تذكر آنها لازم مىباشد كه با عرض معذرت آنها رابيان مى كنم: اول اينكه پاى خويش را در جاى پاى امام گذاريد كه درجريان زندگى بدون امام به هدف مقدس خويش نخواهيد رسيد و نسبت به امام خويش عشق بورزيد و او را ازدل و جان دوست داشته باشيد وبغض اعداء را دردل بگيريدكه بنا به گفته معصوم (ع) هل الذين الا الحى اليقين آيادين بجز دوستى (براى خدا) است نسبت به معصومين (ع) نيز حتما ارادت خاص داشته باشيد.
توسلات و توجهات نسبت به معصومین را كه راه سعادت و رستگارى است فراموش نكنيد ثانيا نماز را سبک نشماريد و به وقت نماز اهميت دهيد و جماعت را ترک ننماييد حلافظون على الصلاه الوسطى.
«مهیندخت سپاسدار»، مادر شهید که تمام لحظات زندگی محمدمهدی برایش خاطره است درباره اصرار و علاقه فرزندش برای جبهه رفتن چنین میگوید: آن روزی که مهدی به جبهه میرفت 13 دوست داشت که با یکدیگر اتحاد میکنند که با هم به جبهه بروند، همه آن 13 نفر شهید شدند.
وی بیان می کند آنها ظهر ناهار خانه ما بودند و وقتی که ناهار را خوردند، مهدی به آشپزخانه آمد و دستان من را بوسید و گفت مادر من میخواهم چیزی را از شما بپرسم، گفت اگر من شهید بشوم ناراحت میشوی؟ گفتم: اگر 45 نفر از کافران را بکشی من ناراحت نمیشوم. گفت: وای 45 نفر را بکشم؟ گفتم خب 20 نفر از کافران را بکش! این سوال و جوابها ادامه داشت تا اینکه من گفتم مهدی میدانی راضیام به رضای خدا تا گفتم هر چه خدا بخواهد یک دفعه من را بغل کرد و بوسید و گفت همین را میخواستم بگویی.
محمدمهدی به جبهه میرود و پس از دو سال در عملیات کربلای 8 شهید میشود، مادر اما قبل از شهادت فرزندش از شهادت وی آگاه میشود، درباره این موضوع چنین میگوید: روز قبل از شهادت مهدی خوابی دیدم که یک روحانی به خوابم آمد و مقداری خون داد و گفت با این خون وضو بگیر که انگار شربت بود و وقتی وضو میگرفتم انگار خون بود. صبح که بیدار شدم به شدت دلشوره داشتم و به بچهها گفتم خیلی نگران مهدی هستم اگر میتوانید تلفنی بزنید تا اینکه یکی از پسرانم گفت مهدی زخمی شده گفتم مهدی نه زخمی میشود و نه اسیر، مهدی شهید شده است. وقتی خبر شهادتش را شنیدم آنقدر حالم بد شده بود که قلبم میخواست از جا کنده شود با این حال بلافاصله برای آرامش نماز خواندم.
دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال 87 از خاطرات شیرین مهیندخت سپاسدار است، وی در وصف آن روز چنین میگوید: وقتی رهبری آمدند من پایم شکسته و در گچ بود. رهبری سر مزار مهدی رفته بودند و خبر این دیدار از تلویزیون مستقیم نشان میداد و محمد، پسرم که همراه رهبر بود به من میگفت کاش که این جا بودی. گفتم با این پا که نمیتوانم. زمانی که رهبری به خانه ما آمدند بسیار خوشحال شدم.
انتهای پیام/