امیر سرتیپ «غلامحسین دربندی» تشریح کرد؛

چگونگی سازماندهی گروه‌های امدادی پیش از عملیات آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر

همه به هم سفارش کردند که اگر شهید شدند، دیگری چه کند و اول به چه کسی اطلاع دهد. همه وصیت‌نامه نوشتند. وقتی نیمه‌های شب خواستیم حرکت کنیم، یکدیگر را سخت در آغوش فشردند. هیچ‌کدام نمی‌دانستیم صبح فردا هم‌دیگر را خواهیم دید یا نه؟ بچه‌ها یک‌دیگر را بوییدند و بوسیدند و زمزمه کردند: «اِلهی عَظُمَ البَلاء و بَرِحَ الخَفاء...».
کد خبر: ۳۹۳۸۷۱
تاریخ انتشار: ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۰:۱۹ - 09May 2020

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، این‌روز‌ها همه‌جا حرف از «مدافعان سلامت» است؛ پزشکان، پرستاران و امدادگرانی که حتی مدت‌هاست برای نجات جان هموطنان خود، داوطلبانه در بیمارستان‌ها مانده و از دیدار خانواده خود محروم شده‌اند؛ آن‌هایی که از جان‌شان نیز برای نجات جان هموطنان خود می‌گذرند و «شهید مدافع سلامت» لقب می‌گیرند؛ همان رزمندگان جبهه مبارزه با «کرونا» را می‌گویم.

«مدافعان سلامت» همیشه برای نجات جان هموطنان خود ایثارگری کرده‌اند؛ از بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله گرفته تا حوادث جاده‌ای و...؛ اما نقطه عطف این ایثارگری‌ها، حضور مدافعان سلامت در هشت‌سال دفاع مقدس است؛ در این راستا پزشکان، پرستاران و امدادگران، نقش به‌سزایی در جنگ تحمیلی داشتند و با حضور در بیمارستان‌های صحرایی و حتی خط مقدم و عملیات‌ها، جان رزمندگان را نجات می‌دادند.

امیر سرتیپ‌دوم «غلام‌حسین دربندی» که امروز همه وی را به‌عنوان یکی از راویان فعال در یادمان‌های هشت سال دفاع مقدس می‌شناسند، یکی از رزمندگان بهداری دوران دفاع مقدس است که در طول این سال‌ها در مناطق مختلف جبهه‌ها حضور داشت. وی هم‌اکنون عضو هیئت معارف جنگ شهید سپهبد «علی صیاد شیرازی» است.

امیر «دربندی» با آغاز جنگ تحمیلی، با تیپ سه در منطقه چزابه حضور پیدا کرد و تا پایان جنگ، در مناطق عملیاتی خوزستان به انجام وظیفه پرداخت و در تمام عملیات‌ها از جمله فتح ارتفاعات «الله‌اکبر»، طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، خیبر و... به‌عنوان افسر بهداری، حضور چشم‌گیری داشت و در انتقال مجروحان از خط مقدم جبهه‌ها به مراکز درمانی، نقش مهمی ایفا کرد. وی سرانجام پس از ۳۴ سال خدمت در ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۸۵ بازنشسته شد. در ادامه خاطره‌ای از امیر سرتیپ دوم «غلامحسین دربندی» که در صفحه مجازی وی منتشر شده است را می‌خوانید:

چگونگی سازماندهی گروه‌های امدادی پیش از عملیات آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر

عملیات آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر

ارتفاعات «الله‌اکبر» در شمال سوسنگرد قرار دارد. اولین عملیات مشترک (سپاه و ارتش) و مهمی که پس از شروع جنگ انجام دادیم، عملیات آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر بود. این عملیات در ۳۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ یعنی پیش از عملیات «ثامن‌الائمه» انجام شد.

نیمه دوم فروردین سال ۱۳۶۰ از «هوفل» به طرف جایی که آن را «شهرک خوشنامی» نامیده بودیم، حرکت کردیم. به محض این‌که به آن‌جا رسیدیم، بنا به دستور فرمانده گردان سرهنگ «حسین حسیبی»، مأمور شدم مکانی تا را برای استقرار بهداری گردان و سنگر بهداری انتخاب کنم؛ بنابراین یک تخت، یک برانکارد و کمی دارو و وسایل پزشکی از اهواز تحویل گرفتم و بهداری مناسبی را تشکیل دادم. ستوان دوم دکتر «محمد سلطانی» هم که بر کار‌ها مسلط بود، جانشین من شد.

پیش از عملیات، جلسه‌های هماهنگی به‌صورت مکرر برگزار شد و فرمانده گردان مرتب نکات لازم را گوشزد کرد. از همه درباره وضعیت‌شان سؤال شد و همه تلاش کردند در کار خود به‌طور کامل توجیه شوند.

یک روز با سرهنگ «حسیبی» برای شناسایی رفتم و وضعیت جاده، مسیر حمله، مسیر برگشت و برگرداندن مجروحان را شناسایی کردم. راه پر از شن و ماسه بود و خودرو‌های چرخ‌دار به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستند حرکت کنند؛ بنابراین دو دستگاه نفربر زرهی M-113، وسایل کمک‌های اولیه و تعداد زیادی برانکارد درخواست کردم.

گروه‌های تخلیه مجروحان را سازمان‌دهی کردم و برای هر گروهان پیاده، یک گروه کمک‌دهنده تعیین و وظایف همه را به‌طور کامل یادآوری کردم؛ به آن‌ها توصیه کردم که با اسیران با مهربانی رفتار کنند، مصدومان را یاری نمایند و مراقب وسایل و تجهیزات مجروحان خودی باشند. سه نفر را هم برای جمع‌آوری و یادداشت‌برداری از مجروحان تعیین کردم.

شب عملیات، شهدای بزرگواری، چون «مصطفی چمران» و سرلشکر «سیدمسعود منفرد نیاکی» فرمانده وقت لشکر ۹۲ آمدند و برای‌مان صحبت کردند. دشمن موانع زیادی در اطراف خود ایجاد کرده بود. میدان‌های مین و رمل‌های غیرقابل عبور از مشکلات این عملیات بود، گروه مهندسی رزمی ارتش باید با خنثی کردن مین‌ها، معبری ایجاد می‌کردند تا رزمندگان حمله را آغاز کنند؛ کار دشواری بود.

چگونگی سازماندهی گروه‌های امدادی پیش از عملیات آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر

امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در عملیات آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر

شهید «سید مصطفی حجازی» به‌عنوان افسری شجاع، همیشه برای خط‌شکن شدن اولین داوطلب بود و فرماندهی گروه چریکی را نیز بر عهده داشت. وی اهل تنکابن و از افسران وظیفه بسیار متدین و باتقوا بود که به‌دلیل رشادت بیش از حد، از درجه ستوان دومی به ستوان یکمی ارتقا پیدا کرده و داوطلب عضویت در گروه چریکی شده بود. او با من خیلی صمیمی بود. روز پیش از حمله، در حالی که قرآن در دستش بود، آمد و گفت: «امروز غسل شهادت کردم و آماده‌ام».

دو نفر از سرباز‌های من در بهداری به نام‌های «احمد طرفی» و «مهدی صالحی» نیز داوطلب عضویت در گروه چریکی شدند تا خط‌شکن باشند. خودم برابر مقررات و شرح وظایف، باید در ایستگاه جمع‌آوری و تخلیه مجروح که در دهی به نام «جلدیه» تشکیل داده بودیم، می‌ایستادم و هماهنگی‌های لازم را انجام می‌دادم؛ اما دلم طاقت نیاورد؛ سفارش‌های لازم را به بچه‌هایی که در ایستگاه تخلیه بودند، کردم و وظایف هریک را گوشزد نموده و به سؤالات‌شان پاسخ دادم؛ سپس با توکل به خدا با یک دستگاه نفربر، دو نفر بیسیم‌چی و دو نفر برانکاردبر، همراه با گردان حرکت کردم تا همه‌جا، پابه‌پای رزمندگان باشم.

دکتر «سلطانی» و استوار «رحیمی» را با دو گروه تخلیه، به ترتیب به گروهان یکم و گروهان دوم فرستادم. خودم نیز گروهان سوم و ارکان ستاد گردان را پشتیبانی کردم.

زمان حمله، مانند شب عاشورا، همه به شکلی عجیب با یک‌دیگر صمیمی‌شدند، شوخی کردند و سربه‌سر هم گذاشتند. چهره بعضی‌ها خیلی نورانی شده بود و به قول بچه‌ها، نوربالا می‌زدند. همه به هم سفارش کردند که اگر شهید شدند، دیگری چه کند و اول به چه کسی اطلاع دهد. همه وصیت‌نامه نوشتند. وقتی نیمه‌های شب خواستیم حرکت کنیم، یکدیگر را سخت در آغوش فشردند. هیچ‌کدام نمی‌دانستیم صبح فردا هم‌دیگر را خواهیم دید یا نه؟ بچه‌ها یک‌دیگر را بوییدند و بوسیدند و زمزمه کردند: «اِلهی عَظُمَ البَلاء و بَرِحَ الخَفاء...».

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها